• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • جرم‌شناسي كاركردهاي رسانه


      یوسف  اکبری -مدرس دانشگاه

      منبع : نشریه حقوقی استیناف
      موضوع جرم‌شناختي كاركردهاي رسانه‌اي نيز از دغدغه‌هايي بوده كه همواره مدنظر پژوهشگران و جامعه‌شناسان قرار داشته است.  فارغ از تاثيرات روان‌شناختي رسانه‌ها بر افكار عمومي و در نهايت رفتار افراد يك جامعه،‌ بايد به اين نكته توجه داشت كه اين تاثيرات گاهي تبديل به يك رفتار اجتماعي و يا يك فرهنگ مي‌شود كه در اين صورت بايد به عنوان يك تهديد همواره مورد توجه باشد.
      بسياري از كارشناسان معتقدند كه برخي از معضلات جوامع نوين، تاثير مستقيم از تبليغات و برنامه‌هاي تلويزيون به معني فراگيرترين رسانه‌ي جمعي و در كنار آن ساير رسانه‌ها دارند كه اين موضوع در ابعاد جرم‌شناسي نيز همواره مورد تاكيد بوده است. همان‌گونه كه اكثر جرم‌شناسان به آن اعتراف دارند، نمي‌توان از نقش رسانه در جرم‌زايي جوامع چشم پوشيد.
      بروز جرم به عواملی متعدد وابسته است. از جمله به عوامل زیستی، اجتماعی و روانی.  تاثير زيست شناختي وراثت و انتقال خصوصيات جسماني، عقلاني، هوش والدين و اجداد انسان از دير زمان موضوع مطالعه روانشناسان و علماي اخلاق بوده است و اين موضوع تحت عنوان وراثت عقلي و اخلاقي مورد بررسي واقع شده است. در بين دانشمندان علوم زيستي و وراثت لمبرزو يکي از پيشگامان اين نظريه  است. اين دانشمند طي آزمايشات متعدد و مطالعات طولاني خود راجع به383 جمجمه جنايتکاران ايتاليايي و 5907 بزهکار زنده نتيجه گيري کرد که برخي اختلالات بيولوژيکي علت بزه اين افراد است و بر اساس آزمايشات اين فرضيه (جاني) را ارائه داد.
      نقش عوامل اجتماعي در جرم نیز کمتر از عامل زیستی نبوده است. برخي از دانشمندان عوامل محيطي و اجتماعي را منشاء پديده جرم تلقي کردند. به نظر اين دانشمندان جرم پديده اي نيست که عوامل و شرايط جسماني و روحاني افراد در آن تاثير داشته باشد بلکه عاملي که سبب بروز جنايت مي شود جامعه و محيط است.  رييس مکتب محيط اجتماعي، عامل محيطي و فرهنگي را تنها موجب جرم معرفي کرده است. به نظر اين دانشمند همانطور که هر ميکروب در شرايط و محيط خاصي اجازه رشد ونمو وتکثير مي يابد پديده جرم نيز به مثابه ميکروب در محيط و فرهنگ مربوط به خود نيز زاييده مي شود. از نظر دکتر لاکاساني منشاء پديده جرم تنها عوامل زيستي ـ رواني است. مارکي نيز پديده جرم را ناشي از وضعيت نابهنجار اقتصادي مي دانست. مکتب سوسياليست او جامعه اشتراکي را به عنوان جامعه ايده آل معرفي مي کرد که طبق نظر آنان جرم زاييده نظام سرمايه داري است.
