بازخوانی نخستین دادرسی قانونی (عرفی) در کشور ما؛
محمدمهدی حسنی-وکیل پایه یک دادگستری
فروش دختران قوچانی به ترکمنان و ارامنه عشقآباد و اسیر شدن زنان باشقانلو در زمان والی گری آصف الدوله در خراسان و حکمرانی پسرش امیرحسینخان بر قوچان و سالار مفخم شادلو بر بجنورد؛ در بهار و اواخر تابستان سال 1284 شمسی (1323 قمری) رخ داد، اما آنان و سایر متهمین یک سال و اندی بعد و مقارن با دوران مشروطیت و مجلس اول شورای ملی محاکمه شدند. اگر امروز ما به اخبار این دادگاه آگاهی داریم تنها به خاطر تلاش نخستین نسل از روزنامهنگاران شجاع و آگاهی است که جریان این محاکمه مهم را در روزنامههای خود بازتاب دادند. یکی از این یومیهها، «محاکمات» است. این نشریه پس از روزنامه وقایع عدلیه که در عصر ناصری منتشر میشد نخستین نشریه حقوقی با امتیاز شخصی است (پروین، 1390، 255) که خلاصه مذاکرات محاکم عدلیه، اوقاف، تجارت و خارجه را جهت آگاهیرسانی تودههای مردم نشر میداد. شماره نخست این روزنامه از شنبه 8 جمادیالاول 1325 قمری به مدیریت مجدالاسلام کرمانی روی کاغذ نیم ورقی منتشر و حدود یک سال تا کودتای باغ شاه انتشارش دوام یافت (براون، 1386، 637؛ طباطبایی، 1366، 142 و 316) و دیگری «حبلالمتین» به مدیریت سید حسن کاشانی و صاحبامتیازی برادرش مؤید الاسلام (سید جلالالدین کاشانی) است. این دو نشریه صورت کامل محاکمه موردنظر را انتشار دادند و همچنین بخشهایی از دادگاه، در یومیه صبح صادق منتشر شد.
از میان کتابهای تاریخی مربوط به دوران مشروطیت، یکی میرزا هاشم خان محیط مافی، مدیر روزنامههای طوس، وطن و تشویق؛ و دیگری اعظام الوزاره در کتابهای خود شرح محاکمه مزبور را آوردهاند و شیوه نگارش و بیان اولی و تصریح دومی نشان میدهد که آنان خود از زمره کسانی بودهاند که دادگاه موصوف را تعقیب و در جلسات آن شرکت کردهاند هرچند در گزارش محیط مافی، پسوپیش شدن موضوعات، حکایت از این دارد که هنگام تنظیم نهایی، برخی یادداشتهای اولیه، جابجا شده است.
بههرحال در نوشته حاضر ترجیح دادهایم که منبع اصلی نقل جریان محاکمه، روزنامه حبلالمتین باشد و سپس با بهرهگیری از بقیه منابع اشارهشده و ازجمله کتاب «حرکت تاریخی کرد به خراسان» و نیز پرسش شفاهی از نویسنده آن (جناب آقای کلیم اله توحدی)، بهویژه درباره نامهای خاص، اصلاحات لازم انجامشده و اینموارد (دگرگونیها و اضافات) بین دو کمان و یا پیش از نقل منبع آن آمده است، تا بهاینترتیب این نوشته، نخستین یادداشتی باشد که جریان این محاکمه جنجالی را بعد از گذشت بیش از یک سده، بهصورت کامل بازنویسی کند. همچنین در نوشتن از رسمالخط امروزی تبعیت کردهایم.
اهمیت تاریخی این دادگاه
در تاریخ سیاسی، قضایی و قانونگذاری ما این رخداد، از جهاتی روشن و به دلالت آنچه خواهیم آورد، جایگاه ویژه دارد.
یکم- بازجست این رخداد بهوسیله شبنامهها، انتباه نامهها، جراید (نوشتههای جدی، طنز، شعر، طرح) و نیز در سخنرانیها و منابر و کتابها (رسالههای سؤال و جواب و مناظرات) و نیز نمایش و افواه (تصنیفهای سیاسی)، همدلی و اعتراضات گسترده مردمی را به دنبال داشت که این خود در کنار آرمانهایی مانند تأسیس عدالتخانه، حکومت قانون و ... عامل وحدت ملی و زبان دادخواهی عمومی گردید تا باعث بیشتر برانگیختن آحاد مردم علیه استبداد و پیوستن آنان بهصف مشروطه خواهان و درنتیجه شکلگیری نهضت مشروطه شود درحالیکه به قول، نویسنده کتاب «حکایت دختران قوچان»، این عامل، در تاریخنگاری رسمی، از سوی تاریخنویسان مذکر - که «روایتی شهرْمَدار و مردْمَدار» از انقلاب مشروطه داشتهاند - به پرده فراموشی رفته است (نجمآبادی، 1995، 247).
2- یکی از مهمترین موضوعات چالشبرانگیز و تعقیب شده در مجلس اول قانونگذاری کشور ما و همچنین آوردگاه نبرد مشروطهطلبان، مردم و مجلس از یکسو و شاه ستمپیشه و دولتیان مستبد هوادار او از سوی دیگر بازگوییهای همین ماجرا بود چنانکه به قول همان پژوهشگر: «حکایت دختران قوچان چون متنی شد که از راه نگارش آن، برخی از معانی اساسی نظم نوین سیاسی نظیر تساوی شاه و گدا در برابر قانون؛ تثبیت مجلس بهمثابه صدای ملت در برابر قدرت اشرافیت، ضرورت تدوین قانون عرفی بهجای احکام شرعی و حق قانونگذاری مجلس بهجای مجتهدین، جدایی قوه مقننه از قوای قضاییه و اجراییه، ماهیت مسؤولیت وزرا در برابر مجلس؛ شکل گرفت، ساختهوپرداخته و آزموده شد» (همان، 237).
3- بهرغم اینکه هنوز از سوی مجلس شورای ملی قواعد شکلی دادرسی و تشکیلات محاکم و نیز قواعد ماهیتی جزایی وضع نشده بود، بااینهمه و در حد خود، ما مواجه با تشکیل دادگاهی هستیم که به قول مجدالاسلام کرمانی (مدیر یومیه محاکمات): «... این اول مجلس محاکمه قانونی بود که در ایران ایجادشده و ... لازم است که این روز فیروز را عید ملی قرار بدهند و همهساله تاریخ هشتم جمادیالاول را به یادگار این فرخنده روز جشن ملی ترتیب بدهند چه امروز روزی است که حرف گذشته به فعل شروعشده، مقدمات را دور انداختهاند و به نتیجه پرداختهاند - الیوم أﻧﺟزت اﻵﻣﺎل ما وعدت / و ادرک المجد اقصی ما تمناه - هرقدر شکرانه این نعمت عظمی را بجا بیاوریم حق آن را ادا نکردهایم چراکه، کمتر نتیجه محاکمه قانونی، این است که ظالم و مظلوم از یکدیگر متمایز میشوند و کلمه حق ظاهر میشود و دیگرکسی جرئت اقدام به ظلم نخواهد کرد..». (محاکمات، ش. 2، 13 جمادیالاول 1325 هـ.ق.) و مدیر یومیه صبح صادق گوید: «سالها بود که کتب و تواریخ خارجه را میخواندیم و از عدالتخانههای بلاد متمدنه حدیثی میشنیدیم و هیچ تفکر نمیکردیم که در مملکت ما به این زودی این آثار پدید شود و معدلت و مساوات رواجی گیرد اشخاص به حقوق خود قناعت نمایند بزرگان به زیردستان تعدی نکنند مشهدی فلان یا بهمان الدوله در محل محاکمات مساوی بنشینند رشوه و تعارف مرتفع شود. نجوی و خصوصیت و ملاحظه و عریضههای محرمانه منسوخ گردد فضولی مکن ! غلط مکن! پسر! ساکت باش، مردکه! مهمل نگو ... از میان برود هیچ تصور نمیکردیم هیچ احتمال نمیدادیم که ببینیم..». (صبح صادق، ش 68، 17 جمادیالاول 1325).
و در همین دادگاه است که ما برای نخستین بار با واژههای حقوقی تازهای همچون مدعیالعموم، وکیل دادگستری، ادعانامه، تجدیدنظرخواهی (استیناف) و ... آشنا میشویم و همچنین هرچند کمی دیر و تنها پس از اعلان ختم رسیدگی و انشای حکم، لیکن حضور وکیل دادگستری چشمگیر میشود و به قول یک پژوهشگر، نقشی را که وی بازی نمود، میتوان به «جوانههای حقوق ملی ایران» تعبیر کرد (دامغانی، 1351، 48).
جریان رخداد بزه و دخالت مجلس اول
نویسنده تاریخ بیداری ایرانیان به هنگام شرح ماوقع مشروطه و وحشیگری عین الدوله بخشی از سخنرانی سیدمحمد طباطبایی، یکی از رهبران مشروطه را، در مجلس روضهای به تاریخ چهاردهم جمادیالاولی 1324ق. که در خانه وی تشکیل یافته است، چنین بازگو میکند: «حکایت قوچان را مگر نشنیدهاید که پارسال زراعت به عمل نیامد و میبایست هر یک نفر مسلمان قوچانی سه ری گندم مالیات بدهد. چون نداشتند و کسی هم به داد آنها نرسید، حاکم آنجا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم مالیات گرفته، هر دختری به ازای دوازده. گویند بعضی از دخترها را در حالت خواب از مادرهایشان جدا میکردند؛ زیرا که بیچارهها راضی به تفرقه نبودند» (کرمانی، 1346، 206).
و به نقل از حاجآقا نورالله نجفی اصفهانی: «هرچه آن اقوام اسرای فروختهشده در دارالخلافه به اولیای دولت علیه و مقام سلطنت عظمای اظهار تشکی و عرض حاصل مینمایند، قطعنظر از اینکه به عرض آنها نمیرسند، بعضی از آنها را مأخوذ و محبوس مینمایند. بعضی از آنها از خوف به امامزادهها تحصّن میجویند. حتی آنکه کار آنها به سؤال و به گدایی میرسد و هر یک پس از مدتی از تحصّن فرار میکنند. ازآنجاکه روی معاودت به وطن نداشتند، به بلاد خارجه پراکنده میشوند» (زرگری نژاد، 1387، 324).
در کنار پی گیری رخداد از سوی افکار عمومی و جراید آن زمان، موضوع توسط نمایندگان شجاع مجلس اول بهویژه تقی زاده - که «سلسلهجنبان این دادخواهی بود» (مجتهدی، 1357، 66) نیز طرح و دنبال میشد، چنانکه اعظام الوزاره، از آن بهعنوان: «یکی از گرفتاریهای آن روز مجلس شورای ملی» یاد میکند (اعظام قدسی، 1349، 175). چراکه «ایرانیان عشقآباد تلگرافی به مجلس فرستاده بودند بدینسان: ما به چشم خود دیدیم که اطفال قوچانیها را در عشقآباد مثل گوسفند و سایر حیوانات به ترکمنان میفروختند و کسی نبود دادرسی نماید. این تلگراف چون در مجلس خوانده شد بسیاری از نمایندگان خودداری نتوانسته بگریستند و در نشست ششم اسفند (13 محرم) میرزا محمود کتابفروش آگاهیهای گشادهتری در آن باره داد چنین گفت که داستان دوتاست: یکی آنکه چون در سال گذشته در خراسان ملخخواری شده و کشتها بار نداده بود مردم به شاه نامه نوشته و دادخواهی کردند و شاه گفت کسی برای بازرسی فرستاده شود. ولی عین الدوله گوش نداد و آصف الدوله و کارکنان او فشار آورده مالیات خواستند و مردم ناگزیر شده دختران خود را فروختند که ترکمنها خریدند.
دیگر آنکه سالار مفخم بجنوردی از سوی دولت برای جلوگیری از تاخت و تاراج ترکمانها میبود و سالانه پولی از آن باره میگرفتی. ولی آصف الدوله آن پول را برید و او نیز ترکمانان را برانگیخت که به خاک قوچان ریختند و پس از کشتار و تاراج شصت تن کمابیش از زنان و دختران را دستگیر کرده با خود بردند و در عشقآباد فروختند. در پایان این گفتگوها مجلس پافشاری نمود که آصف الدوله به بازپرس و داوری کشیده شود. (کسروی،۱۳۵۳، 226 و 227).
بهاینترتیب صفآرایی و رویارویی آشکار مردم (مشروطه خواهان) و مجلس ملی، برابر شاه و دولت ستم خواه آشکار شد و مجلسیان بهعنوان صدای مردم و بازتابدهنده خواست توده، ابتدا با احضار وزیران داخله و عدلیه و پرسش از آنان مبنی بر روشن ساختن جوانب موضوع و لزوم بازستاندن دختران و سیاست مجرمان رسالت نمایندگی خود را آغاز کردند و کار را تا عزل آصف الدوله از حکومت خراسان و احضار وی به تهران و سرنگون ساختن کابینه ستم و محاکمه مقصرین در یک دادگاه کمنظیر و نظارت بر آن پیش بردند تا جایگاه خانه ملت استوارتر شود (بهفر، آذر و دی 1377، ش 6، 38 تا 42).
