مجید ابراهیم پور
عکس: رویداد کوچه بهتر در محله سلسبیل، مجمع حق بر شهر باهمستان
تمام ساکنان شهر فارغ از ویژگیهای قومی، نژادی، سنی، جنسی و طبقاتی خود حق زندگی در شهر را دارند. حق به شهر مفهومی است که حق زندگی را در بستری فضائی به نام شهر تأکید میکند. شهر در این مفهوم اهمیت ویژهای مییابد تا حدی که برای زیست بهتر، ساکنان حقوق فردی و جمعی خود را نه در معنای عام بلکه باید این حقوق را در فضائی به نام شهر طلب کنند. حال پرسش اینجاست: آیا میتوان حق زیست بهتر را بدونسوژه بودن شهر طلب کرد؟
زندگی روزمره همه ما زندگی در فضا است این فضا از فضای بدن تا فضاهای عمومی در نوسان است. ما در اوقات مختلف در طول شبانهروز در محیطهای گوناگونی قرار میگیریم: از فضای صمیمی خانه گرفته تا فضای بین شخصی مدرسه و محل کار و فضای غیرشخصی خیابانهای پررفت و آمد.[1] این فضاها در یک پیوستاری ناگسستنی با یکدیگر و با زمان وجود دارند که همه آنها در کنار یا درون یکدیگر زندگی روزمره افراد را شکل میدهند. زندگی همه در زمان و فضا معنا مییابد و زیست بهتر به معنی گذران عمر بهتر در تونل فضا-زمان است. مؤلفه زمان حاصل حرکات انتقالی و وضعی زمین است که روز و شب، فصلها، سالها و قرنها را میسازد و بشر، خوشبختانه، قادر به تغییر آن نیست. اما مؤلفه فضا شامل فضای خصوصی بدن، سکونتگاه شخصی و فضاهایی است که بهصورت خصوصی و نیمهخصوصی برای هدف یا بیهدفی خاصی بهصورت مشترک مورد استفاده قرار میگیرد.
این فضا در زیست بشر اولیه نقشی غالب داشت. بشر اولیه از طریق تنظیم زندگی خود با فضای پیرامون و شرایط بیولوژیک خود برای زیست بهتر تلاش میکرد. در غارها زندگی میکرد، در جنگلها غذاهای خود را مییافت و با عناصر طبیعی ابزار خود را میساخت. با پیچیدهتر شدن ساختارهای مغزی وی که ناشی از تجربههای زیست در فضا و شناخت بیشتر خود بود، وی درصدد غلبه بر فضای زیست خود برآمد. حیوانات را اهلی کرد، اراضی را برای کشت بیشتر مهیا کرد و یکجانشینی را برای زیست بهتر خود انتخاب کرد. روستاها شکل گرفت و روابط اجتماعی در آن پیچیدهتر شد. تا این دوران بهنظر میرسد که ارتباط تنگاتنگی میان فضای شخصی بدن، خانه و فضاهای نیمهعمومی و خصوصی وجود دارد. گواه این موضوع بافت به همپیوسته روستاهاست که درون خانه از طریق ایوان به حیاط ارتباط داشت و حیاط با پرچینهای کوتاه از کوچه جدا میشد نه توسط دیوارهای بلند. زندگی روزمره جریان پویا و سیالی بود از فضای خصوصی و فضای عمومی که بهراحتی از هم تفکیکپذیر نبود. نکته مهمتر اینکه روستاهای مذکور توسط خودشان بهمرور زمان ساخته میشد و بهشدت معطوف به فرهنگ آنها بود. از خانهها گرفته تا فضاهای عمومی همگی بر مبنای نیازهای زندگی روزمره ساکنین شکل میگرفت و تصمیمات حیاتی برای روستا در فضاهای عمومی آن و مشارکت اهالی روستا اتخاذ میشد.
مازاد تولید روستائی از یک طرف و انقلاب صنعتی از طرف دیگر شهرها را شکل داد. شهرها محلی برای زیست بهتر انتخاب شدند. تولید صنعتی مهمترین رکن شهرها شد. دولت در مفهوم مدرن خود شکل گرفت و زندگی روزمره افراد در تونل زمان-فضایِ تولید معنا یافت و تکهپاره شد. پیوستگی فضاهای خصوصی و عمومی متلاشی شد. فضا-زمان به سکونت، کار و فراغت تفکیک شد و خانه به محلی برای استراحت و تجدید قوا، کارخانه محلی برای کار و خیابان و میدان به محلی برای فراغت ساکنین از یک طرف و نمادی برای قدرت و مسیری برای اتصال کارخانه به خانه شد. این شهر محلی برای زیست بهتر نشد. فقر، انواع بیماریها و آسیبهای اجتماعی حتی حق به فضای شخصی بدن را از بشر گرفت و این موضوع منجر به مبارزات و انقلابهای متعدد برای بازپسگیری این حق شد که حقوق فردی حاصل این تلاشهای بشری است. [2] اما این تنها بازپسگیری بخش کوچکی از فضای زندگی روزمره است، حق به بدن، فرد.
