گروههای خبری:
محمد علي دادخواه -وکیل دادگستری روزي چند است كه جامعه حقوقدانان و حقوق بانان كشور در سوگ استاد كاتوزيان نشسته اند. از هنگامي كه آن فاضل فرزانه از ميان ما پر كشيد و رفت، نگاه پژوهندگان بر آثار او ژرف تر شده و جست وجو و گفت وگو درباره آثارش فزوني يافته است كه چگونه مردي در گذر زندگي، يك تنه، ميراثي چنين ارزشمند از خود به يادگار گذاشته است: و فرا تر آنكه او راهي تازه گشوده و مكتبي نو برپا ساخته است كه تا سخن از ايران و عدالت است اين راه پر رهرو و اين مكتب پر پيرو است. از آن هنگام كه ايران برپا شد، يعني درست از زماني كه گروه هايي از بلندي هاي آرال به سوي اين آب و خاك كوچ كردند، كاتوزيان پاسداران قانون و حقوق مردم بودند. هنگام يك جانشيني كوچ كنندگان آنان افرادي را از بين نخبگان كه فراست و دانايي كافي داشتند برمي گزيدند و به پاسداري از قانون و آتش منصوب مي كردند. كاتوزيان جمع كاتوزي است. پي و پايه آن در نگاه فردوسي به موقعي باز مي گردد كه جمشيد كار و پيشه مردم را به چهار بخش جدا از هم تقسيم كرد. (كاتوزيان، سپاهيان، كشاورزان و پيشه وران) كاتوزيان از سه گروه ديگر بر تر بودند. در هنگام اختلاف به نزد كاتوزيان مي نشستند و از آنان راه چاره و برداشتن دشواري را درخواست مي كردند و گزينش درست آنان را گردن مي نهادند.اين برگزيدگان كه حقوق دانان جامعه و حقوق بانان افراد به شمار مي آمده اند راه از بيراه نشان مي دادند و به خردباني روزگار مي گذراندند. آنان از شاه و فرمانروايان بر تر بودند: به آن گونه كه در نوروز شاه بايد بر زمين مي نشست تا اگر كسي دادخواستي بر او داشت به وسيله اينان رسيدگي شود. شاه آنگاه مي توانست بر تخت خويش نشيند كه ستم ديده به حق خويش مي رسيد. چگونگي گزينش و پايگاه اجتماعي آنان در زمان هخامنشيان به روشني بازگو نشده است اما در زمان اشكانيان در شمار كارهاي مهم مجلس مهستان يكي هم گزينش كاتوزيان بوده است تا آنان از رهگذر تاييد نمايندگان مردم حقوق و امتيازات آنان را اعلام و به پاسداري آن بپردازند و به طور كلي بايد ها و نبايدهاي بند و بست هاي اجتماعي را اعلام كنند. استاد كاتوزيان به پشتوانه ميراث كهن از يك سو و آموخته هايش از حقوق روز جهان از ديگر سو دريچه تازه يي را بر دانش حقوق ايران گشود و خود كامور نخست اين شاهراه شد و با توانايي بي مانند راه را به فرجام رساند. در مكتب دادگري اي كه به پا ساخت، هزاران جان شيفته درس انصاف از او آموختند و تشنگان عزت و عدالت به سوي اين گذرگاه شتافتند. به جاست يادآور شوم در فرهنگ اسلامي باور بر آن است كه اسامي از آسمان نازل شده اند، إن الاسماء تنزل من السماء، اين جمله دلنشين ما را بر آن مي دارد كه به بررسي نام اميرناصر كاتوزيان بپردازيم و به راز درون نهفته آن پي بريم كه معني ياري كننده دادگران و دادرسان را در ذهن و زبان ما زنده مي كند. چه زيبا نام و نشان درست گوياي آن حقوق بان بي همانندي است كه يادواره مرداني است كه مرزباني حقوق آدميان در كوله بارشان بوده است و پيوند فرهنگ، تمدن و دادگري نياكان ما را كه زيستگاه شان اين آب و خاك بوده در گوش ما زمزمه مي كند. اين انديشه پايدار اوست كه بانگ برمي دارد: «دادگري برترين ارزش هاست» و زندگي او نمود روشن اين دلبستگي به دادگري و دلدادگي به دادگستري را به شاگردان فراوانش مي آموزد. او ما را آموخت در نوشته هاي انديشه ورزان ميدان حق و قانون و در هياهوي روا و ناروا و سزا و ناسزا به جداسازي فرمان حق و حكم