در نخستین قدم، عزل آصف الدوله در اثر فشار نمایندگان، برای مردم و مجلس پیروزی چشمگیری به شمار رفت و آنان را به پیگیری ماجرا امیدوار. در 15 محرم 1325، وزیر داخله و در 18 صفر همان سال بار دیگر وی و وزیر عدلیه برای پاسخگویی به مسئلهی دختران قوچان وزنان باشقانلو به مجلس فراخوانده شدند و دوباره درباره متهمین این رویداد و چگونگی سیاست آنان و بازستاندن اسیران گفتوگو درگرفت و در هر جلسهی مجلس، نمایندگان در میان موضوعات گونهگون، به مسئلهی دختران قوچان بازمیگشتند.
در 13 ربیعالاول 1325 دبیرالملک (معاون وزیر داخله) مورد بازخواست شدید نمایندگان مجلس قرار گرفت. دبیرالملک میکوشید، سهلانگاری وزارت داخله را در بازگرداندن زنان و دختران از گردن وزیر افخم (وزیر داخله) باز کند. کند بودن کار را به نپذیرفتن رأی وزرا، توسط نمایندگان مجلس نسبت میداد، زیرا آنان پول گرفتن از آصف الدوله و سالار مفخم، برای بازخریدن اسیران را پیش از محاکمه و سیاست مقصران برنمیتافتند. بهاینترتیب گفتوگوی نمایندگان دراینباره و متفرعات آن از قبیل مهلت دادن به وزارت داخله، مشخص شدن اسمورسم اسیران برای جلوگیری از قالب کردن گدایان خراسان بهجای اسیران واقعی، بدون دستیابی به نتیجهای مشخص و قطعی تا شکل گرفتن آخرین اخطار به وزیر داخله و وزیر عدلیه ادامه داشت. سه روز بعد (16 ربیعالاول)، رسیدن تلگرافهای نسوان رعایای حاجآقا محسن عراقی از قم، به مجلس و اظهار تظلم و دادخواهی آنان و همچنین طرح دوبارهی وجود اشکال در توزیع نان، موجب شد تا نمایندگان بار دیگر از بیکفایتی وزارت داخله به خشم و خروش آمدند و وزیر افخم که نخستین رییسالوزرای منتخب شاه در کابینهی قانونی به شمار میرفت، در دومین قدم بزرگ نمایندگان ملت، با 79 برگهی سفید، 1 برگهی آبی و 10 رأی ممتنع (از کل 90 رأی) معزول و کابینهاش سقوط کرد؛ و میرزاعلی اصغر خان اتابک، رییسالوزرای جدید شد و کابینهی خود را در روز شنبه 20 ربیعالاول 1325 به مجلس معرفی و وزیر عدلیه شازده عبدالحسین فرمانفرما شد.
در روز پنجشنبه 25 ربیعالاول 1325 محتشم السلطنه (معاون وزیر داخله) برای رساندن پیامهایی از سوی اتابک در مجلس حضور یافت. یکی از آن پیامها دربارهی استرداد اسرا بود: «وزیر داخله فرمودند خواهش شود که قبول زحمت نموده یک کمسیونی ترتیب بدهید راپورتی است به نظر برسد و از روی شور و مشورت اقدام در این باب شود». تقی زاده گفت: «یکی دیگر مسئله مجازات آصف الدوله است که مانده چون مسئله استرداد اسرا با مجازات آصف الدوله را از هم جدا کردیم باید سریعاً به مجازات آصف الدوله اقدام شود». پس مجلس در اخطاری از همگان خواست، هرگونه خبری که دربارهی فروش دختران وزنان قوچانی دارند، به آگاهی مجلس شورای ملی برسانند. همین اعلام دوباره و در 22 ربیعالثانی 1325، پس از احضار آصف الدوله به تهران مجلس خطاب به آگاهان و شاکیان تجدید. در 28 ربیعالثانی 1325، رقعه ی وزارت داخله و به همراه آن پاسخ آصف الدوله که تاکنون سکوت اختیار کرده بود، در مجلس قرائت. آصف الدوله که مجلس را برای پاسخگویی به رسمیت نمیشناخت، اکنون پس از سقوط کابینه و پیگیری مجلس و مردم، اگرچه بازهم بهطور مستقیم نامهاش را به مجلس نفرستاد و به وزارت داخله پاسخ گفت ولی سرانجام به تحقیق و بررسی مجلس گردن، هرچند در رویارویی با نمایندگان ملت، چنین وقیحانه، تجاهل العارفین کرد: «البته میدانید که تهمتی به این بنده زدهاند ابداً در خراسان تا حال چنین امری اتفاق نیفتاده شأن و غیرت ایل زعفرانیه و غیره بالاتر از اینها است که نسبت فروش دختر به آنها داده شود یک نفر پیدا نشده بگوید در زمان سلطنت قاجاریه چنین کاری در خراسان اتفاق افتاده معهذا به جهت تحقیق به هر طور که مجلس صلاح بداند حاضرم». (بهفر، بهمن 1377، ش 7، 44 تا 47) بهاینترتیب سرانجام روزنامهها از سومین قدم بزرگ دیگر یعنی تشکیل نخستین دادگاه عرفی (قانونی) خبر دادند.
شایانذکر است در روزنامه خورشید که در مشهد چاپ میشد در بخش انتشار اعلان انجمن ایالتی مشهد تلگراف زیر از سوی وزیر عدلیه عنوان والی وقت خراسان منتشر شد که خود بیانگر این است که در آغاز محاکمه گویا دولت و یا بهتر است گفته شود فرمانفرما (وزیر عدلیه) همسو با خواست مردم و مجلس پی گیر جمعآوری دلایل لازم و تهیه مقدمات محاکمه تاریخی موردنظر بوده است. صورت تلگراف مزبور به شرح زیر است:
«تلگراف وزارت عدلیه اعظم - خدمت حضرت مستطاب اشرف ارفع والا شاهزاده رکنالدوله حکمران مملکت خراسان دامت شوکته درخصوص اظهارات اسرا قوچان در دیوانخانه عدلیه اعظم قرار بر این دادهشده است که با حضور جناب مستطاب اجل حاجی آصف الدوله و شش نفر از منتخبین مجلس شورای ملی و حکومت قوچان رسیدگی شود علیهذا زحمت افزا میشوم که همین تلگراف مرا به انجمن مشهد ارائه دهند هرکس با برهان و سند اطلاعی از این فقره دارد به دیوانخانه اعلام نماید. امضا - وزیر عدلیه اعظم» (خورشید، ش 17، 14 جمادیالاول 1325).
تشکیل نخستین جلسه رسیدگی
جلسه نخستین این محاکمه تاریخی در روز هشتم جمادیالاولی 1325 ق. در محل وزارت عدلیه تشکیل شد. به گزارش حبلالمتین وزارت مزبور در آن زمان: «به مناسبت قضایا به چند شعبه قسمت میشود یکی محکمه نقدی دیگری مرافعه جات ملکی دیگری محاکمات جنایتی دیگری محکمه شرف بهعلاوه محکمه استیناف و هرکدام نیز چند درجهدارند و محاکمه آصف الدوله در اتاق مخصوص این قضیه که اتاق بدایت نقدی ثانی است منعقد بود»(حبلالمتین ش 47 - 10 جمادیالاولی 1325).
شش نفر نماینده: سید حسن تقی زاده، وکیل التجار (وکیل رشت)، آقا سید مهدی سقط فروش، آقا میرزا محمود کتابفروش (خوانساری)، آقا سید حسین بروجردی، حاجی میرزا بابا (وکیل قوچان)، از سوی مجلس شورای ملی و مطیع السلطنه (مأمور مخصوص شاه) و محتشم السلطنه (معاون وزیر داخله) و نماینده وزارت خارجه (دبیر مخصوص)، ظاهراً برای انتظام و بهعنوان نظار تعیین و در طول محاکمه در دادرسی حاضر بودهاند؛ اعضای قضایی دادگاه عبارت بودند از: فرمانفرما (وزیر عدلیه - که هم او سمت ریاست دادگاه را عهدهدار بود)، سالار منصور (عضو وزارت عدلیه)، ممتاز الدوله (رییس هیئت مقننه و دارالترجمه وزارت عدلیه)، عدالت السلطنه (رییس یکی از مجالس تحقیقات)، اقتدار الدوله علیآبادی (معاون دوم فرد اخیر)، آقا میرزا حسینخان (مفتش کل عدلیه). شاکیان خصوصی: علی بیک و کدخدا یوسف (که از یک سال و نیم پیش، برای بازگرداندن زنان اسیر طایفهی خود در تهران بسر میبردند) و از متهمان، آصف الدوله و سالار مفخم حکمران سابق بجنورد هم با احضار قبلی در دادگاه حاضر و بر صندلی مخصوص متهم و مقصر نشاندند بودند و توسط چهار نفر منشی و تندنویس عدلیه مذاکرات را ضبط میکردند و برخی از روزنامهنگاران ازجمله مدیران سه روزنامه: صبح صادق، حبلالمتین و محاکمات نیز به شکار لحظات خبری این دادگاه مشغول شدند (محاکمات، ش 2، 13 جمادیالاول 1325؛ حبلالمتین، ش 47، 10 جمادیالاولی 1325؛ صبح صادق، ش 68، 17 جمادیالاول 1325؛ محیط مافی، 1363، 322؛ اعظام الوزاره، 1349، 175).
باتوجه به فقدان مقررات شکلی و نیز آموزههای حقوقی غرب، رییس در آغاز محاکمه، نبود مقام پارکه (دادستان) را برای طرح دعوی عمومی گوشزد کرد: «در هر دعوی باید مدعی و مدعیعلیه و دعوی معلوم باشد حالا مدعی کیست و دعوی چیست؟» گفتند: «مدعی ناموس ملت است، چراکه وقوع این حادثه به ناموس ملت لطمه زده» رییس: «این ملاحظه صحیح است و به این اعتبار تمام ماها بلکه تمام افراد ملت مدعی هستند ولی ملاحظه ترتیب در محاکم لازم است در محاکمات قانونی در خارجه یک نفر مخصوصاً از طرف دولت و ملت منتخب میشود به اسم مدعیالعموم که در اینگونه مواقع انشاء دعوی بنماید و مطالبه حقوق نوعیه یا شخصیه بکند ولی ما هنوز موفق نشدهایم تشکیل اداره مدعیالعموم بدهیم لهذا مدعی مخصوص لازم است». مطیع السلطنه: «دو نفر قوچانی که مدعی هستند حاضرند اجازه بدهید بیایند و انشاء دعوی بنمایند». رییس: «البته آنها را به مجلس بیاورید» (محاکمات، ش 2، 13 جمادیالاول 1325).
وکیل التجار: «این محاکمه نهایت مهم و شریف است و عارض ناموس ملت و معروض یکی از اشخاص نمره سیم دولت است استدعاء دارم اولاً حضار طریقه ادب و نرمی و ملایمت را همواره منظور داشته از مسلک معقولیت خارج نشوند ثانیاً جواب را مطابق سؤال داده حاشیه نروند و صحبت متفرقه ننمایند». رییس: «مسلم است که این دو مسئله شرط اول محاکمه و اجرای آن وظیفه خود من است». آقا سید مهدی: «این مجلس متعلق به شخص پادشاه و بزرگترین مجلس ما است البته احترامات لازمه او را باید کاملاً منظور داشت» محتشم السلطنه: «ما حق حرف زدن نداریم فقط برای شنیدن و نظارت آمدهایم طرفین را حاضر کنید و شروع به استنطاق و سؤال و جواب نمایید». میرزا محمود: «ما از طرف مجلس نظارت داریم و در مواقع لازمه میتوانیم سخن بگوییم و مطالب لازم را اظهار کنیم». (حبلالمتین، ش 47، 10 جمادیالاولی 1325) وکیل-التجار: «مطالب خراسان زیاد است باید یکییکی را موضوع بحث قرار داده مخلوط هم نکنیم حال از بابت اسرا قوچان گفتگو کنیم». رییس: «بروید چند نفر از قوچانیها را حاضر کنید». (اعظام قدسی، 1349، 175). بهاینترتیب در غیاب دادستان که کسی برای خوانده ادعانامه وجود نداشت در آغاز رسیدگی و به روال محاکم، تحقیقات از شکات خصوصی آغاز میشود.