      رفائل گاروفالو (1978) از معتقدان مربوط به تاثير عوامل رواني در ارتکاب بزه است. بررسي و شناخت عوامل رواني مربوط به دانش روانشناسي جنايي است. از جمله رسالت هاي اين دانش بررسي منش و شخصيت بزهکار و ارزيابي گرايش هاي ضد اجتماعي و مطالعه روان خود آگاه و ناخود آگاه آنان به منظور تعيين مسووليت اخلاقي و اجتماعي شان است. در مطالعه اي معلوم شد که 75درصد مجرمين 18 تا 25 سال داراي بيماري رواني بودند. جرم شناس دانمارکي طي مطالعه اي به اين نتيجه رسيدند که 79 درصد مجرمين به بيماريها و اختلالات رواني از قبيل نوروز، سايکوز و روان پريش مبتلا هستند. طبق ديدگاه روانکاوي (فرويد) خانواده و والدين کودک نقش بسيار بزرگي در ساختن شخصيت معتدل و استوار انسان دارند. زيرا چنانچه سير طبيعي رشد کودک تا پنج سالگي تکميل نگردد و در طي يکي از مراحل توقف حاصل شود اين امر سبب بروز اختلال ها و عکس العمل هاي ضد اجتماعي در رفتار آدمي خواهد شد.
      بر طبق ديدگاه روانشناسان در تحليل شخصيت بزهکار تمايلات و انگيزه هاي ناخود آگاه جايگاه مهمي دارند. از نظر اين دانشمندان مجازات افرادي که به علل اختلالات رواني مرتکب بزه مي شوند نه تنها مثمر ثمر نيست بلکه آنان را به سوي جرايمي تازه نيز سوق مي دهد.
      رسانه ها همان گونه که قادرند تا فشار رواني شديدي بر آدمي وارد آورند از اين توانمندي برخوردارند که وي را از استرس ها دور کنند و به آرامش برسانند. تاثيرگذاري محصولاتي که رسانه ها عرضه مي کنند بر روان آدمي بر هيچ کس پوشيده نيست. اما هدف نهايي ارتباطات در حوزه سلامت روان ايجاد تغيير رفتار در مردم است زيرا رسانه ابزار توزيع اطلاعات در جامعه محسوب مي شود.
      رسانه ها از بدو پيدايش و از زماني که پا به عرصه گذاشتند سلامت روان ما را تحت تاثير قرار دادند. شايد در ادوار اوليه که رسانه ها با انسان و انسان با رسانه مواجه شد کمتر کسي به فکر تاثير رسانه بر سلامت روان بشر بود اما به مرور زمان با پيشرفت فناوري و افزايش جمعيت در جامعه بشري رسانه ها رسوخ و نفوذ بيشتري پيدا کردند و تاثير بيشتري بر سلامت روان ما گذاشتند. البته اين بدان معنا نيست که بشر مانند روباتي است که رسانه مي تواند برنامه اي را به ذهن او تزريق کند تا اجرا شود بلکه بدين معناست که رفتار انسان در مواجهه با رسانه مي تواند تغيير کند و از يک محصول رسانه اي دچار تغيير نگرش يا رفتار شود. طبعا برخي انسان ها به علت شخصيت يا مسائل ژنتيکي تاثيرپذيري از محيط، سطح تحصيلات و حرفه و ساير عوامل ممکن است تاثيرپذيري شديدي از رسانه ها داشته باشند و برخي ممکن است چندان تحت تاثير محصولات رسانه اي قرار نگيرند.
      سطح سواد رسانه اي در افراد جامعه متغيراست اما نکته اين جاست که در حال حاضر در کشورهاي در حال توسعه از جمله ايران، مردم به سواد رسانه‌اي کافي و شايسته مسلط نيستند، وظيفه و مسئولان اين است که با به کار بستن راهکارهايي سواد رسانه‌اي مردم را ارتقا بخشد. منظور از ارتقا بخشيدن سواد رسانه اي اين است که مردم در برابر تاثيرات سوء محصولات رسانه اي واکسيناسيون رواني شوند در واقع اين آگاهي را بايد به مردم بدهيم که در مواجهه با يک محصول رسانه‌اي چطور نکات مثبت را دريافت کنند و آن را در زندگي به کار ببندند و به اين ترتيب از محصول رسانه‌اي سود ببرند و چگونه در مقابل تاثيرات منفي سپري بکشند تا مصون بمانند.