زور بپردازيم و با برپا ساختن اين مكتب حقوقي مشعلي را در سرسراي همه دادگاه ها برافروخت كه نشان دهنده آسايش آدمي و آرامش او در سايه سار چكاد دادگري است. او به دادورزان بانگ برآورد كه به جايگاه خود بنگرند و سپس جز به نداي عدالت به هيچ آوازي دل نسپرند و در چارچوب اين قاب و قالب نوشت: «سلامت زمين و سعادت سرزمين فقط در پرتو گذر از گذرراه دادگري است.» مركب دانشمندان نزد خداوند بر تر است. نويسندگاني كه به هستي و چيستي درون اين كلام پرداخته اند برداشت خويش چنين آورده اند كه دانش دانشي مردان است كه آموزشگر از خودگذشتگي و ايثار جانبازان است تا گروهي در راه خدا و خدمت به خلق از جان بگذرند. اين چراغ دانش است كه مهر و عشق به گذشتن از جان و خانمان را برمي افروزد: پس هر دانشي مردي مي تواند هزاران جانباز جان بر كف را در صحنه زمين و پهنه زمان پديدار سازد. بي گمان دستاورد فرجامي دين و دانش و اخلاق آن است كه يار ستمديده و دشمن ستمگر باشيم و اين پيام بدون هيچ ابهام و پيچيدگي در جاي جاي تاريخ به گوش مي رسد: اما هم پرسگي بر سر آن است كه چگونه به اين مهم دست يازيم و كار را از كجا بياغازيم؟ فرجام سخن آنكه شهرداري مي تواند يكي از خيابان هاي راه يافته به دانشگاه تهران را براي اين مهم گزينش كند يا يكي از گذرگاه هاي پيوسته به دادگستري يا كانون وكلارا به اين نام نامي بخواند و در اين كنش خردورزانه فرهنگ مندان را شاد، نخبگان را اميدوار و آيندگان را پر تلاش سازد و با اين كار نيك نام نيك از خود به يادگار نهد كه ميراث داران ما را پند داده اند: قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهري/ قدر گل بلبل شناسد... روزنامه اعتماد، شماره 3059 به تاريخ 24/6/93، صفحه 16 (صفحه آخر)
محمد علي دادخواه -وکیل دادگستری
روزي چند است كه جامعه حقوقدانان و حقوق بانان كشور در سوگ استاد كاتوزيان نشسته اند. از هنگامي كه آن فاضل فرزانه از ميان ما پر كشيد و رفت، نگاه پژوهندگان بر آثار او ژرف تر شده و جست وجو و گفت وگو درباره آثارش فزوني يافته است كه چگونه مردي در گذر زندگي، يك تنه، ميراثي چنين ارزشمند از خود به يادگار گذاشته است: و فرا تر آنكه او راهي تازه گشوده و مكتبي نو برپا ساخته است كه تا سخن از ايران و عدالت است اين راه پر رهرو و اين مكتب پر پيرو است. از آن هنگام كه ايران برپا شد، يعني درست از زماني كه گروه هايي از بلندي هاي آرال به سوي اين آب و خاك كوچ كردند، كاتوزيان پاسداران قانون و حقوق مردم بودند. هنگام يك جانشيني كوچ كنندگان آنان افرادي را از بين نخبگان كه فراست و دانايي كافي داشتند برمي گزيدند و به پاسداري از قانون و آتش منصوب مي كردند. كاتوزيان جمع كاتوزي است. پي و پايه آن در نگاه فردوسي به موقعي باز مي گردد كه جمشيد كار و پيشه مردم را به چهار بخش جدا از هم تقسيم كرد. (كاتوزيان، سپاهيان، كشاورزان و پيشه وران) كاتوزيان از سه گروه ديگر بر تر بودند. در هنگام اختلاف به نزد كاتوزيان مي نشستند و از آنان راه چاره و برداشتن دشواري را درخواست مي كردند و گزينش درست آنان را گردن مي نهادند.