رییس: «فارسی میدانید؟» ج: «بلی». رییس: «اسمتان، اهل کجا هستید» ج: «اهل (تمکران) قوچان، یکی علی دیگری یوسف» رییس: «قوموخویشی باهم دارید» ج: «بلی داییزاده هستیم». رییس: «چند وقت است تهرانید؟» ج: «یک سال و نیم است». رییس: «برای چه آمدهاید؟» ج: «برای استرداد اسرا قوچان که ترکمان بردهاند». رییس: «تفصیل واقعه آمدن ترکمان و بردن اسرا را درست بیکموزیاد بیان کنید» یوسف: «ما چادرنشین هستیم و منزل ما زیر چادر است (در اوبه خودمان خوابیده بودیم) روز چهاردهم رمضان 1323 وقت نماز صبح بود دیدیم همهمه بلند شد از چادر بیرون آمدیم دیدیم (قریب) پانصد نفر سوار که از ترکمان و بجنوردی بودند دور ما را احاطه کردهاند از این سوارها تقریباً پانزده نفر بجنوردی بودند و مابقی ترکمان ازجمله بجنوردیها کدخدا خداداد (قتلیشی) بود من از او پرسیدم این سوارها کجا میروند بهمجرد گفتن این کلمه، تفنگ را به سمت من خالی کرد ولی به من نخورد به برادرزاده هم زدند نخورد ولی پدرم و خواهرزادهام را کشتند خانه همه را غارت کرده هرچه بود بردند چهار سیاهچادر را آتش زدند شصتودو نفر را به اسیری بردند از خانه من پنج نفر از خانه پسرعمویم دو نفر و این اسرا زن و دختر و پسر بودند». رییس: «چقدر اموال به غارت بردند؟» ج: «کسی را که خودش را بکشند زن و بچهاش را اسیر ببرند چطور میشود دانست چقدر اموالش را بردهاند عجالتاً آنچه معین است چهلوچهار هزار تومان است. مقتول هم 12 نفر، مجروح چهار نفر». وکیل التجار: «منزل و مسکن شما متصل است به بجنورد یا فاصله دارد؟» ج: «متصل است و زراعت دیم به هم وصل است». وکیل-التجار: «حاکم قوچان آنوقت که بود؟»(حبلالمتین، ش 47، 10 جمادیالاولی 1325) ج: «پسر آصف الدوله». رییس: «حکومت بجنورد باکی بود؟» (محیط مافی، 1363، 326؛ اعظام قدسی، 1349، 175) ج: «سالار مفخم». رییس: «او را میشناسی؟» ج: «بلی همین شخص است که اینجا نشسته است». رییس: «بعد از ورود این قضیه قائله شرح واقعیه را به که اظهار کردید؟ چه وقت؟» ج: «بعد از یک روز رفتیم شیروان تلگراف به حاکم قوچان کردیم». رییس: «از محل واقعه تا منزل حاکم قوچان چقدر فاصله بود». ج: «دو منزل یکی شیروان یکی قوچان». رییس: «چند فرسخ است؟» ج: «16 فرسخ». رییس: «به حاکم بجنورد اطلاع دادید؟» ج: «چه فایده داشت که حاکم بجنورد خودش از واقعه پیش مسبوق بود همان سوارها را که ما را غارت کردند نانوآب میداد». رییس: «تا بجنورد چه قدر راه است؟» ج: «ده فرسخ». رییس: «آخر آنها (که) از چنگ ترکمان گریختند هیچکدام برای حاکم بجنورد خبر نبرد؟» ج: «چرا در نزد رحیم دادخآن که در شاه اجاقی منزل داشت و یکفرسخ و نیمفاصله بود رفتیم و خبر هم دادیم». رییس: «اقدامی نکرد؟» ج: «خیر». رییس: «چند سوار داشت؟» ج: «پنجاه، شصت نفر سوار داشت». رییس: «خوب چه ترکمنی بودند که به سر شما ریختند؟» ج: «یموت». رییس: «یموت تا آنجا چه قدر راه دارند؟» ج: «تا خاک (اینچه) پنج منزل است دیگر آنطرف را خبر نداریم». رییس: «هیچ پیشتر ترکمان به چپاول سر شما میآمد؟» ج: «بله بیش از آنکه روس بر ترکمان مسلط شود و به آن حدود بیاید واقع میشود بعدازآن تاریخ ابداً چنین قضیه اتفاق نیفتاده بود مگر یکدفعه در عهد شاه شهید آنهم پس گرفته شد. رییس: «از پسر آصف الدوله اقدامی نشد؟» ج: «خیر». رییس: «از حکومت بجنورد چه طور؟» ج: «خیر» رییس: «خوب از چه خاکی داخل شدند و از چه منازلی عبور کردند؟» ج: «شش منزل در خاک بجنورد آمدند و اسم منازلی که در خاک بجنورد آمدهاند این است: (موقه)، (اینچه)، (اَمَند)، خرتوت، راز و (قتلیش). و از (قتلیش) وارد ایزمان شدند که جزء خاک قوچان است و ازآنجا به سر اوبه و چادر ما که اسمش (چنگاه) است آمدند و ایزمان با (چنگاه) متصل است». رییس: «خوب سابق خبر داشتید؟» ج: «اصلاً». رییس: «یموت با شما سابقه عدوانی داشتند؟» ج: «چندین منزل فاصله بین ما و آنها است هم دیگر را نمیشناسیم چه عدوات با ما داشتند؟» رییس: «چه طور خط حرکت آنها را شما فهمیدید که از این منزلها بوده است؟» ج: «آخر دو نفر از اسرا برگشتند یکی فرار به روسیه کرد و ازآنجا به منزل خود آمد دیگری فرار کرده نزد حاجی سبز علیخان بجنوردی آمد که او را فرستاده به منزل خودش». رییس: «آن دو نفر کجا هستند؟» ج: «در ولایت». رییس: «زناند یا مرد؟» ج: «یکی زن بود که طفل سهساله خود را گذارده فرار کرده آمد؛ دیگری دختر است». رییس: «از بجنوردیها پانزده شانزدهنفری که همراه بودند میشناسید؟» ج: «بلی یکی کدخدا حسن (مانه)، دیگری کدخدا خداداد (قتلیشی)، غلامحسین (گوگلانی) ساکن (قتلیش)». رییس: «فهمیدید کی سوروسات به آنها میداد؟» ج: «بله دهات جلو راه که خاک بجنورد است». رییس: «آیا در عرض راه تفنگچی بود؟» ج: «بلی». رییس: «خوب آنها درصدد برنیامدند جلوگیری کنند؟» ج: «چرا دو نفر از تفنگچیان اصغر و وکیل درصدد برآمدند ولی کدخدا خداداد و ملا مرتضیقلی و علی و حسن و غلامحسین که همه (قتلیشی) بجنوردی هستند آمده آن دو نفر را گرفته دستهایشان را بسته در خانه حبس کردند تا نتوانند ممانعت کنند». رییس: «محل شما تا (قتلیش) چه قدر است؟» ج: «دو فرسخ». رییس: «دشمنی دارید؟» ج: «خیر معامله هم داریم و با کدخدا خداداد دوست هستیم». رییس: «خونی بینتان واقع شد» ج: «خیر... بلی اینها همه به دستورالعمل حکومت بود و همان دو نفر که خواستند ممانعت کردند مغضوب سالار مفخم شده یکی را هشتاد تومان دیگری را سیوپنج تومان جریمه کرد». رییس: «آیا در محل خود شما تفنگچی هست؟» ج: «خیر». رییس: «اصلاً در قوچان سوار دولتی هست؟» ج: «بله. پانصد نفر». رییس: «نزدیک بودند؟» ج: «بله». رییس: «همهشان؟» ج: «خیر یکصد و پنجاه نفرشان». رییس: «خوب آنها کمک به شما کردند؟» ج: «آری کریمخان (رشوانلو) با یکصد سوار آمد ولی وقتی رسید که آنها رد شده بودند». رییس: «خوب این کریمخان از طرف خودش آمد یا حاکم او را فرستاد ؟» ج: «خیر حکومت آنجا نبود خودش از پیش خود آمد ولی فایده نبخشید». وکیل التجار: «خوب شما رفتید تلگراف کردید فایده بخشید؟» ج: «خیر به پسر آصف الدوله گفتیم گفت به پدرم مینویسم و به طفره گذرانید تا مأیوس شده به سبزوار آمدیم و بهتوسط حاجی میرزا حسن مجتهد سبزوار به آصف الدوله تلگراف کردیم جواب داده هفت نفر مأمور فرستادهام ولی از آن مأمورها هم فایده عاید نشد». وکیل التجار: «بعد چه شد؟» ج: «به طفره گذشت».
پس از طرح شکایت از سوی شکات و تحقیق از آنان، نوبت به متهمین رسید در این هنگام و بهرغم علنی بودن جلسه، وزیر عدلیه از علی و یوسف (شاکیان نگونبخت) میخواهد تا از دادگاه خارج شوند و تحقیق از آصف الدوله ابتدا در دستور کار قرار میگیرد:
رییس: «آصف الدوله شما بگویید در وقت وقوع این قضیه که به قول قوچانیها روز (الامان) بود کجا تشریف داشتید؟» ج: «در مشهد». رییس: «چه میکردید؟» ج: «حاکم بودم». رییس: «کی از این واقعه مطلع شدید؟» ج: «همانطورکه عرض کردند بعد از سه روز بهتوسط تلگراف شیروان». رییس: «با (سمت) حکومتی که داشتید چه اقدامی در این واقعه مسئله ناگوار کردید؟» ج: «فوراً تلگراف کردم به حاکم بجنورد و به تهران هم مخابره کردم». رییس: «از تهران چه جواب رسید؟» ج: «جواب دادند مأمور میفرستیم و رشید نظام را مأمور کرده فرستادند». رییس: «جواب را ضبط کرده دارید؟» ج: «بلی». رییس: «مگر شما در بجنورد تحکمی نداشتید؟» ج: «چرا جزء خراسان و در تحت حکومت من بود». رییس: «پس چه حاجت داشتید که به تهران مخابره کنید باید فوراً به حکومت بجنورد تلگراف کنید جلوگیری کنند». ج: «ما راپورت جزء و کل را به دولت عرض میکردیم دولت صلاح در فرستادن مأمور دید بهعلاوه حکام سرحد از طرف دولت معین میشوند». رییس: «به قوچان درخصوص اقدامات چه دستورالعمل دادید؟» ج: «دستور دادم ولی از سوار قوچان کاری ساخته نبود». رییس: (خطاب به وکیل قوچان: حاجی میرزا بابا): «فرمودند شما وکیل قوچان هستید و آنجا بودید چه اطلاع دارید؟» ج: «این مسئله روشن و آفتابی بود که سالار مفخم همراهی با ترکمان کرد و آنها را راه داد از خاکش بروند و اهالی قوچان را بچاپند». رییس (خطاب به آصف الدوله): «سند و دلیل بر طبق ادعا و بیتقصیری خوددارید؟» ج: «بلی در کابینه وزارت داخله و خارجه همه تلگرافات و جواب آنها ضبط است». محتشم السلطنه: «آنچه ما در کابینه داریم نوشتجاتی است که در زمان مشیرالدوله بوده اما متعلق به زمان عین الدوله را ما نداریم». رییس: «خوب فرض کردیم تلگرافاتی که شما به تهران مخابره کردهاید در کابینه ضبط است یا گمشده آخر جوابی که از تهران به شما دادهاند که باید نزد خودتان باشد چرا حواله میدهید به کابینه». ج: «بلی آنها رادارم، در کابینه هم هست». رییس: «سالار مفخم تلگرافات شمارا چه جواب داد؟» ج: «خاطرم نیست». رییس: «علی التخمین چه بود؟» ج: «علی التخمین میگفت از راه بجنورد نبوده یا اگر بوده دنبال کردیم رفته بودند».
در این لحظه استنطاق سالار مفخم شروع شد: رییس: «خوب اطلاع شما در این باب چیست؟ بگویید» ج: «سالار اسرا را ترکمان (دوه چی) رعیت استرآباد برده» رییس: «از استرآباد چه طور و از کدام راه به قوچان آمدند». ج: «طایفه (دوه چی) در (ینگی چای) منزل دارند که خاک استرآباد است و ازآنجا آمدهاند؟» رییس: «از ینگی چای چطور به قوچان آمدهاند؟» ج: «از سرحدات و کوهها که بین بجنورد و سرحد روس است آمدهاند». (حبلالمتین، ش 47، 10 جمادیالاولی 1325) رییس: «از ینگی چای تا محل غارت چقدر راه است؟» ج: «باید بیست فرسخ باشد». رییس: «از (ینگی چای) تا خاک بجنورد چه قدر راه است؟» ج: «تا کجا؟» رییس: «تا (قتلیش)». ج: «تخمیناً دوازده ده فرسخ اما محل ترکمن وصل است به خاک بجنورد». رییس: «آنوقت کجا بودید؟» ج: «در اسفراین بودم». رییس: «از (ینگی چای) کجا رفتند؟» ج: «رفتند کوه تَلو». رییس: «ازآنجا به کجا رفتند؟» ج: «ازآنجا بیراهه حرکت کردند». رییس: «خوب در این منازل غذا را از کجا میآوردند و میخوردند» ج: «رسم ترکمان این است که دو به غروب سوار شده شبانه داخل خاک دشمن شده سحر خود را به محل غارت رسانیده و غارت کرده فوراً برمیگردد». رییس: «از کدام نقطه خاک قوچان وارد شدند». ج: «از میان (رود)». رییس: «از میان (رود) تا محل اقامت اسرا چه قدر است». ج: «چهل فرسخ است که شش، هفت ده دارد». رییس: «چگونه (این) دهات را غارت نکردند». ج: «از آنها شبانه عبور کردند». رییس: «چرا غارت نکردند». ج: «دزد به محل خاطرجمع میرود در دهات احتمال خطر بود». رییس: «مراجعت از کجا رفتند». ج: «از همانجا که آمده بودند». رییس: «وقت آمدن شب بود ندیدند مراجعت که شب نبود چرا در دهات جلوگیری نکردند». محتشم السلطنه: «تکلیف رعیت نیست جلوگیری کند باید سوار دولتی جلوگیری بکند». رییس: «با اطلاعاتی که ماها که در سرحدات حکومت کردهایم داریم درصورتیکه شما میگویید در آن دهات خطر بود برای ترکمن یعنی استعداد داشتند چطور میشود پنجاههزار تومان غارت حشمی از این دهات بگذرانند و اهل دهات حقوقی مطالبه نکنند ولو برای شتل هم باشد». ج: «من اطلاعی ندارم نمیدانم چرا نکردند و من تحقیق کردم غیر از اسیر اموال نبردند». رییس: «چطور میشود زن و بچه را ببرند مال را نبرند». ج: «چه عرض کنم نمیدانم». محتشم السلطنه: «اگر مدت رفتن ترکمان کم بوده است مال نبردهاند زیرا که بردن چند هزار گاو و گوسفند خیلی زحمت دارد در دهپانزده ساعت نمیتوانند ببرند و اگر مدت حرکتشان طولانی و چندین شبانهروز بوده است معلوم میشود مال و حشم هم بردهاند». رییس: «خیر چنین نیست که ما در سرحدات حکومت کردهایم میدانیم چه خبر است بسا میشود چندین هزار حشم را برده ایل آنها (را) تعاقب میکنند بعد آنها هم فرار کرده (ولی) ایل دیگر نمیتواند خود را به حشم برساند درحالیکه دزدها پیاده هم هستند وضع حرکت اینها در این مواقع یکطوری ست که ساعتی دهپانزده فرسخ حشم را میبرند».
اینجا توپ ظهر افتاد. رییس: «آصف الدوله به شما تلگراف کرد یا خیر؟» ج: «بلی بعد از سه روز تلگرافش به من رسید آنوقت موقعی بود که ترکمن به خانهاش هم رسیده بود و اقدام من، بینتیجه بود». وکیل التجار: «درصورتیکه ترکمان از خاک شما عبور نکرد چرا جواب آصف الدوله را ندادید که به من ربطی ندارد؟» ج: «چرا من به آصف الدوله همینطور جواب دادم». وکیل التجار (خطاب به آصف الدوله): «تکلیف حکومت شما بود که مأمور فرستاده تحقیقات لازمه به عمل بیاورید». ج: «عرض کردم که هفت نفر مأمور فرستادم». رییس(خطاب به سالار): «این سوارهای ترکمان از (قتلیش) رد شدند یا خیر ؟» ج: «خیر ازآنجا رد نشدهاند». رییس: «اگر معلوم شد از (قتلیش) رد شدهاند بر عهده شما است». ج: «خیر ابداً رد نشدهاند». رییس (خطاب به آصف الدوله): «آصف الدوله مأمورین شما چه تحقیقات کردهاند؟» ج: «این مسئله دو سال پیش است و من ابداً در این باب تقصیری ندارم». رییس: «این جواب من نشد. میگویم چه تحقیقی کردهاید؟» ج: «من تحقیق کردم دولت هم کرده و در کابینه وزارت داخله و خارجه ضبط است حالا درست یادم نیست». رییس: «عمل به این بزرگی که از خاطر محو نمیشود اجمالش چیست؟» ج: «اجمالش آنکه از خاک سالار رد شدهاند زیرا خود سالار میگوید از بین خاک روس و ایران آمدهاند این بین که چیزی نیست یا خاک روس است یا ایران از خاک روس که نبوده لابد از بجنورد بودهاند زیرا که قوچان با یموت که متصل نیست». دبیر مخصوص: «بلی اگر از خاک روس بود فوراً به وزارت خارجه اطلاع میدادند». سالار: «این کارها چیز تازه نیست همیشه واقع میشده است». رییس: «بله این کارها همیشه در ایران واقع میشده و تازه نیست اما اهل مملکت تازه بیدار شدهاند».
در اینجا جلسه دادگاه تمام و ادامه محاکمه بهروز سهشنبه موکول شد (حبلالمتین، ش 48، 11 جمادیالاولی 1325).
دومین جلسه رسیدگی
در دومین جلسه دادگاه به تاریخ سهشنبه 13 جمادیالاولی 1325، ابتدا صورت استنطاقات و مذاکرات جلسه نخست روز پنجشنبه، از روی روزنامه یومیه حبلالمتین شمارههای 47 و 48 (که منبع نقل ما نیز هست) قرائت شد. حسب اعلام رییس تمام مندرجات روزنامه، موافق و مطابق واقع بود تنها در یک مورد و به شرح دو کمان: (قرار شد در وزارت عدلیه محاکمه شود و از سایر ادارات که مناسبتی دارند نماینده فرستاده شود) درست نبود زیرا بر چنین قراری تأکید نشده بود. بلکه: رییس: «فقط من خودم به جهت استحکام کار خواهش کردم از بعضی از ادارات در موقع محاکمه حاضر شوند».
سپس تقی زاده به عمل تبعیضآمیز رییس دادگاه در جلسه نخست دادگاه، مبنی بر بیرون راندن شاکیان به هنگام پرسش از متهمان اعتراض کرده و میگوید: «طرفین را بفرمایید حاضر کنند زیرا که در محاکمه قانوناً باید طرفین یکدفعه وارد یکدفعه خارج شوند». رییس: «بلی در موقع محاکمه چنین است که میفرمایید ولی اینجا فعلاً استنطاق است و برای استنطاق حضور یکییکی لازم است». تقی زاده: «عرض بنده این است اگر محاکمه است باید طرفین حاضر باشند و اگر استنطاق است چرا وقت استنطاق قوچانیها آصف الدوله و سالار هر دو حاضرند ولی وقت استنطاق آصف الدوله و سالار قوچانیها را مرخص مینمایید باید اساس تساوی همیشه در عدلیه ملحوظ باشد». رییس: «چشم بعدازاین این نکته ملاحظه میشود. قوچانیها را حاضر کنید».
علی بیک و کدخدا یوسف واردشده نشستند. رییس: «از کجا شروع شود؟» وکیل التجار: «از خواندن اسناد». رییس: «بسیار خوب قرار شد آصف الدوله اطلاعات و تحقیقات خود را در این فقره با توضیحاتی در باب برائت ذمه خود کتباً نوشته بدهد کو؟ بدهید قرائت شود». آصف-الدوله: «خیر من چیزی ننوشتهام آن روز فرمودید درخصوص مأمور هر چه میدانم بگویم مأمور مستقیماً از تهران رفت». میرزا محمود: «گویا غیرازاین بود که میفرمایید». رییس: «ما پنجشنبه گفتیم لازم است آصف الدوله و سالار از ابتدای این تلگراف هر اقدامی که کردهاند چه به وزارت داخله و وزارت خارجه و چه به حکومت قوچان و بجنورد و غیره و چه مأمور مخصوص فرستادند همه را روی کاغذ آورده ادله بیتقصیری خود را نیز بدان آنها ضمیمه کرده بدهند، بخوانیم، نوشتجات دیگران را نیز قرائت کرده بعدازآن ها از روی تحقیق محاکمه نماییم». آصف الدوله: «رشید نظام و حاج علیاکبر خان از تهران مأمور شدند به مشهد نیامدند و با تهران مستقیماً سؤال و جواب میکردند». رییس: «آن روزی که من به شما در استنطاق گفتم در موقع الامان شما کجا بودید تعجب کردید بلی من میدانستم شما حاکم خراسان و در مشهد بودید و یک اسب هم در کرمان به جهت من فرستادید غرضم فقط آن بود که تمام اطلاعات شخصی شمارا به دست بیاورم امروز هم مکرر میکنم شما باید تحقیقات و مدافعات خود را حتماً نوشته بدهید». آصف الدوله: «بلی تحقیقات شستهرفته شده و در کابینه ضبط است در این موقع من حیرتم که مأمور از تهران میرود به بجنورد و مستقیماً با تهران طرف است. من بیطرف را چهکار دارند بعضی تلگرافات هم بر بیطرفی خوددارم». رییس: «خیلی خوب همینها را بنویسید و بدهید» آصف الدوله: «اسباب زحمت حضرتوالا میشود». رییس: «وزارت عدلیه باید زحمت بکشد همین حرفها را بشنود و بخواند». آصف الدوله: «مأمور تهران را پرتهایش را بسته رأساً به تهران فرستاد اما بعض تلگراف خودم دارم». آقا سید حسین: «آنچه مستقیماً از تهران به مأمور یا دیگری ردوبدل شده ربطی به تحقیقات شما ندارد شما باید اقدامات و تحقیقات خود را تا وقت آمدن به تهران نوشته به وزارت عدلیه بسپارید». رییس: «حالا که ننوشتهاید البته برای پنجشنبه حاضر کند». سالار: «بنده عریضه نوشتم حاضر است». وکیل التجار: «خوب است پنجشنبه را طرف عصر قرار دهید زیرا که مجلس مقدس شوری از امروز وقت صبح تشکیل میشود اگر اینجا هم صبح باشد ما به مجلس نمیرسیم». رییس: «اینجا همعصرها گرم میشود باید صبح منعقد شود لازم نیست جنابعالی تشریف ببرید اگر مقصود خدمت به نوع است این هم یک خدمت به نوع است و تا پنجشنبه حضوری کافی خواهد بود».
اینجا محتشم السلطنه وارد شد و نشست. رییس(خطاب به محتشم السلطنه): «تقریرات گذشته را از روی روزنامه حبلالمتین خواندیم امروز را میخواستم لوایح که متعلق به این فقره است قرائت کرده بعد از اطلاع کامل یک روز خودمان نشسته حکمش را صادر نماییم، فعلاً بهترآن است که آنچه لوایح حاضر است قرائت شود و اول، آنچه را دیوانخانه اطلاع جدید به دست آورده قرائت شود. این سؤالی ست که دیوانخانه از امیر اعظم (والی وقت استرآباد) که تازه از استرآباد واردشده است کرده و ایشان جواب نوشتهاند چون در موقع ورود ایشان من دیدن کرده جویای اطلاعات ایشان شدم شرحی گفتند وکیل استرآباد هم که آدم صحیحی است حضور داشت تصدیق کرد». سپس پرسش فرمانفرما وزیر عدلیه قرائت شد: «خدمت سرکار حضرتوالا امیر اعظم دام اقباله متمنی است در باب اسرا قوچان اطلاعات خودتان را چنانچه به بنده حضوراً فرمودید در همین ورقه مشروحاً مرقوم دارید که از برای محاکمه این کار اطلاع حضرتوالا که به دیوانخانه عدلیه فرستاده شود خیلی مفید و اسباب تشکر بنده است- هفتم جمادیالاول 1325 عبدالحسین فرمانفرما» پس جواب امیر اعظم قرائت شد: «... چنانچه شفاهاً با حضور حاج شیخ غلامحسین وکیل استرآباد به عرض رساندیم اسرا قوچانی به تحریک سالار مفخم برده شده است ساتلق و شیخی و نور محمدخان قربان لی، دو بار نعل و میخ از طرف سالار مفخم برای دوه چی ها آوردهاند و چند روز متوالی در (ایلات) بالا، ایکدر، (قان یوقماز)، قروی، (بهلکه)، قجیق وکچک مشغول استیذان بودند که این سوار الامان از میانه آنها عبور کند و به قوچان برود. چون رسم است ترکمان سوار دیگری را راه نمیدهند از میان خودشان به الامان بروند ایلات بالا و دوچی ها هم از ایلخانی و مفاخرالملک اجازه تحصیل میکنند و دویست نفر اصل سوار دوچی بوده است که برای این کار حرکت میکند و از هر یک از این ایلات هم که حرکت میکنند (سلاخ) و قلتبان آن ایل با آنها هم مع شده حتی از گوگلآن هم حتی از کردها در (مانه) که نزدیکی بجنورد است نهار میخورند و در آنجا هفتصد سوار جمعآوریشده یکمرتبه باهم به الامان میروند و بعد از مراجعه هر یک بهقدر سوار و جمعیتی که داشتهاند از چپاول و اسیر سهم میبرند و بعدازاین اسرا را دستبهدست میفروشند که الآن در چادر تمام طوایف هستند و بیستودو نفر آن قطعاً در (چمپور) دوه چی است که فعلاً حاضر است ولی هر یک از این اسرا صاحب چند بچه از ترکمانها شدهاند که خود آنها ابداً میل آمدن ندارند. تراکمه هم آنها را به این آسانی از دست نخواهند داد بلکه هر اسیری را به امیری ترجیح میدهند و حتیالمقدور برای این کار حاضر نخواهند شد مگر عده که در چمپور دوچی است. التزام مفاخرالملک را هم که سپرده بود عیناً حضور مبارک فرستاد محرک و مقوی این کار سالار مفخم است و مقوی و ممدش ایلخانی و مفاخرالملک. والا اگر ایلخانی رضایت نداشت از میان ده تیره طایفه سپرده او سوار دوچی نمیتوانست الامان بیاورد و مفصلش همان بود که حضوراً عرض شد». یکی از قوچانیها: «ای خدا! ای مسلمانها! این چه وضع است دختر مرا که به اسیری بردهاند الآن در دست مراد مرگان (خرتوتی) است که رعیت همین سالار بیانصاف است و الآن در بجنورد است بازمیگوید من تقصیر ندارم».
مقداری بر خود زد و جمعی از حضار، به گریه افتادند. سالار: «این مرادی که میگوید اصلاً از (گوگلان) است چندی در رعیتی من بود حالا مدتی است رفته». وکیل التجار: «من ایرادی بر لایحه امیر اعظم دارم که مینویسد اسرا هرکدام چند بچهدارند و حالآنکه دو سال بیش نیست و هر یک طفل بیشتر ممکن نیست داشته باشند». رییس: «این مطلبی نیست مقصودش آن است که علاقه پیداکرده است بهعلاوه حالا قریب سه سال است و ممکن است دو طفل پیداکرده باشند».
سپس متن التزامنامهای که امیر اعظم از مفاخرالملک مبنی بر بازگرداندن زنان اسیر باشقانلو به دادگاه فرستاده بود، قرائت شد: «به تاریخ 25 صفر 1325 - چون در باب اسرای باشقانلو قوچان که تراکمه (یموت) بردهاند حکم صریح سخت دولت شرف صدور یافته بود امیراعظم والی استرآباد باید حتماً قرار قاطعی در استرآباد اسرا بدهند این است که چاکر درگاه و غلام خانزاد دولت این مدت از قرار این التزام متعهد و ملتزم است که انشا الله با تقویت دولت و تشریففرمایی ایالت جلیله با اردوی حالیه بهطرف سرحد ایلات و به نمایندگی و دستورالعمل چاکر هرقدر اسیری که در میان طایفه دوچی چاروا و چمرات بدون مسامحه و تعلل یا بهزور یا به خریداری تا نفر آخر بگیرم تسلیم کارگذاران ایالت جلیله نمایم والا اگر بخواهم از این التزام خود نکول کنم خونم مالم راجع به دولت و حلال است و تمام دارائی غلام حق دولت است تا واضح باشد به تاریخ فوق - علیمحمد ابن آقاخان کتولی».
رییس: «این التزامی است که امیر اعظم از مفاخرالملک ایلخانی گرفته است». آنگاه لایحه سالار مفخم قرائت شد که خلاصهاش این است: «دو فقره عرض دارم: یکی آنکه خاک بجنورد مثل خاک روسیه قلعه و قراول خانه ندارد. چهل فرسخ خاک بجنورد هم محصور نیست ششصد نفر سوار بجنورد است که دویست نفر بهنوبه سر خدمت حاضر میباشند اگر ترکمان (بغئتاً یا غفلتاً) وارد شود این دویست نفر چه میتوانند بکنند باید دولت به حکومت استرآباد غدغن بکند که از آنها جلوگیری بشود. عرض دوم حکومت استرآباد برای مصرف قشون سالی مبلغی زیاد جنس و نقد میگیرد که مانع از شرارت ایل بشود ایل دوچی سپرده به علی محمدخان کتول مفاخرالملک است و بدون اطلاع او اقدامی نمیکند چرا آنها را مسئول ندانسته مرا مسئول دانستهاید گوش به حرف مغرضین ندهید» (حبلالمتین، ش. 51، 15 جمادیالاولی 1325).
رییس: «نوشتجات وزارت داخله چه شد؟» ج: «حاضر نیست» رییس: «نوشتجات وزارت خارجه کو؟» ج: «حاضر است اما دبیر مخصوص نماینده وزارت خارجه خودش حاضر نیست». رییس: «به وزارت خارجه بنویسید که نماینده خود را چرا نمیفرستید». سپس (خطاب به سالار): «تلگرافاتی که به شما مخابره شده کو؟ نشان دهید» سالار مفخم: «اینجا نیست ولایت است رشید نظام هم تحقیقاتی که کرده دارد باید از او خواست». رییس: «رشید نظام تحقیق کرده ربطی به شما ندارد دولت که تو را به جهت این مسئله به تهران احضار کرد بایستی هرجور اسناد که ممکن است تهیهکرده همراه خود بیاورید. من حاکم استرآباد را بیشتر مسئول میدانم زیرا که ترکمن رعیت استرآباد و حاکم آنجا باید همیشه جلوگیری از آنها بنماید». تقی زاده: «حکومتهای ما اینقدرها نفوذ ندارند که بتوانند مانع ایل شوند منتها قوه آنها این است که اگر ایل به آنها حمله کرد دفاع نمایند به عقیده من مفاخرالملک تقصیرش بیشتر است زیرا که ایل بدون اذن او حرکت نمیتواند بکند گویا سالار هم آنها را دعوت کرده بوده است». رییس: «من نمیگویم آنها مسئول نیستند من میخواهم یک مسئول دیگر هم زیاد کنم آخر هفتصد نفر سوار از نقطهای حرکت کنند چطور ممکن است حاکم اطلاع نداشته باشد فرضاً وقت رفتن بیاطلاع بود از مراجعه آنها که لابد مسبوق شده است تکلیفش بود که قشون برداشته جلوی آنها رفته اقلاً ده بیست نفر اسیر را پس بگیرد و بگوید بیش از این زورم نرسید حق این ست که ایلخانی و حاکم بجنورد و حاکم استرآباد همه مقصرند حالا باید دید حاکم استرآباد آنوقت که بوده است؟» گفتند: «آقا بالا خان سردار افخم».
بعد تلگراف نمره 52، جواب آصف الدوله از مشهد به بجنورد برای مجتهد سبزوار قرائت شد: «جناب حاج میرزا حسن سلمه الله تعالی عرایض (باشقانلو) صحیح است به تهران و بجنورد تلگراف کردهام حتماً حاکم بجنورد اسرا را بدهد البته از طرف دولت هم حکم به احقاق آنها شده و میشود لازم است خودشان هم به تهران عرض نمایند که اگر هم ترکمان بوده است به حمایت و راه نمایی شادلو این حرکت را کردهاند عیناً عرایض قوچانیها را به تهران گفتهام - آصف الدوله». آنگاه تلگراف نمره 3، جواب آصف الدوله از مشهد به سبزوار برای رعایای قوچان قرائت شد: «تلگراف شما رسید انتظام دیوان اطلاعات خودش را گفت سالار مفخم و رشید نظام هم مأمور تنبیه یموت و گرفتن اسیرهای شما شدند از آنطرف هم حاکم استرآباد مأمور شده انشا الله بهزودی آنها تنبیه و احقاق حق شماها را خواهند کرد. آصف الدوله – 27 ربیعالاول 1324». سپس تلگراف نمره 6، جواب آصف الدوله از مشهد به بجنورد برای طایفه باشقانلو قرائت شد: «اظهار داشته بودید مدتی است در بجنورد توقف دارید و سالار مفخم با رشید نظام بهواسطه اینکه حکومت گوگلان جزو حکومت استرآباد شده آنها حرکت خود را موقوف کردند اطلاع حاصل کرده به رشید نظام حکم شده است اموال شمارا از سالار مفخم گرفته عاید دارد و شمارا مقضی المرام مراجعه بدهد آسوده باشید احقاق حق شما به عمل خواهد آمد. سلطان عبدالحمید 22 ربیعالاول 1324».
رییس (خطاب به سالار مفخم): «در باب مأموریتی که به مدلول این تلگراف صدراعظم دولت به تو داد چه اقدامی کردی؟» ج: «بنده تلگرافاتی دارم میخواهید از تلگرافخانه بگیرم بدهم اما درخصوص مأموریت بنا بود به من استعداد بدهند بروم اسرا را استرداد کنم صد سوار دادند و آنوقت حکومت گوگلان با خود من بود وقت حرکت تلگراف شد که از من خلع و به سردار (افخم) لاریجانی بسپارند با صد سوار ناچار رفتم میرزا سعد الله خان جمعیت برداشت آمد جلو مانع از من شد بیستوچهار ساعت دفاع کردم ده نفر آدم من کشته شد آخر عاجز شده مراجعت کردم». عدالت السلطنه: «چرا خبر به دولت ندادید که با این عده کم اقدام کردن مشکل است». ج: «خبر دادم جواب گفتند عذر قبول نمیشود حتماً باید بروی». رییس: «شما قوچانیها اطلاع دارید راست میگوید؟» علی بیک: «بلی وقتیکه رشید نظام و مأمور آصف الدوله در بجنورد بودند بس که اصرار کردیم چند سوار برداشت رفت چند روزی خوابید مراجعت کرد». یوسف: «من از تهران رشید نظام را مأمور گرفتم رفت در میانه ترکمن و ازآنجا رفت بجنورد (فوجی) خان، بیستوچند نفر اسیر آورد با یک اسب خوب». وکیل التجار: «نکته بگویم وقت بردن اسرا معلوم میشود حکومت گوگلان با خود سالار بوده است». آصف الدوله: «حتماً باید از سعد الله خان و علی محمدخان کتولی مفاخرالملک خواست از اول هم گفتم حالا هم اسرا در خانه او هستند». یوسف: «خیر در میان چادرها متفرق هستند». آقا سید مهدی: «من اینقدر اطلاع دارم که اگر رأی مفاخرالملک نبود اگر هزار سوار میخواستند چنین حرکتی بکنند جلوگیری میتوانست بکند».
توپ ظهر افتاد. آقا سید حسین: «صورت قراردادی که در دربار نوشتهشده کجا است پیدا کنید که معلوم شود به چه جهت گفتهاند باید سیوپنج هزار تومان از دو نفر گرفته شود».
صورت را پیداکرده قرائت نمودند. رییس: «اینصورت اعتباری ندارد اگرچه مهر من را هم دارد زیرا که مستند به قانون نیست و من نمیدانم این کاغذهایی که در اینجا آوردهاند مضمون آنها چیست. ولی چون کار وزرا قبل از این تاریخ از روی دقت و صحت نبوده و نخوانده و نفهمیده مهر میکردند هیچکدام سندیت برای ما ندارد و احکام آنها را امروز نمیتوان مطاع دانست». وکیل التجار: «من میگویم در میانه این کاغذها آنچه حکم و دستورالعمل است فایده ندارد فقط نوشتجاتی که در اول این قضیه به جهت تحقیق اصل قضیه ردوبدل شده است آنها خوب است و میشود از روی آنها فهمید تقصیر باکی است». رییس: «باید تمام تلگرافاتی که در این خصوص از اول تاکنون مخابره شده از تلگرافخانه مرتباً بخواهیم».
در ادامه رسیدگی پارهای از اسناد و تلگرافهای مرتبط موجود در وزارت خارجه (که آوردن محتوای آن چندان اهمیت نداشته است) و سپس کاغذی که رعایای قوچان به کدخدا یوسف نوشته بودند قرائت شد. در نامه اخیر بر دو موضوع تأکید شده بود: یکی آنکه ترکمانها آدم نزد سالار میفرستند و مراوده دارند. دوم آنکه مبلغی مالیات از آنها مطالبه میکنند و استدعای تخفیفدارند. رییس: «ترکمانها نزد شما چکار داشتند که میآمدند». سالار: «خیر ترکمن نزد من نیامدهاند». یوسف: «من خودم بودم که آنها میآمدند همان وقتیکه رشید نظام آنجا بود». سالار: «در موقعی که رشید نظام آمد چون از ایل یموت هست دو نفر از یموت همراه او بودند رشید نظام که در منزل من بود آن دو نفر هم به تبعیت او بودند ربطی به من نداشت». بعد جواب همان عریضه را قرائت کردند که مفادش آن بود: «در باب اسرای شما اقدامات لازم شده و میشود مالیات دیوان را هم باید بدهید». آصف الدوله: «من این مالیات را نگرفتم». یوسف: «بلی مباشر آصف الدوله گرفت».
رییس: «گوش بدهید اینجا مطلب لازمی دارم (خطاب به قوچانیها) شما تهران کجا منزل دارید». ج: «متصل به توپخانه کاروانسرایی است آنجا منزل داریم». رییس: «چند وقت است تهران میباشید؟» ج: «پارسال وقت (زرد ْجو) به تهران آمدیم». رییس: «خوب خرجتان از کجا میگذرد». ج: «تا وقتیکه شاهزاده عین الدوله صدراعظم بود خودش خرجی به ما میداد بعد از عزل او چون کسی خرجی به ما نداد ملکی در ولایت داشتیم فروختیم خرج کردیم الآن مدتی ست هفته دو سه روز عملگی کرده در تمام هفته بهسختی گذران میکنیم».
اینجا حاضرین را رقت دست داد رییس: «سالار مفخم باید روزی یک تومان به اینها خرجی بدهد تا عمل تمام شود فعلاً سی تومان این ماه را پیش باید بدهید مطیع السلطنه باید این پول را امروز از سالار گرفته به شماها بدهد اسرایتان را هم انشاء الله به همین زودی پس گرفته میشود. آصف الدوله هم باید خرجی بدهد لکن فعلاً از سالار بگیرید چون سالار در این خصوص دخالتش زیادتر بوده است». حسن تقی-زاده: «عالم انسانیت امروز تمام نظرش به این محکمه است که جوری بشود که بهواسطه آن حقوق انسان محفوظ بماند». آقا سید حسین: «در عرض راه به آقای تقی زاده گفتم ما رو به شرف میرویم حالا هم میگویم تمام شرف ما در اینجا است و امیدواریم در این قضیه طوری احقاق حق شود که اسباب امیدواری تمام ملت باشد» جلسه پایان یافت (حبلالمتین، ش. 52، 16 جمادیالاولی 1325).
سومین جلسه رسیدگی
سومین جلسه رسیدگی دادگاه در روز پنجشنبه 15 جمادیالاولی با حضور همان اشخاص بهعلاوه افراد جدید شامل: سردار افخم (حاکم سابق استرآباد)، امیرحسینخان پسر آصف الدوله (حاکم سابق قوچان)، شجاع الدوله (حاکم سابق قوچان)، معزالدوله (برادر آصف الدوله)، امیرالملک (خواهرزاده آصف الدوله)، مدیر دیوان و هژبر دیوان قوچانی تشکیل شد.
همچنین بهرغم اینکه در ابتدای گزارش حبلالمتین نیامده است دو نفر حاجی علیاکبر خان یافتآبادی و رشید نظام که پیشتر از تهران برای بجنورد مأموریت داشتند تا نتیجه اطلاعات خودشان را به عرض اولیاء دولت رسانند و آصف الدوله به شهادت آنان استناد نموده بود، نیز در جلسه دادگاه حاضر بودند.
رییس: «نواقص کار چیست، کدام از اجزاء حاضر نیستند؟ محتشم السلطنه را هم خبر کنید حاضر شوند، سردار مفخم لاریجانی هم بنا بود حاضر شود کسی برود او را بیاورد». در این لحظه سردار افخم (حاکم وقت استرآباد)، نیز حاضر شد و رییس: «حالا از کجا شروع شود؟» میرزا محمود: «نوشتجات وزارت خارجه را باید خواند از حضار آنها را که برای کسب اطلاع خواسته بودید باید از آنها تحقیق کرد تا اطلاعات خود را شرح بدهند».
علیاکبر خان یافتآبادی هم در این موقع حاضر شد. رییس: «اول از سردار افخم سؤال کنیم. خوب شما در وقت این قضیه کجا بودید؟» سردار افخم: «استرآباد». رییس: «حاکم بودید؟» ج: «بلی حاکم بودم». رییس: «از این واقعه چه اطلاع دارید؟» ج: «در اول حکومت بنده، گوگلان از استرآباد مجزا شد، بنده تلگراف کردم به تهران که علت مجزا کردن گوگلان چیست جواب رسید که فعلاً صلاح شما در همین است. هفت ماه بود که استرآباد مغشوش بود حاجی سیفالدوله که حاکم بود عاجز شد فراراً آمد شاهرود شاه مرا احضار فرمود که باید فوراً به استرآباد بروی اطاعت کردم به فاصله دو روز حرکت کرده رفتم شاهرود بعد از 4 روز رفتم استرآباد استعدادی هم موجود نبود مگر فوج لاریجانی که مرخص شدند بعد بااستعداد جزئی که عبارت باشد از 220 نفر فوج دو دانکه و 220 نفر چهار دانکه و 400 نفر فوج عرب و عجم با صد و پنجاه سوار ترک و کرد یا خواجه وند. خلاصه بنده بااستعداد قلیلی رفتم آق قلعه سر جعفر بای. (مصائب) عمل استرآباد زیر سر چهار نفر سرکرده است که اسباب اخلال حکومت را فراهم میکنند اما چون دفعه اول حکومت من بود با من همراهی کردند رفتم چند نفر اسیر که ترکمان درزمان اغتشاش از شهر استرآباد برده بودند با چند قبضه تفنگ پس گرفته مقصر را زنجیر کرده معاودت به شهرکردم». رییس: «خبر این الامان کی به شما رسد؟» ج: «خیلی بعد چون سی فرسخ فاصله است». رییس: «از زمان حرکت یموت برای غارت چند روز گذشت که شما مسبوق شدید؟» ج: «نمیدانم». رییس: «تخمیناً» ج: «نمیدانم باید بگردم کاغذ اکرم الملک را پیداکرده از تاریخش بفهمم چون من خبر نداشتم اکرم الملک کاغذ به من نوشته مرا مسبوق کرد». رییس: «اصل مطلب را بگویید حاشیه رفتن لازم نیست این خبر به شما رسید یا نه؟» ج: «بلی بعد از مراجعت از چپاول بهتوسط اکرام الملک». رییس: «ترتیبش چه بوده است؟» ج: «اکرم الملک کاغذی نوشت و محمود آقا را فرستاد نزد من که ازاینجا و مراوهتپه، نور محمد قربانلو آمده نزد شیخی و ساتلوق، اشرار متفرقه جمع شده بهاتفاق سوار شادلو رفتند قوچان را خراب کرده اسیر زیاد آوردهاند و در این سوار هم رعیت داخله و هم رعیت خارجه بوده. من به او پیغام دادم بیاید ایلخانی را هم خواستم آمد شهر گفتند باید دولت استعداد بدهد قشون برداشته بروید سر آنها اسرا را مسترد دارید از دولت استدعا کردیم قشون نرسید». وکیل التجار: «آصف الدوله اطلاع به حکومت استرآباد داد؟» ج: «خیر». رییس: «از تهران هم حکمی نرسید؟» ج: «خیر» رییس: «گوگلان را برای یاغیگری دادند به سالار یا استدعاء کرد و تقدیمی یا خواهش در کار بود؟» ج: «یاغی نبودند سالار خواهش کرد به او دادند». رییس: «سپهسالار مرحوم این کار را کرد؟» ج: «بلی خدا او را بیامرزد». رییس: «بعد از انتشار این واقعه و حکم عین الدوله به سالار که اسرا را مسترد دارد شما چه اطلاع دارید سالار چه کرده؟» ج: «فاصله زیاد است پاره اراجیف شنیدیم که سالار مفخم با سیصد سوار برای گرفتن مالیات آمده بود گوگلآن که باید سر امامجمعه را که محل وثوق طایفه است ببرد آنهم جمعیت جمع کرد و نزاع شد سالار عقب نشست به من تلگراف کرد جواب دادم من نوکرم هر طور به من حکم بشود اطاعت خواهم کرد بعد معلوم شد بهتوسط عون الملک رییس کمسیون این کار را اصلاح کردند». رییس: «عون الملک چطور اصلاح کرد؟» ج: «رفت نزد امامجمعه قسم خورد اطمینان داد چند نفر سر کردها را برداشت برد نزد سالار و سالار هم آنها را حبس کرد». عدالت السلطنه: «عنوان دیگری غیر از گرفتن مالیات در بین نبود؟» ج: «خیر همان صحبت مالیات بود». رییس (خطاب به قوچانیها): «تفصیل امامجمعه چیست؟» ج: ««فاصله زیاد است اطلاعی نداریم».
رییس (خطاب به علیاکبر خان): «تو آنجا مأموریت داشتی؟» ج: «بلی». رییس: «برای چهکار؟» ج: «برای استرداد اسرا که سالار مفخم یا پس بگیرد یا بخرد صدراعظم مرا مأمور کرد بروم بجنورد بمانم تا استعداد فراهم کند» رییس: «برای مالیات بود؟» ج: «خیر برای استرداد اسرا بود حکایت مالیات نبود رفت و شکست خورد مراجعت کرد». رییس: «در موقع حرکت سالار، تو حاضر بودی؟» ج: «خیر دفعه اول رشید نظام بود دفعه دویم که من بودم رفت نتوانست خود را به خصم برساند بعد از دوازده روز اقامت تلگراف کردم به صدراعظم که دویست نفر صاحبان اسرا حاضر و اسرا خود را میخواهند تکلیف چیست. جواب آمد سالار را بردار بیاور تهران من بهسختی او را آوردم جاجرم که یکمنزلی است شبانه ازآنجا فرار کرد آمد تهران من هم از عقب آمدم». رییس: «سالار از آمدن تحاشی داشت یا نه؟» ج: «خیر». رییس: «پس چرا سخت گرفتی؟ ج: «مهلت از من میخواست». رییس: «تحقیقاتی که شما کردید در کجا بود؟ ج: «در عرض راه بعضی این واقعه را از راه دشمنی میدانستند و بعضی به تحریک سالار میگفتند». رییس: «از کدام راه سوار آمد قوچان؟» ج: «از سملقان آمد بجنورد و سه منزل تا قوچان. رییس: «نانوآب، نعل و میخ که به آنها میداد؟» ج: «بعضی میگفتند سالار و بعضی میگفتند از راه دشمنی بوده». رییس: «به محل اسرا رفتی؟» ج: «خیر مأمور نبودم». رییس: «به (قتلیش) سوار رفته بود؟» ج: «نمیدانم همینقدر شنیدم به سملقان آمدند و سالار شکایت از آصف الدوله میکرد که او را متهم میکند». رییس: «از روی تحقیقات خود شما از بجنورد سوار رفته؟» ج: «بلی جمعیتشان هم 200 نفر بوده است». رییس: «آذوقه از کجا گرفتهاند؟» ج: «چنانکه شنیدم از بجنورد گرفتهاند». رییس: «چند روز رفتوآمد یموت طول کشیده؟» ج: «نمیدانم» رییس: «به جبر غذا و آذوقه به آنها دادهاند یا به میل؟» ج: «اسم جبری نشنیدم» رییس: «حشم هم بردهاند؟» ج: «خود قوچانیها هم تصدیق کردند که حشم نبردهاند پول و اسباب و اسیر بردهاند». وکیل التجار (خطاب به سالار): «قبل از تلگرافات مشهد کسی به شما خبر واقعه را نداد؟» ج: «رعایا خبر ندادند لکن خبر به بجنورد رسید به من گفتند» س: «قراول دارید؟» ج: «بلی» س: «به شما آنها نگفتند؟» ج: «خیر». رییس (خطاب به علیاکبر خان): «آنها که میگفتند سالار کرده، زیادتر بودند یا آنها که میگفتند نکرده؟» ج: «آنها که میگفتند سالار کرده» (حبلالمتین، ش 54، 18 جمادیالاولی 1325).
در این موقع امیر اعظم وارد شد. رییس (خطاب به سردار افخم لاریجانی): «چند وقت بعد از بردن اسرا شما حاکم استرآباد شدید؟» ج: «بعد از هفت ماه». رییس: «حکمی در این خصوص بر شما صادر نشده؟» ج: «بنده را دولت برای همین کار معین کرد صریحاً شاهزاده عین الدوله به من گفتند دولت سالی دویست هزار تومان خرج میکند برای جلوگیری از یموت البته باید بروی و اسرا را استرداد نمایی». رییس: «شما چه اقدامی کردید؟» ج: «من رفتم همه سرکردهها را خواستم حکم دولت را به آنها گفتم در جواب گفتند اسرا را به همه یموت فروختهاند حالیه موقع نیست باید صبر کرد تا موسم زراعت بشود. موقع زراعت رفتم قرهتپه اسرا را خواستم یکی را به پول خریدم 650 تومان دیگری را خواستم برداشت فرار کرد او را دنبال کردم خودش را کشتم اسیر را آوردم بعد به دولت تلگراف کردم اگر با پول میخرید این مخارج اوست اگر بهزور میگیرید فلان قدر مصارف دارد مدتی سیم کار نکرد اردو از قرهتپه رفت آق قلعه منتظر جواب شدم. بالاخره جواب رمز آمد که بیش از این با یموت مقابل نشوید اردو را بردم شهر 55 روز طول کشید موقع زراعت گذشت هوا گرم شد یموت رفت ییلاق عین الدوله معزول شد به مشیرالدوله تلگراف کردم تکلیف خواستم در جواب بنده را احضار به تهران کردند. برای اثبات خدمت خودم هم اردو را عکس برداشتم و هم آن دو نفر اسیر را آوردم تهران و الآن حاضرند». رییس: «اگر بر طبق حرف خود سنددارید و ابراز بدهید قابلتحسین خواهید بود (خطاب به قوچانیها) حالا قوچانیها این دو اسیر را میشناسند؟» کدخدا علی: «من رفتم استرآباد با علیاکبر خان آنها را دیدم سراغ هم گرفتم جواب مرا ندادند معلوم نشد این دو اسیر کی هستند از ما که نیستند». وکیل التجار (خطاب به سردار افخم لاریجانی): «شما برای چه مخارج میخواستید قشون که حاضر بود حمله هم که مخارجی ندارد» ج: «آخر از اول تا آخر یک پول ندادند. من توضیح کنم این سوارها سوار معمولی بودند و کفایت جنگ یموت را نمیکنند برای جنگ آنها بیست هزار قشون لازم است و مخارج زیاد در کار است». رییس: «اطلاعات شما در این باب چیست ترکمان خودش رفت یا شادلو آنها را دعوت کردند؟» ج: «دوچی مفاخرالملک رفتند و اسیر آوردند و از خاک بجنورد گذشتند». رییس: «شادلو هم بود یا خیر؟» ج: «در خاک استرآباد که نبودند اما ملحق شدند شاید».
سپس اظهارات امیر اعظم شنیده شد که عیناً همانها بود که در نامهاش (که در جلسه پیشین قرائت شد) آمده و خلاصهاش این بود که اکرم الملک، مفاخرالملک و سالار مفخم به شراکت این کار را کرده و هر سه در رخداد بزه سهم میبردند. سپس از شاهد بعدی تحقیق شد.
رییس (خطاب به رشید نظام): «تو وقتیکه (از سوی عین الدوله) مأمور شدی چه کردی و چه تحقیقات نمودی؟» ج: «حاجی میرآخوری بود آدم سالار، باهم از تهران رفتیم شاهرود ازآنجا من خیال رفتن میان ترکمان را داشتم حاجی میرآخور تلگراف کرد به سالار که فلانی خیال رفتن میان ترکمان را دارد سالار جواب داد هر طور هست او را بیاور بجنورد لکن من قبول نکرده رفتم میان (ترکمان در ایل) قان یخمز (که طایفه خودم بودند) و ایکدر. آنجا حاجی محمد (از طایفه) دوچی برای اطلاع از مقصود پیش من آمد بعد که ملتفت شد روسا را جمع کرد آورد پیش من همه گفتند سالار فرستاد ما را دعوت کرد آورد پیش من گفتند سالار فرستاد اطمینان داد چون آصف الدوله شجاع الدوله را عزل کرده بود خیال تلافی به او داشتند اسم این رﺆسا (موسی) خان، شیرخان، (داودخان، امیرخان، سمرخان)، بابا خان، قولدر خان است و گفتند به راهنمایی سالار ما رفتیم چاپیدیم ازآنجا رفتم میان طوایف در منزل قلیچ ایشان که ملای طایفه است رفته دو شب مرا نگاه داشت بازهمان تفصیل را نقل کرد و گفت من شرححال را نوشته برای مشیر السلطنه فرستادهام. سالار صد سوار از طایفه (خان) قربانعلی دارد، (خود) محمد (خان) قربانعلی آمد میان یموت که برای سالار اتفاقی افتاده اسبابی فراهم کنید حاجی (شیرعلی خان)، حاجی محمدقلی خان، حاجی حسن خان، کدخدا حسن همه مجلس میکنند قرار میشود آدم همراه آنها بکنند که تا سه منزل خاک بجنورد آنها را همراهی کرده، بلدیت از آنها بنماید ده سوار (سملقانی) به بلدیت کدخدا حسن، 15 سوار هم به بلدیت نور محمد (خان) قربانعلی همراه آنها کرد بازهم مطمئن نشده پسر کدخدا حسن را به گرو میگذارند که اگر بهسلامت مراجعت کردند او را مرخص کنند سوار حرکت کرد رفت نزدیکی (مانه) اذان صبح ریختند سر طایفه باشقانلو». رییس: «کدخدا حسن هم همراه آنها بود». کدخدا یوسف: «بلی». رشید نظام: «من ماندم منزل آن آخوند، ساتلق شیخی آمدند گفتند ما حاضریم سالار پانزده هزار تومان از ما گرفته پس بدهد اسرا را رد میکنیم دو اسیر هم برای من آوردند من گفتم بردن دو نفر اسیر صحیح نیست باید همه را پس گرفت حاجی محمد همراه من آمد مرا آورد نزدیکی چادر باشقانلو ازآنجا خودم رفتم به بجنورد». رییس: «آنجا رفتی چه کردی؟» ج: «با سالار نشستم اول از من گله کرد که چرا رفتی در میان ترکمان گفتم از اینها گذشته باید بفهمم فهمیدم هرچه کرد برخلاف معلومات خودم بکنم نکردم واقعه را به شاه و صدراعظم تلگراف کردم. سالار گفت نصف را من میدهم و نصف دیگر را قوچانیها بدهند جواب از تهران آمد که ربطی به قوچانی ندارد از سالار بگیر بدون سؤال و جواب باید یکساعته از او بگیری». رییس (خطاب به سالار مفخم بجنوردی): «چه اعتراضی بر این حرفها دارید؟» ج: «تلگرافاتی که با عین الدوله کرده بخواهید خواهید فهمید که مطابق با این عرایضش نیست». رییس: «بسیار خوب رقعه بنویسید به تلگرافخانه سهشنبه آن پسر را با تلگراف بیاورند (خطاب به موثق الملک) اینها را بردار ببر آن پسر را با دو زن ببینند». رشیدنظام: «من به سالار سخت گرفتم حاضر شد مبلغی پول بدهد به شاهزاده عین الدوله اما شاهزاده راضی نشد و گفت حتماً باید اسرا را پس بگیرد» (حبلالمتین، ش 55، 19 جمادیالاولی 1325).
چهارمین جلسه رسیدگی
چهارمین جلسه رسیدگی دادگاه در روز سهشنبه بیستم جمادیالاولی با حضور همان اشخاص تشکیل شد تنها محتشم السلطنه غایب بود، بهعلاوه در آغاز رسیدگی، آقا سید کاظم صفوت السلطنه - که جزء تماشاگران بود - اظهار داشت: «که من در زمان حکومت آصف الدوله در حدود خراسان بودم و پاره اطلاعات درخصوص اسرا دارم اگر اذن بدهید عرض کنم». رییس به وی گفت: «قدری تأملکنید تا در موقع لزوم». همچنین سردار افخم گفت: «من در سه فرسخی استرآباد بودم برای کسب تکلیف تلگرافی به اتابک عین الدوله نمودم این جوابی است به من دادند ملاحظه فرمایید». رییس به وی نیز اعلام داشت که: «نگاهدارید که سند شما است تا در موقع اش قرائت شود».
شاکیان قوچانی باکمی تأخیر واردشده و به امر رییس روی صندلی نشستند. آنگاه در تعقیب تحقیقات جلسه قبلی محاکمه شروع شد. رییس: «باید شروع کرد خوب (خطاب به هژبر دیوان) اسم شما چیست؟» ج: «حسین و لقب: هژبر دیوان». رییس: «کجایی هستی؟» ج: «قوچانی». رییس: «درخصوص اسرا باشقانلو چه اطلاع دارید؟» ج: «بنده با مدیر دیوان برای وصول مالیات به شیروان رفته در آنجا بودیم و ازآنجا تا اوبه باشقانلو تقریباً دوازده فرسخ است بعد از سه روز از زمان غارت چندنفری از آنها یک نفر کشته خودشان را آورده بودند دریکی از دهات آنجا در امامزاده دفن کنند چون مباشر آنها نزد ما بود یک نفر آمد به مباشر اطلاع بدهد ما پرسیدیم چرا دیر به حکومت اطلاع دادید گفتند روز اول پنجاه سوار (آشخانه) رسید (گفتیم) شاید اسرا را برگردانیم از عقب آنها تا (قتلیش) رفتیم سوارهای (آشخانه) عذر آوردند که تفنگ و یراق درستی نداریم مأیوس شده برگشتیم اموات خود را جمع کرده آوردیم در امامزاده دفن کنیم. تا عصر آن روز قریب شصت نفر آمدند منزل ما آنها را فرستادیم تلگرافخانه یک نفر هم فرستادیم (آشخانه) برای تحقیق که سوار که بوده و از کجا آمده چون سه نفر هم از آنها کشتهشده بود گفتیم وارسی کنند که آنها ترکمن بودند یا دیگری. آدم ما رفته بود سر یکی را بریده به قوچان فرستاده دو نفر دیگر را مانع شده بودند از کریمخان رییس سوارها پرسیده بود کریمخان گفته بود از قرار تحقیق چهل نفر شادلو همراه آنها و بلد هم کدخدا حسن بود شبانه آمده چاپیده برگشتند در (قتلیش) دو نفر از اسرا خود را از ترک ترکمانها انداخته فرار کرده بودند یک ملا با فرجالله مباشر آن دو نفر را گرفته دستشان را بسته به ترکمان رد میکند. این معین است که بین زعفران لو و شادلو همیشه عداوت بوده و این کار را عمداً کردند و همراهی ننمودند تا ترکمان از تنگه (قتلیش) رد شدهاند این تحقیقاتی است که کریمخان پیغام داده بود». وکیل التجار: «کدخدا حسن را میشناسد؟» ج: «بلی (سملقانی) است». س: «در کجا است؟» ج: «در قلعه موسوم به آشخانه». س: «خانه کدخدا حسن تا (قتلیش) چه قدر و تا محل غارت چه قدر است؟» ج: «تا بجنورد شش فرسخ و تا محل غارت نه فرسخ است». رییس (خطاب به کدخدا علی): «تو بگو از آشخانه تا محل شما چند فرسخ است». ج: «نه یا ده فرسخ است». رییس: «کدخدا حسن با شما دشمنی داشت؟» ج: «عداوت شخصی خیر. آیا عداوت ایلی از زمان امیرحسینخان شجاع الدوله تاکنون باقی است؟» آقا سید مهدی: «شما هم از آن دو نفر که خواستند فرار کنند آخوند و فرجالله آنها را گرفته به ترکمان رد کردهاند اطلاع دارید؟» ج: «بلی (قتلیش) یکطرفش کمر است و آنطرف دروازه که سوار باید ازآنجا بااحتیاط رد شود زنها آنجا خود را انداختهاند اصغر و وکیل مرگان همانجا خواستهاند سوارها را مانع شوند آخوند و فرجالله و دیگران میگویند ما از سالار میترسیم لذا دو نفر زن را گرفته رد میکنند اصغر و وکیل را هم مانع میشوند».
صفوت السلطنه: «اذن بدهید چند کلمه عرض کنم». رییس (خطاب به صفوت السلطنه): «اطلاعات خود را بگویید». ج: «در سرحد قوچان چند طایفه ایل است اینها میگویند ترکمان ما را اذیت نکند هر کار میخواهد بکند اسامی محل آنها ازاینقرار است: (قتلیش)، راز، مشهدی غلامان، خرتوت. رییس (قتلیش) فرجالله واحد العین است رییس مشهدی غلامان سید حسین اعرج، رییس راز: نایب اسدالله سلطان که سی سوار دارد. رییس خرتوت )خلاف سردار ترکمان، بر ضد ترکمان از قتلیش است) حد تمام ترکمان از (قتلیش) سرازیر میشود به دره راز یکطرفش معروف به جلگه (جنگاه) که جنگل و چمنزار است ترکمان (بجنوردی) و سالار مفخم و سید حسین و نایب اسدالله همه آنجا (میآیند، علف چر) میدهند. یکطرف دیگر جلگه معروف به تغر(تاغر) و سید حسین آنجا سی کوره زغال دارد متصل جنگل را خراب کرده ذغال نموده حمل به عشقآباد میکند شیخی و ساتلق از دوچی اند بهواسطه اینکه (تنگی) سینهدارند باید چند روز جلوآمده منزل کنند تا سوار برسد پیش سوار که به آنها رسید هریکی از رﺅسای فوق بهانه کرده به یکطرفی میروند که اگر در وقت برگشتن سوار صاحبان اسرا مدد بخواهند بگویند رؤسا نیستند منصور یاغی جای آذوقه ترکمن بودند خود بنده شهادت میدهم که اگر میل رﺅسا نباشند ترکمان نمیتواند دستدرازی به آن حدود بنماید چنانکه زمانیکه من خودم در آنجا بودم ترکمان وارد دره راز شد گاوهای آنها با گاوهای رازی مخلوط شد، اسدالله سلطان رفت جلو گرفت مجبور شدند آمده گاوها را جدا کرده در همان وقت غارت بنده با ده سوار گمرک ترکمان را دنبال کردیم به امام دره رسیدیم برادر علیاکبر سلطان با رازیها جلوآمده مانع شدند تا ترکمن رد شد آصف الدوله ابداً در آنجاها حکمی نمیتواند بکند».
در این لحظه امیر اعظم وارد شد. آقا میرزا محمود: «شما سه نفر (هژبر دیوان، مدیر دیوان و صفوت السلطنه) چه عقیده خودتان در این خصوص دارید و محرک را که میدانید؟» صفوت السلطنه: «بنده محرک را نمیشناسم اما در زمان ریاست خودم مکرر به سالار مفخم عرض کردم که اسدالله سلطان با ترکمان ایل، رفیق است همچنین سید حسین برای آنجا مثل حاج سبز علیخان آدمی لازم است که با ترکمن دشمن و باغی باشد ولی آنها را عوض نکرد خودتان ببینید تقصیر باکی است». مدیر دیوان: «آنچه شنیدنی بود همان است که هژبر دیوان عرض کرد اما آنچه را که ما به عقل قاصر خود میفهمیم این است که در آنوقت حکومت گوگلان با سالار مفخم بود یموت هم اول باید از گوگلان عبور کرده بعدازآن از قلعه جاتی که صفوت السلطنه عرض کردند گذشته به خاک قوچان بیاید راه دیگری نیست لابد بیاطلاع و بلدیت آنها نبوده است به علت اینکه بعدازآن تاریخ دولت استحکام تازه و تهیه جدیدی آنجا فراهم نکرده همان سوارها است که بودند باوجوداین ابداً ترکمن نتوانسته ذره غارت ازآنجا ببرد حتی در زمان حکومت میرزا ابوالقاسم خان که مستوفی و میرزا بود اصلاً اتفاقی نیفتاد کاغذی هم تازه قوام الحکما نوشته است که ترکمن آمد اما یک بزغاله نتوانست ببرد». هژبر دیوان: «تا رأی رﺅسای سر حد نباشد عبور ترکمن ممکن نیست».
سالار مفخم: «تلگراف رشید نظام را که آن روز عرض کردم تحصیلکرده آوردهام، این هم بعضی تلگرافات دیگر است و این هم ورقه عرض حال خودم، ملاحظه بفرمایید». رییس: «بسیار خوب بگیرید در دوسیه بگذارید تا موقع اش قرائت شود».
بهحکم رییس، تلگراف گرفته و در پرونده گذارده شد. میرزا محمود (خطاب به سالار مفخم): «شما آن روز گفتید من تلگراف و اسناد در اینجا ندارم خوب این تلگرافات از کجا پیدا شد». ج: «تلگراف رشید نظام را از تلگرافخانه گرفتم مابقی را هم در بین نوشتجات خود پیدا نمودم». رییس (خطاب به آصف الدوله): «به شما گفتیم اسناد خود را با لایحه عرض حال نوشته بدهید حاضر است یا خیر؟» ج: «بلی این لایحه این هم اسناد».
بهحکم رییس، این مدارک نیز گرفته و ضمیمه پرونده شد و سپس به دستور رییس، صورت مذاکرات جلسه قبلی از سوی مجدالاسلام کرمانی و سید حسن کاشانی مدیران روزنامههای محاکمات و حبلالمتین قرائت شد تنها اشتباه این بود که از قول سردار مفخم نوشتهشده عکس اردو را برداشته است درحالیکه درست این بود که: «عکس مقتول را برداشتم».
میرزا محمود: «استنطاق رشید نظام باقی است او را حاضر کنند تا مجدد استنطاق شود». رییس: «چه مطلبی میخواهید از او بپرسید». میرزا محمود: «دو مطلب: یکی آنکه گفت سالار اول پنج هزار و بعد ده هزار تومان میداد خوب بفهمیم چه شد. دویم آنکه سالار گفت دو نفر ترکمان همراه رشید نظام به خانه من آمدند بپرسیم رشید نظام آنها را برای چه آورده بود».
سپس تلگراف رشید نظام از بجنورد به تهران برای صدراعظم قرائت شد: «... چاکر جاننثار از شاهرود میان یموت رفته تمام سرکردههای یموت را که به تاخت رفته بودند دیده و از خارج هم تحقیقات کامل نمود خود آنها اقرار کردهاند ما یکصدو پنجاه سوار بودیم از (گوگلان) و غیره کسی با ما نبود از اول خاک روس و آخر خاک شادلو که مشهور به (گولی داغی) و (بطری) است رفته از قلعه جات قوش خانه (به فضای) زعفران لو گذشته میان امیرآباد (و) خنجر قلعه، قاضی، شاه تپه، (ایزمان) با کل شیخی علیا و (قلعه) در جنب (جنگاه) سیاهچادرها را غارت چهل دو نفر اسیر برده از همان راه مراجعت نمودیم بهغیراز اسیر چیزی به غارت نبردیم و خود چاکر در اوبه یموتهای یاغی بود و یک نفر سوار که در میان الامان بود همراه برداشته آمده راهی که الامان رفته و برگردیده بود ملاحظه کرده مراجعت نموده به بجنورد آمدم و سالار مفخم را ملاقات کردم در تمام اوامر و فرمایشات حضرتوالا روحنا فداه حاضر عرض میکند من نوکرم مطیع مال جانی و اختیاری ندارم آنچه امر والا است اطاعت دارم و الیوم که بیست و یکم شهر حال است صاحبان اسرا در منزل چاکر حاضر و رییس تلگرافخانه نیز حضور داشت اقرار نمودند که از ما بهجز از چهلودو نفر اسیر مالی به غارت نرفته، (این) است که چاکر (از) دولتخواهی اینطور صلاح کار را دیده جسارت ورزید که یک هزار تومان سرکردههای شادلو و یک هزار تومان سرکردگان زعفران لو به صاحبان اسرا داده شود بروند اسرای خود را بخرند همین تفصیل را یوم شانزدهم شهر حال به ایالت خراسان آصف الدوله عرض نمودم و جواب نرسید حالا امر والا هر طور مقرر فرمایند اطاعت شود عرض دیگر چاکر به گوگلان رفته دو شب در اوبه (قلیچ خان) مانده تمام خوانین و روسا را دیده قرار مالیات آنها را داده خاطر مبارک والا از آنطرف آسوده باشد انشاء الله بعد از انجام و اتمام عمل اسرا به گوگلان میرود- رشید نظام» (حبلالمتین، ش 58، 22 جمادیالاولی 1325).
رییس: «این تلگراف اگرچه مطابق سخنان رشید نظام نیست لکن اینطورها هم که سالار مفخم میگفت مخالفت ندارد فقط در دو فقره اختلاف دارد: یکی آنکه در تلگراف نوشته مال از آنها نبرده تنها اسیر بردهاند دیگر اینکه نوشته باید از سالار هزار تومان گرفت و حالآنکه میگفت سالار ده هزار تومان میداد ولی باوجود اینها برائت ذمه سالار را ثابت نمیکند». کدخدا یوسف: «خوب سالار میگوید مال از ما نبردهاند آنوقت تو کجا بودی و چگونه فهمیدی مال نبردهاند؟» سالار مفخم: «رشید نظام از خود آنها شنیده تلگراف کرد و به من هم گفته است و من چون همجوار بودم اطلاع پیدا کردم و از مردم شنیدم که مال نبردهاند». رییس (خطاب به رشید نظام): «درخصوص این تلگراف چه میگویی؟» ج: «خدا شاهد است من غرضی ندارم مأمور خارجی هم نبودم که یکحرفی از اینوآن بشنوم من داخل در طوایف بودم خودم هم ترکمن هستم من چنین تلگرافی نکردهام شاید به اسم من ساخته باشند». آقا سید حسین: «چون در این تلگراف نوشته است که به آصف-الدوله تلگراف کردم تحقیق کنید که به آصف الدوله تلگراف کرده است یا خیر؟» رییس: «این حرف رشید نظام بیمعنی است خودش مخابره کرده است». میرزا محمود: «در تلگرافخانه معمول نیست صاحب تلگراف را بشناسد همینکه یک مهر داشته باشد اکتفا میکنند پس ساختن تلگراف بنام دیگری چنان اشکال ندارد». امیر اعظم: «تلگرافاتی که عین الدوله به رشید نظام کرده است بخوانید از آنها مطلب معلوم خواهد شد».
سپس قریب بیست تلگراف از عین الدوله و مشیرالدوله قرائت شد که تقریباً مضمون همه آنها: تأکید بر انجام مأموریت و بازگرفتن اسرا از سوی سالار مفخم و یا آوردن او به تهران و تحکم شدید به رشید نظام بود که چرا اهمال میکند؟ مگر با سالار ساخته است؟ و مضمون همه دلالت روشن بر این داشت که عین الدوله و مشیرالدوله سالار مفخم را در این رخداد مقصر میدانستند.
امیر اعظم: «همهکس میداند عین الدوله آدمی نبود که بدون تحقیق حکم کند». رشیدنظام: «اما درخصوص آن دو نفر ترکمان که آمدند به نزد من تفصیلش آن است که وقتی من رفتم میان ایل سپردم که هر وقت لازم شد و من به شما نوشتم شما بیایید پیش منبعد که رفتم منزل سالار و سخت گرفتم گفت بنویس چند نفر بیایند که قراری در باب استرداد اسرا بدهیم من هم نوشتم دو نفر آمدند آخر هم به طفره گذرانید و بهجایی نرسید». رییس (خطاب به رشید نظام): «سالار را تو آوردی به تهران؟» ج: «خیر به طفره گذرانید تا من آمدم و بعد علیاکبر خان مأمور شد رفت او را آورد». میرزا محمود (خطاب به سالار): «رشید نظام تلگراف خود را به شما نشان میداد؟ ج: «خیر». میرزا محمود: «پس از کجا شما ملتفت شدید؟» ج: «خودش به من خبر داد». رییس: «خوب این تلگراف متعلق به رشید نظام است و قانون نیست تلگراف کسی را به دیگری بدهند پس چطور شما صورت آن را از تلگرافخانه بدون اجازه صاحبش گرفتهاید». صفوت السلطنه: هر تلگرافی در بجنورد بشود رییس تلگراف باید به حکومت بجنورد نشان بدهد». رییس (خطاب به سالار): «این تلگراف را رشید نظام خودش کرد یا داد شما کردید؟» ج: «خیر خودش مخابره کرد و صورتش را به من داد». رییس: «پس به چه قانون شما تلگراف دیگری را گرفتید؟» ج: «من این تلگراف را در اینجا تحصیل کردم و از تلگرافخانه تهران گرفتم». رییس: «تلگرافخانه به چه سند این را به شما داده است؟» ج: «وزیر نظام از سپهدار خواهش کرد و سپهدار صورتش را حکم کرد به من دادند». میرزا محمود (خطاب به رشید نظام): «شما که سواد ندارید تلگراف شمارا که مینوشت». ج: «(منشی) های سالار مینوشتند». میرزا محمود: «خوب شاید آنها مضمون این تلگراف را نوشتهاند و رشید نظام بهواسطه بیسوادی ملتفت نشده». امیر اعظم: «از جوابهای عین الدوله معلوم میشود رشید نظام همیشه از سالار شکایت داشته است». دبیر مخصوص: «همه نوشتجات را در بجنورد حکومت باز میکند و هر چه هم میگوییم به خرج نمیرود. چند فقره راپورت نایب کارگذاری که در غیبت کارگذار مباشر امور بود حاضر است اگر اذن میدهید قرائت شود». رییس: «بخوانید».
مضمون گزارش اول نایب کارگذاری بجنورد: «از بابت اسرا قوچان نظر به آنکه به صدارت راپورت کافی دادم سالار برادر خود و یک نفر تاجر را تعلیمات داده که مرا از بجنورد خارج کنند چون سفارش او را به حکومت خراسان کرده بودند من ترسیدم در این فقره اقدامی بکنم مبادا برای من اسبابچینی بکنند. نتیجه خدمت و راپورت صحیح دادن این است».
مضمون گزارش دیگر او: «مقرب الخاقان حاجی علیاکبر خان سرهنگ کشیکخانه با هشت غلام برای استرداد اسرا (باشقانلو) که حکومت بجنورد عیناً به دستیاری سواره خودش به یموتها داده وارد شد همینقدر عرض میکنم تا (مسئله تعارف و) رشوه در بین است استرداد اسرا مشکل است. نایب کارگذاری».
مضمون گزارش دیگر او: «حاجی علیاکبرخان سرهنگ کشیکخانه برای استرداد اسرا وارد بجنورد شد از قرار اظهار مشارالیه از حکومت استرآباد سوار خواستهاند که سالار مفخم برود اسرا را از یموت پس بگیرد ملاحظه فرمایید کسی که خودش به یموت بگوید بیایید اسیر از قوچان ببرید و بهتوسط سوار خود تقویت به آنها مینماید میرود به آنها جنگ و جدال نماید در اینصورت آمدن سوار جز ضرر به دولت نخواهد داشت از آنطرف محض شبهه کاری که خرج بدهد یموت و یاغی و کسی حریف آنها نمیشود به سواره (اَمَند) بجنورد که ترکمان و با یموت و گوگلان قوم هستند و در شکل و لباس مشابه، خواهد سپرد شبانه از فلان راه آمد اردو را برهم بزنند لابد سوار و سرباز بیچاره که در این خاک بهمنزله اعمی میباشند کشته خواهند شد و در نزد مأمورین روس که در گنبد قابوس و سرحدات هستند اسباب سرشکستگی فراهم خواهد آمد نایب کارگذاری».
مضمون گزارش دیگر او: «راه استرداد اسرا به عقل من این است که سعدالله خان (اکرم الملک ایلخانی) را استعداد بدهند و (قلیچ) ایشان را به الطاف همایونی امیدوار کنند تا آن دو نفر ... اسرا را پس خواهند گرفت و حاکم بجنورد که مرتکب این خلاف شده باید به تهران آورده مجازات بدهند نایب کارگذاری» (حبلالمتین، ش 59، 23 جمادیالاولی 1325).
سالار مفخم (در پاسخ به این راپورت ها): «این نایب کارگذاری نوکر بود چون بیرونش کردم اینطور نوشته است».
سرانجام دادگاه پس از اعلام ختم رسیدگی با این قرار پایان یافت که در جلسهای غیرعلنی روز بعد و تنها با حضور نظار و متهمان شور و تصمیمگیری شود (بهفر، بهمن 1377، ش 7، 39).
یادآوری:
در بخش دوم این نوشته که در شماره آتی فصلنامه منتشر میشود مواردی ازجمله: شیوه رسیدگی دادگاه، صدور قرار توقیف موقت سالار مفخم، مفاد نخستین رأی دادگاه عرفی، ظهور نخستین وکیل دادگستری و معرفی وی و مفاد لایحه اعتراض وکیل به بازداشت متهم و تجدیدنظرخواهی او و فرجام کار پرونده بررسی و تحلیل خواهد شد. همچنین پانوشتها و منابع هردو بخش مقاله خواهد آمد
برگرفته از فصلنامه "وکیل مدافع" شماره دهم و یازدهم (سال سوم/ پاییز و زمستان 1392)
و وب سایت جناب حسنی- چه بگویم؟