• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • ديدار فراموش نشدني

      حسین سهرابی - كارشناس ارشد حقوق خصوصي -وكيل پايه يك دادگستري
      زندگي آدمي سراسر خاطره است  و قلبش ماوايي از يادگاريهاي تلخ و شيرين و پر از يادها و نامها؛خيلي از آنها با گذشت زمان پاك ميشوند و فراموش بطوري كه انگار از اول هم وجود نداشته اند!در زندگي هر شخصي خاطراتي هستند  ماندگار كه آدمي دلش ميخواهد تا ابد با خود نگاهشان دارد و مدام براي ديگران تعريفش كند تا با يادآوري آنها دلش را صفايي دهد و روحش را جلايي...
      بخش مهمي از خاطرات يك دانشجو  را كلاس و درس اساتيدي  مي سازد كه از آنها بهره برده است بويژه اساتيدي كه تاثيري شگرف در سر  نوشت علمي او ايفاء نمود ه اند.
      در زندگي تمام دانشجويان و حقوق خواندگان ايراني  نام  يك استاد بيش از ديگران خودنمايي ميكند استادي كه تا آخرين نفسهايش و حتي عليرغم  بيماري سختش نگاه مهربان و پدرانه اش را از آنها دريغ نكرد و قدم به قدم با آنها گام برداشت تا رسم چگونه زيستن و پيمودن در اين عرصه را به آنها بياموزد...واگر نبود دست جفاي طبيعت، اين همراهي ادامه ميافت و ما اين روزها نبودش را بهانه گيري نميكرديم.
      از روز مراسم  خاك سپاري استاد رابطه دوستانه من و فرزند ايشان(جناب آقاي بهزاد كاتوزيان ) به بركت وجود استاد شكل گرفت. بهانه اين دوستي عشق و علاقه مشتركي است  كه د رقلب ما نسبت به استاد وجود دارد، خون استاد در رگهاي بهزاد خان جاريست  و انديشهاي ناب ايشان در روان من و تمامي حقوق خواندگان ايراني ؛تا جايي كه اختلاف سني چندين ساله  من و ايشان  نيز مانع اين مهرورزي نگرديده است.دوستي با ايشان مرا به اين باور رسانده بود كه اين شانس را خواهم داشت كه به منزل استاد مشرف بشوم و ازآنجايي كه در فرهنگ اصيل ايرانيان به ديدار دوستان و  بويژه محضر بزرگان نمي بايست دست خالي رفت در تدارك هديه مناسبي برآمده بودم؛تا اينكه به اين نتيجه رسيدم كه ارزنده ترين هديه اي كه ميتوانم پيشكش خانواده بزرگ  استاد نمايم قابي از تصوير خود ايشان است ...دوست خوب و هنرمندم "جلال افشاري"كه در سبك سياه قلم تبحري خاص دارد ، تصويري زيبا را از استاد خلق كرد كه من آن را "تفكر" ناميدم .                                                                                                       وقتي چند شب پيش فرزند گرامي  استاد از من دعوت نمود تا در روز عيدقربان به خانه استاد بروم بسيار خوشحال شدم،چنين دعوتي و رفتن به خانه استادي از جنس دكتر كاتوزيان برايم هم مايه خرسندي بود وهم افتخار، بنابراين، با كمال ميل آن را اجابت نمودم.
      روز موعود فرا رسيد مشتاقانه به سمت خانه ايشان به راه افتادم ، هنگامي كه درب منزل ايشان رسيدم استاد عزيزم جناب دكتر" سيد عزت الله عراقي" را كه خود از ياران ديرين و دوست استاد مي باشند را ديدم كه با بدرقه پسر استاد  از منزل ايشان خارج مي شدند.پس از سلام و احوالپرسي بهمراه آقاي بهزاد كاتوزيان  وارد حياط خانه شديم، خانه اي قديمي در خيابان سهروردي  با باغچه اي زيبا ودر كنارش يك ميز ساده و چند صندلي كه به گفته بهزاد خان خيلي اوقات دانشجويان استاد در كنار اين باغچه در محضر شان مي نشستند و  در خصوص پايان نامه و اشكالات خود از ايشان بهره مي بردند.
      به محض ورود به خانه، اهل خانه از جمله عروس استاد (همسر آقا بهزاد كه در اين ايام ديدم به مانند دختر نداشته استاد براي ايشان سوگواري ميكردند و ابراز احساسات)  و همچنين آقاي هدايت فر از دوستان نزديك به خانواده استاد كه گويي اهل همين خانه است ! (و به گفته پسر و همسر استاد بيشترين زحمت را در ايام بيماري و  برگزاري مراسمهايشان  متحمل شدند) به استقبال آمدند و خوش آمد گفتند.                                                                                                                   وارد اتاق پذيرايي شدم اولين چيزي كه در ديوارهاي مملو از تابلو و لوح هاي تقديرخانه استاد خودنمايي ميكرد تابلوي" انتظار" اثر استاد "مرتضي كاتوزيان " بود كه تصويري هنرمندانه را از مادر گرامي پدر علم حقوق ايران را  نقاشي كرده بود كه به تعبير خود استاد نفيس ترين هديه اي بوده است كه ايشان  دريافت نموده اند. آنجا بود كه دانستم كه آدمي هر اندازه هم كه بزرگ باشد در برابر پدر و مادر بسان كودكي مي ماند كه نيازمند محبتهاي آنهاست و يقين دارم كه استاد اين روزها از همنشيني با پدر و مادر عزيزش خرسند و رضايت مند است.
      اولين كسي را كه در اتاق پذيرايي ديدم دكتر" حسن جعفري تبار" بود و يكي ديگر از شاگردان استاد كه نامشان را به خاطر ندارم  در سمت ديگر آقاي" دكتر واحد زماني " را ديدم كه به گفته آقا بهزاد جز آخرين نفراتي بودند كه اين شانس را پيدا كرده بودند كه رساله دكتري خويش را با استاد بگذرانند رساله اي در زمينه فلسفه حقوق و آنهم با اخذ  نمره 19! از استاد كاتوزيان كه نشان از كيفيت خوب علمي ايشان داشت.در سمت ديگر اتاق يار هميشگي و همراه قديمي استاد همسر گرامي ايشان را ديدم كه بدون تعارف  نقش بسيار مهمي را در  توفيقات استاد داشته اند؛ايشان نيز به گرمي مرا پذيرفتند و حضورم را خوش آمد گفتند.                                                                                           خانه بزرگ استاد حقوق ايران زمين بسيار ساده بود،خبري از زرق و برق و تجملات و كالاهاي لوكس نبود خانه معلمي گه تمامي سرمايه اش كتابهاي نفيسش و تمامي عشقش دانشجويانش بودند... ولي تا دلتان بخواهد با صفا و صميمي،اين مطلب را تمامي كساني كه به خانه استاد رفته اند اذعان مي نمايند.
      با ديدن تابلوي نقاشي استاد، آقا بهزادبيشتر از ديگران  واكنش نشان داد اشك را در چشمانش ديدم وقتي كه قاب چشمانش تصوير سياه قلم پدر را در خود جاي داد ، و با ابراز محبت تشكر كردند ،همچنين همسر و عروس استاد و سايرين نيز مرا مورد لطف خود قرار دادند.
      نزديك چهلم استاد است ولي همچنان بهزاد و مادرش بغض دارند و گاه و بيگاه بغضشان ميتركد ،همسر استاد عاشقانه  ميگفت: هنوز هم رفتنش را باور ندارم ،ميگفت تمام عشقش دانشجويانش بودند طوري كه خيلي از روزها كه وقت ناهار منتظرش بودم با تاخير مي آمد و ميگفت با  بچه ها  بودم و داشتم به سؤالاتشون جواب ميدادم ،ناراحت دانشجوي دختري بودند كه قرار بوده رساله اش را با استاد بگذراند ولي دست  اجل اين  فرصت را از او گرفته بود...هي بغضش را فرو ميخورد و به حرفهايش ادامه ميداد ...از مناجاتهاي استاد به وقت نماز صبح ميگفت....گفتني هايش كه نه در واقع ناگفتني هايش از استادبسيار  زياد است!نا گفتني هاي شنيدني كه خود ميتواند در آينده كتابي باشد در رديف كتابهاي سودمند استاد براي جامعه حقوقي.