      از ديرباز تاکنون رسانه ها با پيشرفت فناوري گام به گام جلو آمدند و امروزه ما در عصر انفجار اطلاعات قرار داريم در واقع به نظر مي رسد دهکده جهاني مدنظر «مارشال مک لوهان» تحقق پيدا کرده است. در دهکده جهاني تمامي مردم در کره زمين از طريق رسانه ها مي توانند با هم ارتباط برقرار کنند. هم اکنون تماس هاي رسانه اي به کسري از ثانيه تقليل پيدا کرده است و طبعا در اين دنياي پيشرفته رسانه اي چيزي که بيش از همه مورد تهديد واقع مي شود سلامت روان است که گاه اهميتش از سلامت جسمي بيشتر است.
      تلويزيون امروز به عضوي از خانواده ايراني تبديل شده و جاي خواهر يا برادر را گرفته است و بچه ها پس از ورود به مدرسه دو جايگزين براي پدر و مادر مي يابند يکي آموزگار و ديگري تلويزيون. تلويزيون هم صوت و تصوير دارد، جذاب است و به نحوي به دل مشغولي هاي آنان پاسخ فوري و آني مي دهد، مي تواند جايگزين پدر يا مادر شود و به سرعت به آن وابستگي پيدا مي کنند. البته نبايد يک طرفه قضاوت کرد و فقط از تاثيرات و تبعات منفي آن سخن گفت. هيچ‌کس نمي‌تواند منکر وابستگي رواني کودکان به تلويزيون، مشغول کردن بيش از حد کودکان و ممانعت از فعاليت‌هاي مفيد، سکون بيش از حد و تمايل به اضافه وزن به دليل بي تحرکي در کودکان، ارائه محصولات رسانه‌اي نامناسب مثل فيلم هاي ترسناک و... به عنوان تاثيرات سوء تلويزيون بر کودکان نيست اما در مقابل تلويزيون مي تواند به دورترين و صعب العبورترين نقاط کشور ما که دسترسي به مراکز آموزشي ندارند، نفوذ کنند و به اين ترتيب به ارتقاي دانش عمومي کمک کند.
      تلويزيون يک شمشير دولبه است که مثل هر رسانه ديگري مي تواند آثار مفيد و مضر داشته باشد.امروزه با تلويزيون مي توان کودکان را به تغيير نگرش مثبت سوق داد همچنان که تغيير نگرش منفي نيز امکان پذير است اين بسته به ماست که از کدام کارکرد آن به نفع خود بهره برداري کنيم. به نظر مي رسد شيوه هايي نظير کم کردن ساعت تماشاي تلويزيون، تماشاي دسته جمعي تلويزيون و صحبت درباره محتواي آن ها کليشه اي شده است زيرا در حال حاضر در بسياري از منازل بيش از يک تلويزيون داريم و از يک طرف ساعت خواب کودکان تغيير کرده و تا پاسي از شب بيدار هستند و به انواع و اقسام رسانه ها دسترسي دارند. تغيير فرهنگ جهاني هم به اين موضوع دامن زده به اين ترتيب بايد به دنبال راهکارهاي جديدي باشيم که از تاثيرات سوء آن بر کودکان کم کنيم و تاثيرات مثبت آن را افزايش دهيم.
      در موضوع جرم مساله قابل توجه آن است كه عمد را نبايد با انگيزه و غرض  اشتباه کرد. انگيزه عبارت است از كوشش دروني و ميل پنهاني كه انسان را به سوي عمل خاصي هدايت مي نمايد و بنابراين هميشه مقدم بر اراده است. قصد مجرمانه حاكي از اراده ارتكاب در فعل يا ترك فعل و همينطور اراده در كسب نتيجه زائيده ذهن قانون گذار است بنابراين قصد مجرمانه (اعم از عام و خاص) را بايد در قانون جزا جستجو كرد و لذا در هر جرمي، مفهومي واحد يا ثابت دارد. مثلاً سوء نيت عام در كليه قتل هاي عمدي ازهاق نفس است. ولي انگيزه يا داعي احساس يا نفع يا دفع ضرري است كه بزهكار را به طرف ارتكاب جرم مي كشاند.
