نوشته:رحمن زارع ،قسمت ششم
مطالعات و توجهات
برای اینکه وکیل موفقی باشم علاوه بر علم حقوق باید مطالعات زیادی را در زمینه جامعه شناسی ، تاریخ ، اقتصاد،فرهنگ، سیاست جاری داخلی وخارجی،روانشناسی ،ادیان،اخلاق،بیوگرافی انسان های موفق (تاریخ سازان ) ، جغرافیای ایران وجهان، آئین نگارش، آئین سخنرانی وخلاصه کلیه علوم انسانی وغیر انسانی حتی طب و ورزش(خصوصا ورزشهای رزمی ! )وانواع هنرها از خطاطی گرفته تا تکنیک های بازیگری(حداقل برای شناخت کسانی که مقابل وکیل بازیگری می کنند) انجام می دادم!
با خواندن کتاب "خلقیات ما ایرانیان" نوشته محمد علی جمالزاده چشمم باز شد که در چه جامعه ای زندگی می کنم(جمالزاده نویسنده چیره دست ایرانی درچهارده سالگی به سوئیس رفت درآنجا با زنی مسیحی ازدواج کرد و در نود وچهار سالگی فوت نمود . اوپسر جمال الدین واعظ ، روحانی مشروطه خواه معروف بود و کتاب های بسیاری در رابطه با فرهنگ ایران در غالب رمان وغیره نوشت) و مطالعه کتاب هایی مانند، جامعه شناسی ادیان نوشته دکتر شریعتی وتاریخ جامع ادیان نوشته جان ناس ترجمه علی اصغر حکمت و کتاب تاریخ ادیان نوشته عبدالرحیم گواهی وتاریخ تصوف در ایران نوشته عبدالحسین زرین کوب، دیدگاه مرا به دین داری ودینمداری و فرهنگ دینی جامعه باز کرد .
اگر چه انقلاب ما اسلامی بود ومن هم در خانواده ای کاملا مذهبی به دنیا آمده بودم بطوریکه تا سال پنجاه و پنج داشتن رادیو در خانه را بنا به بعضی فتاوی مراجع دینی حرام می دانستیم و رادیو نداشتیم! ولی حالا باید در شغل وکالت برای شناخت جامعه بدانم اصولا گرایش جوامع به دین چرا؟
باز به سراغ گاندی می روم وکیل دادگستری ای که رهبر انقلاب هند شد.او کتب کلیه ادیان از جمله قرآن را در خورجینی ریخته بود وهر جا که می رفت با خود حمل می کرد.
در باب اخلاق که به تشخیص من اساس مشکل جامعه ماست شاید بیش از پنجاه کتاب مطالعه کردم از کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی تا اخلاق حسنه ملا محسن فیض کاشانی واخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی وسیاست نامه خواجه نظام الملک وزیر الب ارسلان سلجوقی و روش بزرگواری نویسنده ای مربوط به قرن پنجم تا جامعه شناسی خودمانی حسن نراقی ( از نوادگان همان ملا احمد نراقی) و اخلاق اسلامی شیخ علی تهرانی!
بطوریکه بعدها خود شروع کردم به نوشتن کتابی در باب اخلاق بنام اخلاق اجتماعی که بیست قسمت آنرا نوشتم ولی ناتمام ماند!
در رابطه با فرهنگ فردی جامعه داستانی از زمان خواجه نظام الملک بگویم :
در زمان این وزیر با تدبیر اوج رونق مذهب اسماعیلیه بود نه اینکه ایشان مروج این مذهب باشد. خیر! ایشان کمر بر نابودی این مذهب بسته بود. ولی در زمان ایشان یک اسماعیلی مذهب قدر ومعروف بنام حسن صباح قد علم نموده و روزگار بر این خواجه مقتول سیاه کرده بود.
روزی ناصر خسرو این شاعر خرد گرای ایرانی که دارای مذهب اسماعیلی بود(مذهب اسماعیلی شیعه شش امامی ودارای فقه مخصوص بخود است) و علاوه بر دیوان شعر، کتاب سفر نامه ایشان بسیار خواندنی است در نیشابور، کفش پاره بر دست به کفاش کنار خیابان مراجعه کرد.در این هنگام مجرمی را به جرم باطنی گری (اسماعیلیه را در آنزمان باطنی وقرمطی می گفتند)کشان کشان برای کشتن می بردند.ناصر خسرو از استاد کفاش پرسید جرم ایشان چیست؟کفاش همانطور که مشغول وصله پینه کفش ناصر خسروبود با بی اعتنائی گفت هیچی ! باطنیست ! ناصر خسرو لحظه ای فکر کرد که اگر مذهب او هم لو رود چنین سرنوشتی انتظارش را می کشد.به سرعت کفش نیمه تمام خود را از دست استاد کفاش بیرون کشید وگفت در شهری که یک باطنی در آنجا پیدا شود جا ی ماندن نیست وبا این ترفند از آن شهر فرار کرد ورفت ! ! !
عمل ناصر خسرو بی شباهت نبوده با عمل یکی از رضائیها از سازمان مجاهدین خلق در قبل از انقلاب ،ظاهرا احمد بوده است که بعنوان مهندس در اداره برق میدان ژاله (میدان شهدای امروزی تهران) بکارمشغول بوده است وقتی ساواکی ها برای دستگیری وی به اداره برق مراجعه می کنند از خود او(احمد) سراغش رامی گیرند.احمد که لباس کارگری به تنش بوده آنان را به اتاقش دعوت می کند ومی گوید بنشینید تا من بروم و آقای مهندس! را خبر کنم. و می زند بیرون و فرار! ! !
دوست روحانی ای داشتم که از خاطره ازدواجش می گفت که بعد از اینکه به خواستگاری دختری (که همسرش شده بود) می رود خانواده دختر می گویند باید تحقیق کنیم! ووقتی شخص ناشناسی را برای تحقیق به حوزه علمیه می فرستند،آن شخص به اولین کسی که بر خورد می کند خود خواستگار بوده ! این دوست ما می گفت: هر چه فضائل اخلاقی بود به خودمان نسبت دادیم بطوری که آن شخص گفت با تعاریفی که شما می کنید دیگر نیاز نیست که تحقیق بیشتر ی بشود نباید با آبروی یک مرد فاضل وبا خدا بازی کرد.! ! ! اومی گفت من هم گفته اورا تائید کرده وگفتم: بله ایشان برای خودشان وزنه ای در حوزه علمیه هستند!
اجازه بدهید خاطره دیگری هم تعریف کنم که بدانیم خمیر مایه ایرانی اگر چه هر گرایش و وابستگی به هر صنفی داشته باشد یکی است ! واز طرفی اینقدر از وکلا ایراد گرفته نشود!
دوست همکلاسی ای داشتم که در جریان انقلاب به گروه پیکار پیوست (گروهی که یا دین نداشتند یا دین را کنار گذاشتند و از سازمان مجاهدین منشعب شد) و پنج سال هم زندان کشید در دورا ن تحصیل خیلی به او اصرار می کردم که نماز بخواند .بالاخره قبول کرد که نماز بخواند ، منتهاگفت به زبان فارسی میخوانم ! به او می گفتم نماز را باید به زبان عربی بخوانی ! می گفت آخر زبانی را که نمی فهمم چگونه با آن زبان نماز بخوانم ! می گفتم خوب برو بفهم ! و آخرهمین نماز نخواندن کار دستش داد. به او می گفتم :اگر اعتقادی به نماز نداری به تکلیف اجتماعی که اعتقاد داری، به عنوان یک تکلیف اجتماعی همسو با ملت انجام بده،بلکه اعتقاد هم پیداکردی!(محمد حجازی نویسنده ایرانی در کتاب "آئینه" شبیه چنین استدلالی را در یکی از داستانهایش دارد) در کوران انقلاب از او پرسیدم شما ها که به خدا مثلا اعتقاد ندارید وقتی یکی از شما در تظاهرات کشته می شود برای حمل جسد او چه می گوئید( مسلمان شعار مذهبی سر می دهد که همه می دانیم) می گفت هیچی با سکوت برگزار می کنیم ! با او شوخی داشتم به اومی گفتم اقلا به لنین واستالین تمسک کنیدو یاد آنها را زنده کنید! سوال در ذهنش ایجاد می شد و...میگفت آره دیگه باید همین کار راکرد ! ! ! بعد می بینیم خسرو گلسرخی کمونیست دوآتشه در محاکمه اش می گوید رهبر من حسین(ع) است !!!
من فکر می کنم کمونیسم، ماتر یالیسم، را برای بچه مسلمانهای این مملکت ننوشته اند. وکمونیستهای ما بیشتر سوسیالیست هستند(یا بودند)تا کمونیست!
این مطالعات و توجهات مرا به این باور رساند که: ملت ما(ایران) معجونی است ازهمه چیز! ملتی است غیر قابل پیش بینی وبه سختی قابل شناخت، خصوصا برای مجامع جهانی!
ازطرفی سخت دینی و ازطرف دیگرسخت عرفی که علی رغم باورهایش، آنچه را خود تشخیص دهد یا جامعه به اوبدهدهمانطور عمل می کند. در چنین جامعه ای (که مسئولینش هم از چنین جامعه ای برخاسته اند) یک وکیل برای ایجاد جایگاه برای خود هم باید قضا قدری باشد و جبری!هم معتقد به اصالت انسان!
وکیل دادگستری درمقام دفاع از موکلش در دادگاه باید منتهای تلاشش را بکند ولی آخر کارنتیجه را بسپارد به خدا!
مانند کشاورز دیمی کاری که کشت می کند ولی امید برداشت محصولش به این است که آیا باران بیاید یا نیاید که این دیگر دست اونیست.
واقعیت این است که شرایط اقلیمی وجغرافیائی مملکت ما هم چنین است!...
......آتش زیباترین پدیده خداوندی است ووقتی به رقص در میآید ساعت ها انسان را به تماشا وا می دارد.بی خود نبود که شیطان که حسب خلقت جنسش از آتش بود .در زمان خلقت آدم از فرمان خداوند سرپیچی کرد واز سجده بر انسان خود داری نمود.اوگفت من !آتش! بر این لجن تیره سجده کنم؟ این نافرمانی تنها کار شیطان نبود .تمامی فرشتگان خداوندی ابتدا صدای اعتراضشان بلند شد! فرشتگان به هنگام خلقت آدم به خدا گفتند کسی را خلق می کنی که در روی زمین خونریزی وفساد می کند؟ وخداوند گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید. فرشتگان که مطیع محض بودند همگی سجده کردند الا شیطان !
آتش که بر کسی سجده نمی کند!
آتش از دیر باز مورد احترام ایرانیان بوده است.کشف آتش توسط ایرانیان صورت گرفته اصولا تمام ایرانیان خود یک پارچه آتش هستند! زرتشتیان ایران بی دلیل متهم به آتش پرستی شده اند.آنان آتش پرست نیستند آنان به اهورا مزدا (خدای نیکی) واهریمن (خدای بدی) معتقدند ضمن اینکه بر اساس مطالعات
مختصرم، من فکر می کنم موحد هستند
با تشکر فراوان از جناب آقای زارع - سپهر عدالت