      خيلي دوست داشتم اتاق كار استاد را از نزديك ببينم ولي ابا ميكردم كه در اولين حضور در خانه استاد بخواهم به حريم خصوصي ايشان وارد بشوم براي همين چيزي نگفتم ، ولي گويي آقا بهزاد نگاهم را خوانده بود و حرف دلم را شنيده بود به من و آقاي دكتر زماني گفتند حالا كه جمع خودماني تر شده است  به اتاق كار پدر برويم ... قند تو دلم آب شد بهتر از  اين  ديگر نميشد!!به همرا ايشان به طبقه بالا خانه استاد رفتيم  درست از همان پله هايي كه استاد در فيلم مستند زندگيشان از آن  بالا ميرفتند تا به اتاق كارشان  برسند...جاي همه شما خالي....به محض ورود به اتاق استاد حس عجيبي تمام وجودم را فرا گرفته بود،ديدن صندلي خالي استاد خيلي تلخ بود،صندلي كه تا ابد هم خالي خواهد ماند!اگر چه همه جاي خانه پر از حضور استاد بود!منشور گلي حقوق بشر پادشاه عدالت گستر و نيك سرشتمان در ميز كنار دستي استاد قرار داشت تا به ما  بياموزد كه چه ميراث گرانبهايي است از نياكان آريايي مان.... در كنار ميز كار استاد ايستاده بودم و سرم مدام ميچرخيد آقا بهزاد با شور و محبت از پدرش نه! از پدرمان ميگفتند،گاهي لبخند ميزد و گاهي بغضش را فرو ميخورد،دلش از برخي از ناملايمات و نامهربانيها گرفته بود كه به رسم امانت از بازگو كردن آنها معذورم؛ميگفت در آخرين روزهاي قبل از بستري شدن استاد در بيمارستان ايشان از من خواستند كه به اتفاق به زيارت آرامگاه آيت الله سنگلجي برويم،به ايشان بسيار علاقه مند بودند و به نوعي آيت الله سنگلجي را پدر معنوي خودشان ميدانستند سپس به زيارت مزار پدر ومادرشان رفتند و از اين ديدار بسيار مسرور بودند،گويي ميدانست كه قرار است به زودي به آنها بپيوندد! ديدن مدارك تحصيلي استاد كه قاب شده بود و خصوصا  دست نوشته هاي كتابهايشان برايم بسيار جذاب و شيرين بود ،دست نوشتهايي بسيار خوش خط كه خالق "نظم"  بر روي كاغذهاي بي خط آنها را  بسيار منظم ودقيق نوشته بود و صحافي نيز  شده بودند؛ كتابهايي كه  حاصلشان دكتر حسن جعفري تبارها،محسن ايزانلوها،عيسي امينيها،سيد مفيد كلانتريانها،محمد حسين شهبازيها، علي صابريها،لعيا جنيديها ،كيوانفرها و هزاران شاگرد ديگري كه خودشان اين روزها استادان قابلي هستند ،مي باشد...با خود مي انديشيدم كه اگر اجل به استاد مهلت داده بود حتما كتابهاي نفيس ديگري را نيز به رشته نظم در مي آوردند وكتابخانه به مراتب بزرگتري مي بايست كتابهاي ايشان را دردل خود جاي ميداد؛علاوه بر كتابهاي خودشان ، كتابهاي مرجع و  فقهي از جمله دوره كامل "جواهر " در كتابخانه وجود داشت. آقا بهزاد چندين جلد از كتابهاي استاد را به من وآقاي دكتر زماني هديه دادند ،از جمله كتاب زندگي نامه استاد راكه  خودشان و مادر گراميشان امضا نمودند؛هنگام خداحافظي از همسر استاد به ا يشان گفتم تحفه اي آوردم (تابلوي نقاشي استاد) و چندين تحفه (كتابهاي استاد ) را با خود ميبرم ؛ پسر استاد با گرمي و محبت ما را تا درب منزل بدرقه نمودند.
      شيريني و لذت اين ديدار بر جان من نشست و آن را ثبت نمودم تا شما خوبان نيز با خواندن آن در اين احساس شريك باشيد.


                                                                

    نظرات
    درود بر روح بلند استاد بي بديل حقوق ايران....و درود بر همكار گرامي جناب آقاي سهرابي كه به زيبايي فضاي خانه استاد را براي ما تداعي كردند....
    صداقت
    93/07/17
    یادش تا ابد در دلها خواهد ماند
    پبمان
    93/07/17
    متن بسیار زیبا و دلنشینی بود.از همکار عزیز و گرامی، جناب وکیل سهرابی به خاطر این نوشتهپر احساس تشکر می کنم.
    محمد صادق شیخوند_وکیل دادگستری
    93/07/17
    ba arze salam besyar ziba va por mohtava bud jenabe sohrabi estefade kardim, b omide ink hamegi b yari ham,ba tarvij va estefade az nazariyat va akhlaghe herfeiye ostade azizeman dar koliye mahakem.jalasate dadgah va .....yado khtere an bozorgvar ra zende negah darim.piruzo paydar bashid
    haniye salmani
    93/07/19
    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft