جان پترسون برگردان مهرداد امامی
برای میلیونها نفر در سرتاسر جهان، ایالات متحده جلوهی مأمن غایی ارتجاع است: رونالد ریگان، جرج بوش، هیلاری کلینتون، سازمان سیا، امپریالیسم، تحریمها، جنگ، هواپیماهای بدون سرنشین، مخالفت با کمونیسم، تبعیض و استثمار. مردم آمریکا محکومند که گروه همگنی از نژادپرستان جاهل و بیتفاوتی باشند که کورکورانه و از روی اشتیاق حامی سیاستهای ارتجاعی اقتصادی و نظامی حکومت خود هستند. بسیاری از مردم- حتی چپها- تصور میکنند که ایالات متحده نسبت به مبارزهی طبقاتی ایمن است و زندگی برای اکثریت افراد «برخوردار از رفاه»، آیندهدار و بیدردسر است. با این حال، در عین آنکه عنصری از حقیقت در برخی از این موارد وجود دارد، اما واقعیت بسی پیچیدهتر است. ایالات متحده در حقیقت جامعهای سرشار از تناقضات طبقاتی عمیق است. در آمریکا طبقهی کارگری قدرتمند و عظیم، و گذشته و آیندهای انقلابی و الهامبخش وجود دارد.
در همین چهارچوب است که انتشار کتاب مارکسیسم و ایالات متحده اثر آلن وودز به زبان اُردو حاکی از نقطهی عطف مهمی برای مارکسیستهای انقلابی هم در پاکستان و هم در ایالات متحده است. برای نخستین بار از زمان انتشار کتاب وودز در سال 2005، که بررسی سریع تاریخ حقیقی مبارزهی طبقاتی در ایالات متحده است، مخاطبان پاکستانی این امکان را یافتهاند که کتاب را به زبان خود بخوانند. وودز در این اثر کوتاه، موفق شده که بسیاری از سوءبرداشتهای مصطلح در مورد ایالات متحده را باطل کند و از سنتهای درخشان مبارزاتی در سرتاسر تاریخ آمریکا کمک بگیرد. او یکی پس از دیگری نمونههایی به دست میدهد که نشان میدهند به چه ترتیب ایدههای سوسیالیسم و کمونیسم دریافتههایی بیگانه نیستند، بلکه ریشههای عمیقی در خود سنت آمریکا دارند. وودز در مجموعهی کوتاهی از مقالات جذاب، سنتهای انقلابی حماسی و کارگری این کشورِ غالباً بدنام را احیا میکند.
ماتریالیسم تاریخی
متأسفانه، بسیاری از مردم تاریخ را به عنوان شرح خشک و خالی زمانها و افراد بینهایت و بیارتباط در نظر میگیرند. اما تاریخ نیاز ندارد که ملالآور یا نامنسجم باشد. در واقع، مسلح به روش مارکسیستی، مطالعهی تاریخ پرتویی روشن بر اکنون میافکند و در جهتدهی به رویکردهای ما نسبت به آینده امری گریزناپذیر است. تاریخ بیش از آنکه فرآیندی تکراستایی و یکنواخت باشد، فرآیندی غنی و متناقض است که با مبارزه بر سر ثروت اضافی ایجاد شده توسط تودههای کارگر، به پیش میرود. همانطور که کارل مارکس در مقدمه-اش بر نقد اقتصاد سیاسی توضیح داد:
«انسانها به منظور تولید اجتماعی وجود خود، ناگزیرند وارد مناسبات مشخصی شوند که مستقل از ارادهی آنهاست، یعنی مناسبات تولیدِ متناسب با مرحلهای مفروض در توسعهی نیروهای مادی تولید خود. کلیت این مناسبات تولید، ساختار اقتصادی جامعه، بنیان حقیقی آن را برمیسازد که روبنایی قانونی و سیاسی مبتنی بر آن ایجاد میشود و اَشکال مشخصی از آگاهی اجتماعی با آن تناظر دارد. شیوهی تولید زندگی مادی، فرآیند کلی حیات اجتماعی، سیاسی و فکری را تعیین میکند. این آگاهی انسانها نیست که وجودشان را تعیین میکند، بلکه وجود اجتماعیشان است که آگاهی آنها را می-سازد. در مرحلهی معینی از توسعه، نیروهای مولد مادی جامعه در تعارض با مناسبات موجود تولید یا- این صرفاً بیانگر همان چیز به زبانی حقوقی است- با مناسبات مالکیت که تا کنون در چهارچوب آنها عمل کردهاند، قرار میگیرند. این مناسبات برگرفته از اَشکال توسعهی نیروهای مولد است که تبدیل به قیدوبندهای خود میشوند. آنگاه عصر انقلاب اجتماعی آغاز میشود. دگرگونیها در بنیان اقتصادی دیر یا زود منجر به دگرگونی کل روبنای عظیم میشوند.»