      انگيزه زائيده ذهن مجرم است. پس انگيزه را بايد درون مجرم جستجو كرد و اغلب به صورت خودآگاه مي باشد. هيچ انسان عاقلي بدون هدف خاص و بدون انگيزه و غرض معين، به ارتكاب هيچ عملي، خاصه ارتكاب جرم مبادرت نمي نمايد. انسان در ارتكاب جرم انگيزه خاص و مشخصي دارد.
      انگيزه در جرايم مختلف، متفاوت است و در ميان مجرمين از يك جرم، هم انگيزه هاي متفاوتي وجود دارد. گاه ممكن است نفع شخصي و جمع آوري مال و گاه ممكن است ارضاي حس انتقام و خودخواهي و غرور باشد.گاهي نيز ممكن است كه اين انگيزه‌ها ناشي از احساسات انساني و بشر دوستانه باشد. كسي كه مال و ثروت شخص متمول را مي ربايد تا بين مستمندان تقسيم كند، مادري كه براي سير كردن شكم گرسنه فرزندان خود مرتكب سرقت مي شود و يا طبيبي كه براي پايان دادن به دردهاي بي درمان و لاعلاج بيمار غيرقابل معالجه، او را از قيد حيات مي رهاند، مسلماً نفع شخصي نداشته و اين اعمال را به خاطر حس بشر دوستانه انجام مي دهد.
      اكنون بحث بر سر اين است كه در اين قبيل موارد كه هدف و انگيزه مرتكب شرافتمندانه بوده آيا بايد مرتكب را مسئول دانست يا خير؟ و آيا اين انگيزه مي تواند در عنصر معنوي جرایم و اراده مجرمانه موثر باشد يا خير؟ در مورد انگيزه نيز مثل بسياري از موارد ديگر در حقوق جزا، دانشمندان اتفاق نظر ندارند.
      علماي مكتب كلاسيك كه در تعيين مسئوليت بيشتر به عمل ارتكابي توجه دارند تا به مرتكب، معتقدند انگيزه نبايد تأثيري در زوال مسئوليت كيفري داشته باشد. آنان انگيزه و عمد را دو مقوله جدا از يكديگر مي دانند و معتقدند آن چه در تحقق جرم واجد اهميت است همان عمد و اراده مجرمانه است. وصف قانوني جرايم به مجرد وجود عمد تحقق يافته است. هر گاه كسي با آگاهي و شعور عمل خلاف قانوني را انجام دهد مسئول است. خواه اين امر را با انگيزه نيك انجام دهد يا انگيزه بد. زيرا آن چه براي جامعه اهميت دارد همان حفظ نظم عمومي است.
      هر گاه كسي اين نظم را بر هم زند صرفنظر از انگيزه و غرض نهايي مسوول بوده و مستحق مجازات است. برعكس نظريه ياد شده، طرفداران مكتب تحققي (اثباتي) معتقدند آن چه براي جامعه و نظم وي خطرناك است همان شخصيت مجرم است، نه عمل ارتكابي و چون انگيزه وداعي يكي از عوامل تعيين كننده شخصيت مجرم است لذا منطق حكم مي كند نبايد در تحقق جرم از آن چشم پوشيد.