اين برگزيدگان كه حقوق دانان جامعه و حقوق بانان افراد به شمار مي آمده اند راه از بيراه نشان مي دادند و به خردباني روزگار مي گذراندند. آنان از شاه و فرمانروايان بر تر بودند: به آن گونه كه در نوروز شاه بايد بر زمين مي نشست تا اگر كسي دادخواستي بر او داشت به وسيله اينان رسيدگي شود. شاه آنگاه مي توانست بر تخت خويش نشيند كه ستم ديده به حق خويش مي رسيد. چگونگي گزينش و پايگاه اجتماعي آنان در زمان هخامنشيان به روشني بازگو نشده است اما در زمان اشكانيان در شمار كارهاي مهم مجلس مهستان يكي هم گزينش كاتوزيان بوده است تا آنان از رهگذر تاييد نمايندگان مردم حقوق و امتيازات آنان را اعلام و به پاسداري آن بپردازند و به طور كلي بايد ها و نبايدهاي بند و بست هاي اجتماعي را اعلام كنند. استاد كاتوزيان به پشتوانه ميراث كهن از يك سو و آموخته هايش از حقوق روز جهان از ديگر سو دريچه تازه يي را بر دانش حقوق ايران گشود و خود كامور نخست اين شاهراه شد و با توانايي بي مانند راه را به فرجام رساند. در مكتب دادگري اي كه به پا ساخت، هزاران جان شيفته درس انصاف از او آموختند و تشنگان عزت و عدالت به سوي اين گذرگاه شتافتند. به جاست يادآور شوم در فرهنگ اسلامي باور بر آن است كه اسامي از آسمان نازل شده اند، إن الاسماء تنزل من السماء، اين جمله دلنشين ما را بر آن مي دارد كه به بررسي نام اميرناصر كاتوزيان بپردازيم و به راز درون نهفته آن پي بريم كه معني ياري كننده دادگران و دادرسان را در ذهن و زبان ما زنده مي كند. چه زيبا نام و نشان درست گوياي آن حقوق بان بي همانندي است كه يادواره مرداني است كه مرزباني حقوق آدميان در كوله بارشان بوده است و پيوند فرهنگ، تمدن و دادگري نياكان ما را كه زيستگاه شان اين آب و خاك بوده در گوش ما زمزمه مي كند. اين انديشه پايدار اوست كه بانگ برمي دارد: «دادگري برترين ارزش هاست» و زندگي او نمود روشن اين دلبستگي به دادگري و دلدادگي به دادگستري را به شاگردان فراوانش مي آموزد. او ما را آموخت در نوشته هاي انديشه ورزان ميدان حق و قانون و در هياهوي روا و ناروا و سزا و ناسزا به جداسازي فرمان حق و حكم زور بپردازيم و با برپا ساختن اين مكتب حقوقي مشعلي را در سرسراي همه دادگاه ها برافروخت كه نشان دهنده آسايش آدمي و آرامش او در سايه سار چكاد دادگري است. او به دادورزان بانگ برآورد كه به جايگاه خود بنگرند و سپس جز به نداي عدالت به هيچ آوازي دل نسپرند و در چارچوب اين قاب و قالب نوشت: «سلامت زمين و سعادت سرزمين فقط در پرتو گذر از گذرراه دادگري است.» مركب دانشمندان نزد خداوند بر تر است. نويسندگاني كه به هستي و چيستي درون اين كلام پرداخته اند برداشت خويش چنين آورده اند كه دانش دانشي مردان است كه آموزشگر از خودگذشتگي و ايثار جانبازان است تا گروهي در راه خدا و خدمت به خلق از جان بگذرند. اين چراغ دانش است كه مهر و عشق به گذشتن از جان و خانمان را برمي افروزد: پس هر دانشي مردي مي تواند هزاران جانباز جان بر كف را در صحنه زمين و پهنه زمان پديدار سازد. بي گمان دستاورد فرجامي دين و دانش و اخلاق آن است كه يار ستمديده و دشمن ستمگر باشيم و اين پيام بدون هيچ ابهام و پيچيدگي در جاي جاي تاريخ به گوش مي رسد: اما هم پرسگي بر سر آن است كه چگونه به اين مهم دست يازيم و كار را از كجا بياغازيم؟ فرجام سخن آنكه شهرداري مي تواند يكي از خيابان هاي راه يافته به دانشگاه تهران را براي اين مهم گزينش كند يا يكي از گذرگاه هاي پيوسته به دادگستري يا كانون وكلارا به اين نام نامي بخواند و در اين كنش خردورزانه فرهنگ مندان را شاد، نخبگان را اميدوار و آيندگان را پر تلاش سازد و با اين كار نيك نام نيك از خود به يادگار نهد كه ميراث داران ما را پند داده اند: قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهري/ قدر گل بلبل شناسد...
روزنامه اعتماد، شماره 3059 به تاريخ 24/6/93، صفحه 16 (صفحه آخر)