به دنبال پیچیدهتر شدن ساختارهای اجتماعی در شهرها و تسلط تولید سرمایهای بر زندگی روزمره، استثمار نیروی کار و ظلم بیشتر به وجود آمد لذا افراد برای زیست بهتر نیازمند حقوقی بودند که بتواند حقوق فردی را در کنار یکدیگر به رسمیت شناخته و تعارضهای آنها را کنترل نماید. این حق، حقِ دیگری در کنار خود است. این نیز بخشی از زندگی روزمره است که ارتباطی به فضا ندارد و بیشتر به رسمیت شناختن حق انسانی دیگر است.
اما برای زیست بهتر هنوز فضاهای بسیاری است که زندگی روزمره در آن شکل میگیرد ولی بسیار بطئی از ساکنان گرفته میشود. فضا-زمانی که زندگی روزمره در آن شکل میگیرد نه فضا-زمان انسانها که فضا-زمان قدرت و سرمایه است. نظام جهانی پیچیده امروز زندگی روزمره را به شدت از خود، بیگانه کرده است. زمانِ بدن بر اساس زمانی که فضای شهر امروز اعمال میکند، تنظیم شده است. فضای خانهها نه فضائی برای زندگیای متنوع که فضائی است که بورس زمین و مستغلات آنرا به ساکنین حَقنه میکنند. کوچهها مملو از اتوموبیلهائی است که آلودگی آنها جان انسانها را میگیرد و شهر در تسخیر شرکتهای بزرگ، ادارت دولتی و سایر نهادهای قدرت و سرمایه است. اینجاست که باید انقلابی دیگر رخ دهد. لذا پاسخ به پرسش آغازین این است: میبایست فضا-زمان پیوسته زندگی روزمره را بازسازی کرد و برای آن میبایست شهر را سوژه هر کنشی برای زیست بهتر قرار داد. منظور از شهر فضای خانه است تا فضای عمومی شهری. فضای خانهای که متعلق به خود باشد و در امتداد فضای کوچه، محله و خیابان باشد. حتی اگر در خانه ها زیست بهتر محقق میشود اما انسان برای داشتن زندگی کم دردتر و کم رنج تر نیازمند تضعیف و نابودی هژمونی سرمایه و قدرت است و برای شکستن آن نیازمند توجه به شهر خود و تسخیر آن است در غیر این صورت فضای شهر نه برای زیست بهتر بلکه صرفاً بستری برای انباشت سرمایه بیشتر و زندگی روزمره نامطلوب تر خواهد بود. شهر انسانی شهری است که در آن کار و فراغت و سکونت منفک نباشد و زمان و فضای آنها چنان باهم درآمیخته باشد که نتوان آنها را از هم جدا کرد. کار نه برای سرمایه، فراغت نه برای تجدید قوا برای روز کاریای دیگر و سکونت نه برای استراحت برای کارِ فردا باشد. در این مفهوم است که به قول لفور اثری هنری در زندگی روزمره خلق میشود.
اینجاست که لفور با استفاده از فلسفه نیچه، مارکس و هگل راهبردی برای زیست بهتر تصویر کرد: حق به شهر. حقی که برای زیست بهتر نه یک پیشنهاد بلکه یک ضرورت است. حقی که پیوستار فضا-زمان زندگی روزمره را هدف قرار میدهد و زیست بهتر را در گرو مشارکت در تولیدِ و تصاحب فضای شهری میداند. چگونه میتوان زیستی بهتر داشت وقتی خیابانها مملو از ترافیک، شهر مملو از آلودگی و محلات مملو از جعبههائی است به اسم مسکن مردم را در آنها جا میدهند؟ چگونه میتوان زیستی بهتر داشت زمانیکه در کوچه محل زندگیمان در مدت 2 سال جمعیت ساکن دو برابر میشود؟ چگونه میتوان زیستی بهتر داشت وقتی تنها در خانه حق دراز کشیدن، عکس گرفتن، جشن و پایکوبی، قرار ملاقات، کتاب خواندن و ... وجود دارد؟ و هزاران چرائی دیگر. بنابراین حق به شهر هم حق به فضا و هم حق به زندگی است. حق به شهر حق به زندگی در فضا-زمان شهرِ انسانی است.
وبسایت وزین انسان شناسی و فرهنگ