      به اعتقاد انريكو فري و ديگر پيشگامان اين مكتب عمد اراده اي است كه تحت تأثير انگيزه يا داعي بزهكار شكل مي گيرد. بنابراين دادگاه در هر مورد بايد به انگيزه هاي نيك و بد بزهكار توجه كند و مجرم را در صورتي مستحق مجازات بداند كه فعلش از احساسات پليد و منفي مايه مي گيرد. قانونگذار جزايي در ايران، انگيزه ارتكاب جرم را علي الاصول در ماهيت فعل مجرمانه بي تاثير دانسته است. بنابراين منظور نهايي يا هدف نهايي يا انگيزه فاعل در ارتكاب فعل هر چه باشد تاثيري در تصميم و ارتكاب جرم توسط مرتكب ندارد.
      در سيستم كيفري ما دادرس ناگزير است براي تعيين سوء نيت كيفري و ميزان آن توجه خود را صرفاً به قصد سوء فاعل معطوف دارد.با اين همه به نظر عده اي از حقوقدانان، قاعده عدم تاثير انگيزه در نفس جرم مطلق نيست. آنها مي گويند موارد استثنايي وجود دارند كه انگيزه در تحقق جرم موثر است. «براي مثال به موجب ماده 18 قانون مبارزه با مواد مخدر (مصوب 13 آبان 67 مجمع تشخيص مصلحت نظام): هرگاه محرز شود كه شخص با انگيزه و به قصد معتاد كردن ديگري باعث اعتياد وي به مواد مخدر، در ماده 8 شده است براي بار اول به 5 تا 10 سال حبس و براي بار دوم تا 20 سال حبس و در صورت تكرار به اعدام محكوم خواهد شد.» [اين ماده در قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و الحاق موادي به آن ( مصوب 17 آبان 76 مجمع تشخيص مصلحت نظام ) حذف شده است].
      اختلاف شده است كه منظور از «... با انگيزه و به قصد معتاد كردن ديگري ...» آيا ناظر است به انگيزه يا سوء نيت خاص؟ نويسنده در این مثال معتقد است که انگيزه به هيچ عنوان در تكوين جرم اثر ندارد و می گوید براي مدعاي خود مجبوريم انگيزه را از ديد روانشناسي بشناسيم البته با شالوده حقوقي. ميدانيم كه قلمرو انگيزه به علت وسعت مصاديق رواني بسيار گسترده تر از سوء نيت خاص است.
      يكي از موضوعاتي كه از منظر افزايش جرم در جامعه مورد توجه جرم شناسان و جامعه شناسان قرار گرفته‏‌،‌ انعكاس مستقيم خشونت در برنامه ها و مطالب رسانه‌هاست. در تعريف خشونت رسانه‌اي چنين گفته شده است: «اگر خشونت را هر گونه هجمه به هنجارهاي اجتماعي اعم از قانوني تعريف كنيم‏، كليه فيلم ها، نمايش ها و برنامه هايي كه اعمال جنايي،‌ قتل‏، دزدي وبه طور كلي نقض قوانين را به نمايش مي‌گذارد و همچنين فيلم ها و برنامه‌هايي كه با هدف به ابتذال كشاندن زندگي جوانان و القاي اين مطلب كه ارزش گذاري براي لحظات زندگي امري بيهوده است، به ارائه تصاوير و موضوعات سكس وهرزگي مي‌پردازند و يا رفتارهاي ناهنجاري نظير اعتياد به سيگار و ساير مواد مخدر را تبليغ مي‌كنند،‌ همگي در حوزه خشونت رسانه‌اي قرار مي‌گيرند». مطبوعات و بويژه سينما و تلويزيون از اين منظر مورد انتقاد جرم شناسان قرار گرفته است. سزارلومبروزو و نوشته است:‌ «مطبوعات پست فقط براي خالي كردن جيب مردم و فروش كثيف ترين متاع ، ‌قلم خود را در گنديده‎ترين زخمهاي پوسيده اجتماعي فرو مي‌برند و اشتهاي خطرناك و فساد ا نگيز و گمراه كننده كنجاوي پست ترين طبقه اجتماعي را تحريك مي‌كنند».