این نقلقول به اختصار رویکرد مارکسیستی به تاریخ را که «ماتریالیسم تاریخی» نیز نام گرفته، خلاصه میکند. همان هنگام که تاریخ را نه به مثابهی رشتهای تصادفی از بخشهای نامرتبط، بلکه به منزلهی زنجیرهی بی-نهایت پیچیده و شدیداً بههمپیوسته از وقایعی درک کنیم که شامل نیروهای اجتماعی انبوه میشود که در آن، علت معلول، و معلول تبدیل به علت میشود- جهانی تماماً نوین رخ میگشاید. در آن صورت، تاریخ دیگر مجموعهی کمیابیش نامربوطی از دادههای بیفایده و ناچیز نخواهد بود. در عوض، تجارب مبارزات گذشتهی طبقهی کارگر زنده میشوند و آموزههایشان به درد مبارزات ما برای تغییر جهان امروز میخورند.
تاریخ آمریکا
به عنوان کشوری جوان، تاریخ ایالات متحده و ظهور درخشان آن در عرصهی جهان، در چند قرن پرتنش فشرده شده است. ثروتمندترین کشور جهان مطمئناً منابع طبیعی وسیع خود را تا حدی مدیون موقعیت جغرافیاییاش است. اما ورای سایر موارد، آمریکا سوار بر دوش میلیونها مردم بومی، بردههای آفریقایی، خدمتکاران قراردادی اروپایی و جریان بیانتهای مهاجران سیاسی و اقتصادی از سراسر جهان شکل گرفت که در جستوجوی «رویای آمریکایی» در سواحل آمریکا بودهاند.
وودز در این کتاب فوقالعاده، سنتهای اشتراکی بومیان آمریکا، باورهای انقلابی-دموکراتیک کشیشان زائر (Pilgrims)، اعلامیهی استقلال، انقلاب آمریکا و شکست انقلابی امپراتوری قدرتمند بریتانیا توسط ارتش دهقانان و پیشهوران شهری، جنگ انقلابی آبراهام لینکلن علیه بردهداری و سلب مالکیت از میلیاردها دلار دارایی انسان، مبارزات جگرسوز جنبش کارگری اولیهی آمریکا، از جمله نبردهای طبقاتی دههی 1930 و پس از آن را به مخاطب معرفی میکند. در خلال صفحات این کتاب، تاریخ مبارزهی طبقاتی در ایالات متحده به نحوی راستین زنده میشود.
مبارزهی طبقاتی
مبارزهی طبقاتی دقیقاً چیست؟ به بیانی ساده، مبارزهی طبقاتی نبردی بر سر ثروت اضافی ایجاد شده به دست طبقات تولیدگر است. آیا آن ثروت اضافی بیشتر به سمت تقویت اقلیتی حرکت خواهد کرد که بر جامعه کنترل دارد؟ یا به سمت بهبود کیفیت زندگی اکثریت کارگری پیش میرود که حقیقتاً آن ثروت را تولید می-کنند؟ یا شاید میتوانیم در جهانی فارغ از استثمارگران زندگی کنیم، جایی که جامعه به نحوی دموکراتیک تعیین میکند که با ثروتی که اشتراکاً تولید میکنیم، چه باید کرد؟
طبقهی حاکم طبقهای است که دولت را کنترل میکند و ابزارهای تولید جامعه- زمین و منابع طبیعی، کارگاهها و کارخانهها، بانکها- را در اختیار دارد. تولیدکنندگان حقیقی ثروت کسانیاند که صاحب چیزی جز توانایی کار خود نیستند و بنابراین، یا بردگانی وابسته به زمین همانند سرفهای فئودالاند که شاید مالک زمین کوچکی باشند که بر روی آن زندگی بخور و نمیر خود را تأمین میکنند در حالی که باید برای دیگران کار کنند و اجارهبها به آنها بپردازند، یا نیروی کار خود را در ازای دستمزد تقدیم یک سرمایهدار میکنند. این ماهیت سادهشدهی مبارزهی طبقاتی است. در عصر مدرن، مبارزهی طبقاتی بیش از هر چیز میان طبقهی کارگر و طبقهی سرمایهدار جریان دارد.
جامعهی طبقاتی
از همان زمان که انسانها نخست به عنوان گونهای متمایز تحویل یافتند و از مابقی جهان حیوانی جدا گشتند، ما خودمان را به انحای گوناگون در جهت تولید احتیاجات اولیهی زندگی سازماندهی کردهایم. ما در قالب ساختارهای اجتماعی-اقتصادی از جمله کمونیسم نخستین، بردهداری، فئودالیسم، سرمایهداری و انواع متفاوتی از اَشکال گذار و چندگانه گردهم جمع شدهایم. بیشتر تاریخ زندگیمان را به عنوان کمونیستهایی در جامعه-ی غیرطبقاتی زیستهایم، هرچند در سطحی با فناوری پایین. اما از زمان ظهور طبقات، همانطور که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست توضیح دادند، «تاریخ تمام جوامعی که تا کنون وجود داشتهاند، تاریخ مبارزهی طبقاتی بوده است.»
با ظهور جامعهی طبقاتی، تقسیمی میان لایههای گوناگون مردم- کاستها و طبقات- انجام شد که هر یک رابطهی معینی با دیگری و با ابزارهای تولید داشتند؛ ابزارهایی که به وسیلهی آنها غذا، پوشاک، خانه و هر آنچه را ما انسانها از خلال کار و خلاقیت خود از طبیعت بیرون کشیدهایم، تولید میکنیم.
به بیان کلیتر، دو طبقه وجود دارند، طبقات کارگر و کسانی که از کار دیگران تغذیه میکنند: استثمارکنندگان و استثمارشوندگان. دو طبقهی متضاد عمده در مبارزهی طبقاتی کسانیاند که اهرمهای اصلی جامعه- ابزارهای تولید- را در اختیار دارند و افرادی که باید با ابزارهای تولید دیگری به منظور بقا کار کنند.
گاهی اوقات مبارزهی طبقاتی میان لایههای گوناگون یک طبقه رخ میدهد و گاهی، خطوط بین طبقات محو میشود، همانند دههی 1930 در اسپانیا، جایی که زمینداران از قضا سرمایهدار، و سرمایهداران نیز زمیندار بودند و کلیسای کاتولیک بزرگترین زمیندار و سرمایهدار در میان همه بود. یا حتی امروزه در شهر نیویورک، جایی که کلیسای ترینیتی یکی از بزرگترین زمینداران و مالکان خصوصی است و از این رو، بازیگری قدرتمند در شهر است، یعنی نمونهی بارز سرمایهی مالی. صحبت از توسعهی نامتوازن و مرکب است- چیزی که کارگران شبهقارهی هند همگی با آن آشنایی دارند.
تمام اینها همانقدر به ایالات متحده ربط دارد که به هر کشور دیگر تحت سیطرهی سرمایهداری- شما نمی-توانید طبقهی استثمارگر سرمایهدار داشته باشید بدون طبقهی کارگری که استثمار میشود. مدتها پیش از آنکه سرمایهداری آمریکا وارد مرحلهی امپریالیستی چپاولگر خود شود، طبقهی حاکم خود را با منابع طبیعی وسیع و کار میلیونها انسان درست همینجا در قارهی آمریکا تقویت و ثروتمند کرد.
به واقع، شمار بیش از 150 میلیون نفری کارگران در آمریکا در میان استثمارشدهترین کارگران جهان قرار می-گیرد. کارگران آمریکایی مبتنی بر سطح بسیار بالایی از بهرهوری کار، میزان عظیمی از ثروت را برای سرمایه-داران ایجاد میکنند، اما تنها نسبت کوچکی از آن در شکل دستمزد نصیبشان میشود. تأثیرات اعتصاب حتی بخش کوچکی از کارگران آمریکا میتواند برای سود سرمایهداران ویرانگر باشد. برای مثال، تنها 36000 کارگر بارانداز متحد، بار کِشتیها را در ساحل غربی ایالات متحده پر و خالی میکنند. بدین معنی که هر کانتینر منفردی که از آسیا و ماورای آن به ساحل غربی ایالات متحده صادر میشود، نخست باید از زیر دستان شمار نسبتاً کمی از کارگران عضو اتحادیه بگذرد. حتی اعتصاب یکروزهی این کارگران بارانداز میتواند منجر به میلیاردها دلار خسارت برای سرمایهداران شود. این گواه آشکار قدرت خارقالعادهی طبقهی کارگر آمریکاست.
طبقهی کارگر اکثریت چشمگیر ایالات متحده را تشکیل میدهد؛ شگفتیهای شهرهای آمریکا، راهآهنها، بزرگراهها، معادن، صنعت و قطعه زمینهای بزرگ کشاورزی پیامد رنج و زحمت، اشک و آه، خون و هوش کارگران است. و با این حال، خود آمریکاییها به ندرت از حقایق تاریخشان درس گرفتهاند. البته دلیل ساده-ای برای این امر وجود دارد. اگر کارگران آمریکا به قدرت راستین خود و تلاشهای طبقاتی مکررشان به منظور تغییر جامعه پی میبردند، احتمالاً برانگیخته میشدند تا در مبارزهی طبقاتی آشکار بارها و بارها درگیر شوند- و این بیانگر خطری است مرگبار برای تداوم نظام سرمایهداری.
نگاهی کوتاه به تاریخ کهن آمریکا
هنگامی که اروپاییان برای نخستین بار به جایی رسیدند که بعدها ایالات متحده نام گرفت، بیشتر جوامع بومی آمریکا که با آنها مواجه میشدند، کمونیستهای نخستین بودند- کسانی که به صورت اشتراکی در سطح فناورانهی بسیار ابتدایی میزیستند. این اروپاییان بودند که طبقات را به ایالات متحده و همراه با آن عناصر فئودالیسم، سرمایهداری تجاری و البته، خدمت قراردادی (indentured servitude) و بردهداری منقول (chattel slavery) را نیز آوردند. نابودی و به بردگی کشاندن میلیونها بومی آمریکایی حکایت از نبرد طبقاتییی یک-سویه میان کمونیستهای نخستین و فئودالها/ سرمایهداران رو به شکوفایی داشت.
و با این حال، بسیاری از خوانندگان شاید متحیّر شوند که بشوند بسیاری از کسانی که نخست در آمریکا سکنی گزیدند، دموکراتهای انقلابی بورژوا بودند- کسانی که علیه حکومتهای سرکوبگر در جاهایی مانند هلند، انگلستان، اسکاندیناوی و غیره مبارزه کرده بودند اما موفق به فروپاشی آنها نشدند. آنها گریزان از آزار و اذیت دینی و سیاسی بودند. همراه خویش اندیشههایی را آوردند که در زمان خود انقلابی محسوب می-شدند: محفلها و نیروهای شبهنظامی مردمی؛ و دموکراسی دستکم برای برخی از اعضای جامعه- مالکان سفیدپوست مرد (در تقابل با حکومت مطلقاً مستبدانهی اشراف و آریستوکراسی در اروپا)- که محدود اما گامی به پیش بود. بسیاری از آنها نیز هوادار آزادی دین، آزادی بیان و آزادی سازماندهی بودند.
این اندیشهها ریشه دواندند و ورای سایر موارد، شالودهی اقتصادی در مستعمرات آمریکایی بریتانیاییها نیرومندتر شد. در نهایت، جنین طبقهی حاکم بومی در زهدان جامعهی استعماری کهن رشد نمود. این بورژوازی رو به رشد، قصد نداشت ثروتهای برآمده از کار زحمتکشان آمریکا را با پادشاهی انگلستان در دو سوی آتلانتیک تقسیم کند و نهایتاً سر به شورش گذاشت. این نبردی طبقاتی میان بورژوازی رشدیابندهی ایالات متحده و حکومت بردهداری جنوب از یک سو، علیه بورژوازی بریتانیایی و فئودالها از سوی دیگر، بود. به رسم همیشه در دوران انقلاب بورژوایی، هرچند مزایای اقتصادی و سیاسی نصیب بانکداران، تاجران، وکیلان و زمینداران بزرگ میشد، اما نبرد حقیقی را دهقانان خُرد، پرولتاریای اولیه (پیشهوران و افزارگران)، بردگان و خدمتکاران قراردادی انجام داده بودند.
دوران پیشا-انقلابی تاریخ آمریکا نیز خالی از نمونههای بارز مبارزهی طبقاتی نیست. در 1676، شورشیان بیکُن در ویرجینیا بودند که در آن، بردگان، مرزنشینان و خدمتکاران قراردادی از خلال خطوط میان-نژادی متحد شدند تا با حکومت مبارزه کنند. در 1739 شورشیان استونو در کارولینای جنوبی، بزرگترین خیزش بردگان را در تاریخ 13 مستعمرهی آمریکا به وجود آوردند.
پس از انقلاب، همان هنگام که بریتانیاییها بیرون رانده شدند و از هواداران آمریکاییشان سلب مالکیت شد، طبقهی حاکم جدید قدرتمندانه کوشید تا حکمرانی خود را یکپارچه سازد. با این حال، اکنون که آنها سرکوبگر، مالیاتستان و سودجو شده بودند، با خشم مردمان عوامی مواجه گشتند که در طول جنگ برای آزادی و برابری مبارزه کرده بودند. شورشیان شایز در ماساچوست در 87-1786 معروفترین نمونهی جریان مبارزهی طبقاتی پسا-انقلابی بودند. در هر یک از 13 مستعمرهی پیشین بریتانیا، خُرده دهقانانِ به لحاظ اقتصادی ویران و کهنهسربازان انقلابی سررشتهی امور را به منظور تلاش برای ایجاد جامعهای برابریخواهتر در دستان خود گرفتند.
شورشیان شایز محکمههای قضایی را به آتش کشیدند، رفقای زندانی خود در زندانهای بدهکاران را آزاد کردند و حتی طرح ریختند که به بستون حمله کنند تا در قدرت سیاسی بانکها و تجار بزرگ منفور شکاف اندازند. سرانجام شورشیان ناکام ماندند، آن هم تا حدی به خاطر بدشناسی و برف و کولاک طاقتفرسا. اما این موج مبارزه علیه آریستوکراسی جدید اقتصادی تأثیر عظیمی بر نوع قانون اساسی و حکومتی داشت که متعاقباً در ایالات متحده پا گرفت. این امر به نسبت آنچه پیشتر «پدران بنیانگذار» تصور میکردند، منجر به نظام فدرالی متمرکزتری شد و عرصه را برای تشکیل ارتشی دائمی به منظور سروکله زدن با مخالفتهای داخلی فراهم نمود.
هنگامی که شورش متعاقب ویسکیها در پنسیلوانیای غربی در 94-1791 سربرآورد، حکومت فدرال قاطعانه تصمیم به فرو نشاندنش گرفت و 13000 سرباز را به سرکردگی شخص پرزیدنت جرج واشنگتون در رأس ارتش به آنجا اعزام کرد. پرزیدنت واشنگتون مجبور بود پیامی روشن با این مضمون ارسال کند که خیزش-های مردمی تحمل نخواهند شد.
در دهههای پیش از جنگ داخلی 65-1961، تنشها و تفاوتها میان طبقهی حاکم بردهدار جنوب و طبقهی شورشی و در حال رشد سرمایهدار شمال تداوم پیدا کرد. شورشهای بردگان اتفاقی نسبتاً رایج بود و با خیزش ناموفق نات ترنر و جان براون برای شروع جنگی داخلی نهایتاً منجر به مسلح شدن و جدایی جنوب شد. اکنون جنگ تنها راه ممکن برای برطرف کردن تناقضات بود.
جنگ داخلی آمریکا یکی از شگرفترین نمونههای مبارزهی طبقاتی در کل تاریخ بشریت بود. همانطور که آلن وودز در کتاب خود توضیح میدهد، این جنگ دومین انقلاب آمریکا بود. جنگ داخلی در اساس بیانگر نزاعی انقلابی میان سرمایهداری شمال، که در آن زمان نظامی به لحاظ تاریخی پیشرو بود، و نظام کِشت مبتنی بر بردهداری جنوب بود- دو نظام اجتماعی-اقتصادی اساساً متفاوت که دیگر نمیتوانستند در یک حکومت و یک قاره همزیستی داشته باشند. مارکس، انگلس و انترناسیونال اول هواداران مشتاق آبراهام لینکلن بودند و تأکید داشتند که لینکلن جنگی سرسختانه علیه بردهداری به راه اندازد.
یکبار دیگر، کارگران معمولی، خُرده دهقانان، اجارهداران، بردگان، بردههای پیشین و مهاجران، مبارزه در هر دو سمت را بر عهده داشتند. تمام کارگاهها در شمال به همراه کارگرانی که در اتحادیههای ابتدایی سازمان یافته بودند در طول جنگ کار خود را متوقف کردند و به ارتش متحد برای جنگ با بردهداری پیوستند. بسیاری از انقلابیون اروپایی، از جمله کسانی که از نزدیک با مارکس و انگلس کار کرده بودند نیز به ارتش متحد اضافه شدند.
زمانی که اقتصاد بردهداری درهمکوبیده شد، عرصههای تاریخی برای شکوفایی بیوقفه و بیرحمانهی سرمایهداری در سرتاسر کشور فراهم شد. بردگان دیروز اکنون «آزاد» بودند- البته آزاد برای فروش نیروی کار خود در ازای دستمزد و آزاد برای کار به عنوان اجارهداران (که عملاً شبیه نظام سرفداری بود). آنها همچنین آزاد بودند که به خاطر تخطیهای جزئی از قبیل «جرم» بیخانمانی و بیچیزی (propertyless) دستگیر شوند و در قالب دستههای بههمزنجیرشدهی زندانیان به کار گماشته شوند. این شرایط شبیه به شرایط بردهداری بود اما اینک همهچیز در خدمت سودهای سرمایهداری بود. مهاجرتی عظیم آغاز شد و میلیونها بردهی دیروز در جستوجوی شغل در صنایع به سرعت رشدیابندهی شمال و غرب، از جنوب خارج شدند.
پایان بردهداری به معنای این بود که خطوط مبارزهی طبقاتی در ایالات متحده بیش از همیشه آشکار شدهاند. مبارزهی طبقاتی تبدیل به نبردی عظیم میان طبقهی به سرعت رو به رشد کارگر و طبقهی بیش از پیش ثروتمند سرمایهدار همراه با لایههای میانی و بقایای اَشکال اجتماعی-اقتصادی پیشین شد که به شکلی فزاینده تحت فشار بودند. سرمایهداران آمریکایی اکنون از مابقی قاره و نهایتاً بقیهی جهان رها شده بودند. همین امر با خود قطبیت بیشتری میان فقیر و غنی و استثماری بیرحم و پیچیدهتر از همیشه به تأثی از سود به همراه داشت.
با فرض حملهی وحشیانه از جانب کارفرمایان، کارگران مجبور به سازماندهی جمعی برای دفاع از منافع خود بودند. در دهههای پس از جنگ داخلی، جنبش کارگری سازمانیافته که انعکاس قدرت فزایندهی سرمایهداران بود، شتاب گرفت. برای مثال، در 1877 موج عظیمی از اعتصابها در بخش راهآهن در سرتاسر کشور فراگیر شد و حتی منتهی به کمونی کارگری در شهر سنت لوییز، میسوری گشت- و با شوراهای انتخابی کارگران و نیروهای شبهنظامی که کنترل آن شهر مهم را در دست داشتند، تکمیل شد.
صدها کارگر در حال کار در شرایط وحشیانهی اواخر دههی 1800 و اوایل دههی 1900 شهید شدند- شرایطی که برای کارگران امروز در آسیای جنوبی بسیار آشناست. اما کارگران آمریکایی این حملات به حقوق و شرافت خود را بیپاسخ نگذاشتند. اتحادیههای قدرتمندی در هیاهوی نبردهای طبقاتی جانگداز تشکیل میشدند و تعداد بیشتری از کارگران در دستان دولت و تبهکاران تحت استخدام سرمایهداران به شهادت میرسیدند.
مبارزهی طبقاتی ادامه دارد
همانگونه که خواننده میتواند از این مقدمهی کوتاه متوجه شود، تاریخ آمریکا بسیار شبیه به تاریخ مابقی جهان است- یعنی تاریخ مبارزهی طبقاتی. روشهای سازماندهی و مبارزهی تودههای کارگر همراه با توسعهی اقتصاد به طور کلی تغییر و تحول یافتهاند. اما گرایش غالب در طول قرنها به سمت تمرکز فزاینده بر ثروت از یک سو، و تمرکز بر طبقهی کارگر از دیگر سو بوده است. و اگرچه شاید دورههای طولانی بدون نبردی آشکار سپری شده باشد، اما مبارزهی طبقاتی همواره رخ میدهد، گاهی در اعماق، گاهی در ظاهر و آشکارا در کل اعصار تاریخی تداوم مییابد.
فرض اساسی آلن وودز در مارکسیسم و ایالات متحده بدین ترتیب است: ایالات متحده جامعهای است که به واسطهی تناقضات طبقاتی مهیب از هم گسیخته و دیر یا زود، سنتهای انقلابی و مبارزهجوی گذشته در سطحی گستردهتر باز خواهند گشت. تجربهی دههی گذشته نشان داده که این تحلیل تماماً درست است.
جنبش میلیونی مخالف با جنگ عراق در سال 2003 چیزی بیش از اعتراض علیه جنگ بود؛ این جنبش نارضایتی عمیقی را نسبت به وضع موجود انعکاس میداد. تراژدی توفان کاترینا در سال 2005 حکایت از نابرابری و نژادپرستی عمیقی داشت که سرمایهداران آمریکایی مبتنی بر آن «تفرقه میاندازند و حکومت می-کنند» و قدرتشان را حفظ مینمایند. جنبش شکوهمند میلیونها کارگر مهاجر غیرقانونی در سال 2006 نشانگر قدرت بالقوه عظیم بسیج طبقهی کارگر بود. ماجرای تسخیر کارخانهی سال 2008 در شیکاگو که ملهم از جنبش تسخیر کارخانه در ونزوئلا بود، ثابت کرد که کنش مبارزهجویانه نتیجهبخش است.
در سال 2011، جنبش تودهای در ایالت ویسکانسین، ساختمان نمایندهی کنگره را تسخیر کرد تا علیه حملات فرمانداران به اتحادیههای بخش دولتی اعتراض کند. آنها به تأثی از خیزش قهرمانانهای که حسنی مبارک را به زیر کشید، تابلوهایی با عناوینی چون «همانند یک مصری مبارزه کنید!» همراه داشتند. این نمونهی حیرت-انگیز جنبشی است که در عصر بحرانهای سرمایهداری جهانی نشان میدهد که مبارزه نیز به چه نحو جهانی است.
جنبش تسخیر در سال 2011 نیز نشان داد که در قلب پایتخت مالی جهان، هزاران آمریکایی از وضع موجود ناراضیاند. جنبش به سرعت در سرتاسر کشور و جهان فراگیر شد. هرچند اهداف جنبش محدود و روشها مبهم بودند، اما جنبش تجربه آموزندهی مهمی برای جوانان و کارگران آمریکایی و تنها نمونهی کوچکی از انفجارهای مبارزهی طبقاتی بود که در سالیان پیش رو شاهدشان خواهیم بود.
در سال 2012 و 2013، کارگران شاغل در فستفودها، خُردهفروشی و صنایع خدماتی انواع متفاوتی از اعتصابها و کاهش میزان کار را سازماندهی کردهاند. قضاوت در این مورد هنوز زود است، اما به وضوح فشار افزایش خواهد یافت. کارگران آمریکایی به کاهش دستمزدها و شرایط بد زندگی میگویند «دیگر کافی است!» و نتیجهگیریهای مهمی در مورد واقعیت زندگی تحت لوای سرمایهداری به دست میدهند. دیر یا زود «لشکریان انبوه» طبقهی کارگر به نزاع خواهند پیوست.
به بیان مورخ بزرگ آمریکایی، دبلیو. ای. بی. دوبوا، گروههای کموبیش منزوی مبارزهی طبقاتی به شکلی فزاینده وارد این جریان عظیم میشوند؛ دلالتهای انقلابی برای آینده از همینک واضح و مبرهن هستند.
سرمایهداری آمریکایی در بحران
ما در عصر ریاضت اقتصادی، جنگ، بحران، انقلاب و ضدانقلاب به سر میبریم و ایالات متحده در قلب این فرآیند جا دارد. سرمایهداری در سطح جهانی گرفتار بنبست شده و دیگر یارای توسعهی ابزارهای تولید یا بهبود کیفیت زندگی اکثریت را ندارد. تباهی و زوال در همهجا مشهود است. نظام سرمایهداری سابقاً پویا و خلاق اکنون بر مبنای انگلوارگی و سوداگری دچار رکود است و کل بشریت را همراه با خود تهدید به نابودی میکند.
بنیان اقتصادی امپریالیسم ایالات متحده در نوسان است و در نتیجه، دیگر نیروی یکپارچهای نیست که سابقاً بود. طبقهی حاکم در شرایط سختی گیر افتاده و بر سر اینکه چگونه پیش باید رفت، عمیقاً در حال ازهم-پاشیدگی است. همانطور که لنین میگفت، ناتوانی طبقهی حاکم در تداوم حکمرانی به شیوهی قدیم، یکی از علائم نخستین عصر انقلاب اجتماعی است که به آن نزدیک میشویم.
اغلب گفته میشود که جنگ ملازم انقلاب است. شکستهای تحقیرآمیز ایالات متحده در عراق و افغانستان ممکن است به فروپاشی کامل روحیهی نظامیگری در امتداد شکست در ویتنام منجر نشود، اما این جنگها خزانهی مرکزی را ورشکسته کردهاند و سربازان به آشیانه میآیند تا استراحت کنند.
تمام بدهی فدرال 17 تریلیون دلاری را- که تقریباً بالغ بر 55000 دلار برای هر مرد، زن و کودک آمریکایی میشود- میتوان تا مخارج این جنگها و کمک مالی دولت به غولهای بانکداری و بیمه پس از فروپاشی اقتصادی 2008 دنبال کرد. کارگران اکنون باید هزینهی بحرانهای سرمایهداری را با بیکاری انبوه، بیخانمانی، دستمزدهای ایستا، کاهش در حقوق بازنشستگی و کاهش شدید در همان چند برنامهی باقیماندهی اجتماعی بپردازند که از خلال مبارزات تودهای در گذشته موفقیت یافته بودند.
تقریباً 24 میلیون آمریکایی بیکار یا نیمهکار هستند. 22% کودکان آمریکایی در فقر به سر میبرند. میلیونها آمریکایی همانطور که کاهشهای ظالمانه در برنامهی فدرال تأمین غذای فرودستان (Food Stamps) با حمایت هر دو گروه دموکراتها و جمهوریخواهان به پیش میرود، به گرسنگی میافتند. جوانان بیش از یک تریلیون دلار بدهی دانشجویی دارند و میلیونها نفر نمیتوانند مشاغل مرتبط با تخصص خود را بیابند. برآوردها حاکی از آن است که حدود 3 میلیون آمریکایی بیخانمان هستند. اجارهها پس از سال 2007، 12% افزایش داشتهاند، در حالی که دستمزدها به ندرت تغییر کردهاند. در عین حال، 10% ثروتمند آمریکاییها بسیار ثروتمندتر از آن چیزی هستند که پیش از 2008 بودند. 5% ثروتمند بر بیش از 60% ثروت کنترل دارند، در حالی که سهم 40% فقیر جامعه تنها 0.2 % آن ثروت است. این وضعیت حقیقی در «سرزمین شیر و عسل» است. در همان حین که بدبختی و فلاکت ممکن است در آن سطح عینییی که در بسیاری از بخشهای شبه-قارهی هند وجود دارد، نباشد، به زعم میلیونها آمریکایی، شعار «غذا، پوشاک و سرپناه» کاملاً بامعنی و طنین-انداز است!
با این وجود، باید به خاطر داشته باشیم که این سطح مطلق از بینواسازی (immiseration) نیست که به نحوی ناگزیر منجر به احیای مبارزهی انقلابی در ایالات متحده خواهد شد. بیش از همه، تغییرات عمیق و ناگهانی- ناپایداری مداوم- است که پیامد ناگزیر زندگی تحت لوای سرمایهداری است. به نظر میلیونها نفر، «رویای آمریکایی» تبدیل به «کابوس آمریکایی» شده است. این امر تأثیر عمیقی بر آگاهی داشته، بهویژه آگاهی جوانان. تنها به عنوان یک نمونه از اینکه چگونه این امر پیشاپیش تجلی یافته، اکثریتی از آمریکاییهای بین 18 و 29 سال اکنون عقیده دارند که سوسیالیسم را به سرمایهداری ترجیح میدهند!
نیاز به رهبری انقلابی
در مقیاس جهانی، توازن قوا بیش از همیشه به نفع طبقهی کارگر است. در ایالات متحده، بهرغم حملاتی چند به کارگران و افول عددی در عضویت اتحادیهها در طول 30 سال گذشته، قدرت بالقوهی طبقهی کارگر برای بحرانی کردن جامعه و بنابراین تغییر آن، بیشتر از هر زمان دیگری است. همانگونه که مارکس و انگلس بیان داشتند، سرمایهداری به واسطهی بسط طبقهی کارگر- که مجبور به آن کار است، زیرا کار مزدی منبع سودهایش است- گورکنان نظام خود را به وجود میآورد. از این رو، بهرغم آنچه رسانهها، رهبر کارگری کنونی و آن بهاصطلاح چپها به ما میگویند، حماسیترین روزهای جنبش کارگری آمریکا همچنان از راه نرسیدهاند.
به همین دلیل است که با اطمینان خاطر میتوانیم بگوییم که شرایط مادی برای دگرگونی سوسیالیستی جامعه در ایالات متحده شاید آمادهتر از هر کجای دیگر در جهان است. هرچند اکثریت آمریکاییها شاید هنوز به این واقعیت مسلّم پی نبرده باشند، اما تجربهی تلخ زندگی تحت لوای سرمایهداری بزرگترین آموزگار است و کارگران و جوانان به سرعت از آن درس میگیرند.
با این وجود، آنچه فقدانش احساس میشود، ضرورت رهبری است. یک حزب انقلابی مارکسیستی نمایانگر پیشرفتهترین لایهی طبقهی کارگر است. این حزب به عنوان حافظهی تاریخی ایفای نقش میکند و بر تجربه-ی جمعی طبقهی ما به لحاظ بینالمللی تأکید دارد و با ایفای نقش به مثابهی کمربندی انتقالی، آموزههای گذشته را وارد مبارزات امروز مینماید. آموزهی تراژیک قرن بیستم این است که بدون وضوح نظری و تاریخی، بدون سازماندهی و نظم، نخواهیم توانست دشمن طبقاتیمان را شکست دهیم. به همین دلیل است که نظریهی مارکسیستی و تاریخ را مطالعه میکنیم.
درست همانگونه که برای کارگران و جوانان آمریکایی لازم است که از نمونههای الهامبخش خیزشهای انقلابی مانگال پاندی و باگات سینگ علیه حکمرانی بریتانیا و میلیونها نفری که در 1968 وارد عرصهی مبارزه در پاکستان شدند، درس بگیرند، رفقای ما در پاکستان نیز میتوانند از زندگی جان براون، اوژن دبز، بیگ بیل هیوود و میلیونها نفری درس بیاموزند که در برابر امپریالیسم بریتانیا، بردهداری، سرمایهداری انحصاری، تبعیض نژادی و جنگ امپریالیستی مبارزه کردند. در کتاب مارکسیسم و ایالات متحده، خوانندگان گنجینهی ارزشمندی از اندیشهها و آموزهها را خواهند یافت که میتوان آنها را در مبارزات امروزمان به کار بست.
نیاز به انترناسیونالیسم راستین
هنگامی که دوست و رفیق نازنینم، لال خان، را در تابستان 1998 ملاقات کردم، او به من گفت که به خاطر بزرگ شدن در پاکستان، او و رفقایش نفرتی سوزان از امپریالیسم ایالات متحده در دل دارند. چطور میتواند غیر از این باشد! اما وی توضیح داد که در طول زمان، آنها آموختند که میان طبقهی حاکم آمریکا و طبقهی کارگر آن تمایز بگذارند. در حالی که امپریالیسم آمریکا و عروسکهای محلی دستنشاندهاش دشمن اصلی طبقهی کارگر پاکستان هستند، کارگران آمریکا همراه با مابقی کارگران جهان، اصلیترین متحدان کارگران پاکستانیاند. این معنای حقیقی فراخوان شورانگیز مارکس مبنی بر «کارگران جهان، متحد شوید!» است.
دوست پاکستانیام همچنین به من گفت که داشتن رفقای مبارزی که برای اندیشههای مارکسیسم و سوسیالیسم در آمریکا میجنگند، او و رفقای مبارزش را سرشار از خوشبینی و انرژی انقلابی عظیمی کرده است. من هم به همان اندازه به خاطر اولین دیدارمان اشتیاق داشتم. این امر بیانگر پیوندی زنده با هزاران انقلابییی است که به خاطر یک آرمان جهانی-تاریخی مشترک در آن سوی کرهی زمین مبارزه میکنند. به رغم کار در شرایط گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، مبارزهی ما از اساس یگانه و یکسان است. دقیقاً همین نوع پیوند است که گرایش انترناسیونال مارکسیستی را سازمانی به راستی انترناسیونالیستی میسازد. رفقای آمریکایی این گرایش، پیوسته ملهم از نمونهی رفقای پاکستانیمان هستند و کار آنها را با بیشترین علاقه دنبال میکنند.
مبارزه برای سوسیالیسم
ایالات متحده مطمئناً منفورترین، سرکوبگرترین و ظالمترین حکومت در تاریخ بشریت است. اما ماتریالیسم دیالکتیکی به ما میآموزد که هر چیز تبدیل به مخالف خود میشود. صرفنظر از اینکه آمریکا مأمن ازلی ابدی ارتجاع است، در مرحلهای معین تبدیل به مخالف بیبروبرگرد خود خواهد شد.
نخستین انقلاب آمریکا الهامبخش انقلاب فرانسه و بسیاری دیگر از جنبشهای انقلابی در جهت آزادسازی و استقلال ملی بود. دومین انقلاب آمریکا- جنگ داخلی آمریکا- به همبستگی کارگران، از بریتانیا گرفته تا آلمان و فراسوی آن، الهام بخشید. انقلاب سوسیالیستی آمریکا نیز ایالات متحده را تبدیل به منبع الهام برای کارگران در سرتاسر جهان خواهد ساخت.
از مصر تا یونان، کارگران علیه سرکوب، ریاضت اقتصادی، تبعیض، گرسنگی، بیکاری، بیخانمانی، فقر و فلاکت ناشی از سرمایهداری در حال مبارزهاند. ایالات متحده نمیتواند از این فرآیند مستثنی باشد. آنچه ما امروز در خیابانهای اروپا، آمریکای لاتین و خاورمیانه میبینیم، در آیندهای نه چندان دور در ایالات متحده خواهیم دید.
به عنوان مارکسیست، ما میدانیم که یک انقلاب موفقیتآمیز در هر کجای جهان وضعیت را دگرگون خواهد کرد. با فرض موقعیت آن در مقیاسی جهانی و قدرت طبقهی کارگر، پیروزی انقلاب سوسیالیستی آمریکا به معنای رهایی کل بشریت خواهد بود.
به همین دلیل است که کتاب مارکسیسم و ایالات متحده شایستهی توجه هر کارگر و جوان دارای آگاهی طبقاتی در پاکستان و سرتاسر شبهقارهی هند است. زیرا، همانگونه که انقلابی روس، لئون تروتسکی، درباره-ی اقامت کوتاهش در نیویورک سیتی پیش از بازگشت به روسیه در مارس 1917 میگفت: «ایالات متحده کارگاه ریختهگرییی است که در آن، سرنوشت انسان، درهم کوبیده شدن است.»
20 ژانویه 2014
منبع : وب سایت وزین انسان شناسی و فرهنگ