      به نوشته گيدنز: «رواج خشونت در برنامه ‌هاي تلويزيوني كاملاً مستند است. مطالعات بسيار گسترده اي انجام شده كه برنامه‎هاي تلويزيون در پر بيننده ترين اوقات و روزهاي آخر هفته را در همه شبكه ‌هاي عمده تلويزيون آمريكا از سال 1967 تاكنون تحليل كرده‌اند. به طور متوسط 80 در صد اينگونه برنامه‌ها در بردارنده خشونت است و 5/7 ماجراي خشن در هر ساعت تصوير شده‎است. در برنامه ها ي كودكان سطح خشونت حتي از اين هم بالاتر است ،‌گر چه كشتن معمولاَ كمتر نشان داده مي‌شود، ‌كارتون ها بيشتر از هر نوع برنامه تلويزيوني حاوي اعمال و ماجراهاي خشن هستند». به اعتقاد پژوهشگران مسائل اجتماعي «.... عدم شناخت نقش رسانه‌ها، فرآيند تصميم سازي و سياستگذاري را در سطح كلان با مشكل مواجه مي‌سازد و سبب سترون شدن نهادهاي متولي نظم آفريني و افزايش دامنه آسيب پذيري‌هاي اجتماعي و نشود و نماي جرم وجنايت در جامعه مي‌شود».
      آيا خشونت رسانه‌اي واقعاً موجب افزايش جرم در جامعه مي‌شود؟ دراين خصوص ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد. تحقيقات انجام شده در خصوص رابطه خشونت رسانه‌اي و پرخاشگري اجتماعي در ابتدا بر دو فرضيه رقيب تخليه هيجاني و تحريك كنندگي متمركز بود. به موجب فرضيه تخليه هيجاني، تماشاي صحيح اعمال خشن درمان بخش است و موجب تخليه عصبانيت و نفرت از خود افرادي مي‌شود كه فرصت يا امكان بروز احساسات و رفتار خشن را ندارد اما در فرضيه تحريك كنندگي نظر بر اين است كه تماشاي مستمر رفتارهاي خشن تاثير مخربي بر شخصيت و نگرش انسان دارد.
      اين دو فرضيه منشأ مناقشاتي درباره رابطه جرم و رسانه در بين جرم شناسان شده است،‌اما هيچ يك از آن دو كاملاً رد يا پذيرفته نشده است. نظريه تخليه هيجاني ظاهراً توسط طرفداران فرويد مطرح شده كه «گفته‌اند سينما به منزله «ملين» يا «مسهل» رواني است كه به كودك اجازه مي‌دهد كه در خلال تماشاي تصوير، خود را از فشارها و محرك پرخاشگري ر‌هايي بخشد».
      «بدون انكار تمام ارزش اين نظريه روانكاوي بايد در وضع كنوني فيلم شناسي با احتياط قسمتي ازاين نظريه را پذيرفت. اگر فيلم هاي پر زد و خورد و صحنه‌هاي خشونت آميز، روحيه پرخاشگري كودك يا نوجوان را تسكين مي‌دهد و آنان را سبك بار مي‌سازد، فيلم هاي جنسي، برعكس، برهيجان آنان مي‌افزايد و راه كج و انحراف و تجاوز را به سوي آنان مي‌گشايد. البته فيلمهايي كه به دقت بررسي شود و داراي پيامدهاي مفيد و آموزنده باشد مي‌تواند به مثابه يك تصوير روان درماني براي نوجوانان تماشاگر شفا بخش تلقي شود». در ارزيابي فوق سه نكته قابل توجه است: 1ـ كل نظريه رد يا قبول نشده است. 2ـ بر تاثير درمان بخش فيلم هاي خشن،‌در درمان روحيه پرخاشگري كودكان يا نوجوانان صحه گذاشته شده است. 3ـ  از هيجان زايي، نه هيجان زدايي فيلم هاي جنسي و در نتيجه تاثير سوء و مخرب آن بر رفتار مخاطب ياد شده است.

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft