امیر غریب عشقی
مقدمه
علوم اجتماعی و بویژه جامعه شناسی علم فوق العاده ای است چرا که می تواند ماهیت واقعی جمعیت های انسانی و ساختارهای انسانی را در شرایط متفاوت مورد بررسی قرار دهد. بویژه زمانی که جوامع با تحولات و دگرگونی ها و یا با موقعیت های جدید و ناآشنا و یا تهدید منافع و یا تهدید هویتی مواجه می شوند. مسئله این روزهای پناهندگان که غالبا از دو نقطه خاص (خاورمیانه و آفریقا) به سوی شمال مدیترانه در حرکت غیر قابل مهار هستند نیز از موضوعاتی است که می تواند از جنبه های گوناگون مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. نحوه رویکرد جوامع مقصد هم در بعد سیاسی، هم اقتصادی و هم فرهنگی در نوع خود جالب توجه می باشد و در طی این رویکردها می توان تئوری های مختلف و نظریه های های گوناگون علوم اجتماعی را نیز مورد ارزیابی قرار داد تا میزان کارآیی این تئوری ها در تحلیل و تبیین و در نهایت پیش بینی وقایع بعدی را نیز در آنها مشاهده کرد. این پدیده یا بحران پناهندگان نیز می تواند موضوع گروه های مختلف از جمله عالمان علوم اجتماعی، عالمان علم سیاست و سیاستمداران و روزنامه نگاران نیز قرار گیرد. در این نوشته سعی شده است زاویه ای متفاوت به این پدیده انسانی نگریسته شود.
1-تفاوت مفهوم پناهنده با مهاجر
در تبیین این پدیده بایستی به تفاوت های ماهوی و انسان شناسانه این دو مفهوم توجه جدی کرد. مفهوم پناهنده (Asylum) با مهاجر) Immigrant ( گرچه در ظاهر مشابه می باشند اما در انگیزه ها، روش و اهداف تفاوت های ماهوی با یکدیگر دارند. پناهندگی نوعی از اجبار و عدم اختیار را در خود دارد. در مفهوم پناهندگی ما با مفهوم اساسی به نام مرگ و بودن، در بعد عمیق خود مواجهیم. حرکتی که در آن انتخاب کمترین نقش را در تصمیم گیری بازی می کنند. انتخاب بین بودن یا نبودن محور اصلی در مفهوم پناهندگی است. در صورتیکه در مفهوم مهاجرت مسئله چگونه بودن است و این تفاوت تئوریک ریشه های بیولوژیک انسان را برای بقا تحریک می کند. در پناهندگی عقل محاسبه گر نقش بسیار کمتری بازی می کند. در موقعیت پناهندگی محافظه کاری و عقل محاسبه گر جای خود را به غریزه می دهد. و طبیعتا نیرویی که پناهنده را به جلو می راند نیرویی غیر قابل مهار تلقی می شود. در پدیده امروزین پناهندگی به سوی اروپای ازادو مرفه، نقش عامل پناهندگی بسیار پررنگ تر می باشد گر چه می توان تفاوتی بین پناهندگان خاورمیانه که از جنگ و مرگ و خون می گریزند تا آفریقایی هایی که از قحطی و مرگ بدون خون می هراسند قایل دارد. اما در هر دو مسئله اساسی مواجه با مرگ است. در خاورمیانه مرگ بصورت ناگهانی و غیر قابل پیش بینی رخ می نماید اما در افریقای خشک و گرسنه بصورت تدریجی تر و بدون خون و بصورت مرگ خاموش پناهندگان را می گریزاند.
2- اتیولوژی پناهندگی از کشورهای جنوب به سمت کشورهای شمال (عدم تعادل جهانی)
نکته مشترک بین علوم اجتماعی و علوم تجربی ( در مفهوم پوزیتیویستی آن) اعتقاد به وجود رابطه علت و معلولی بین پدیده های رخ داده در سطح جهان است. اما در علوم اجتماعی بدلیل 1) تعدد عوامل تاثیرگذار 2) عدم تکرارپذیری کافی در پدیده های اجتماعی 3) عدم امکان حذف دیدگاه پژوهشگر (context ذهن پژوهشگر) یافتن رابطه علت و معلولی بسیار پیچیده تر از علوم تجربی است. اما همچنان مفاهیم مشابه یکسانی وجود دارد که می توان از آنها در تبیین پدیده ها سود جست. این دو حوزه علم گر چه در روشهای تحقیق و ابزارها تفاوت دارند، اما از مفاهیم (concept) مشترکی می توانند بهره مند شوند. یکی از این مفاهیم علوم تجربی که می توان در تبیین پدیده پناهندگی و مهاجرت از آن استفاده کرد مفهوم اختلاف پتانسیل( difference potential )است. گرچه این مفهوم ابتدا از علم فیزیک و مشخصاً علم الکترونیک منشأ گرفته است اما در علوم دیگر نیز قابلیت استفاده دارد. براساس این مفهوم دلیل هر گونه جابجایی، جریان، و تحرک چه در سطح سلولی (میکرو) و چه در سطح کلان (ماکرو) وجود اختلاف در دو سوی یک رابطه است. این اختلاف می تواند شامل ارتفاع، حجم، فشار، نیرو، انرژی و ماده باشد. هر چه اختلاف بین دو نقطه مرتبط و یا غلظت یا چگالی یا تراکم در دو سوی یک سیستم بهم مرتبط بیشتر باشد جریان شدیدتری از نقطه متراکم به سوی نقطه کم تراکم پدید خواهد آمد. چنین مفهوم کلیدی را می توان در تبیین پدیده پناهندگی، جابجایی های انسانی و حتی فرهنگی نیز بکار برد. با این منطق دلیل اصلی این جابجایی های غیر قابل مهار انسانی وجود عدم تعادل در سطح جهان بین نقاط مبدا و نقاط مقصد است. هر چه سطح اختلاف پتانسیل بین دو نقطه بیشتر باشد جریان جابجایی با شدت و حجم و سرعت بیشتری به وقوع می پیوندد. در پدیده پناهندگی و مهاجرت های انسانی مورد بحث در جهان امروز که از کشورهای مبدا ( توسعه نیافته مشهور به کشورهای جنوب) به سمت کشورهای توسعه یافته (مشهور به کشورهای شمال) می باشد ، وجود عدم تعادل های شدید و معنی دار از جنبه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، ارزشی و امنیتی را بروشنی مشاهده کرد. این اختلاف و عدم تعادل بین کشورهای مبدا و مقصد از نظر سطح رنج و لذت، امنیت و ناامنی، ثروت و فقر، آزادی فردی و اجتماعی و سیاسی، امید به آینده و حتی سطح رویاها و آرزوها قابل مشاهده است. در یک سو رنج مستمر و از دیگر سو لذت مستمر و پایدار وجود دارد. در یک سو ناامیدی و نزاع بین مرگ و زنده ماندن و در دیگر سو تلاش و آرزو برای استمرار زیستی و افزایش طول عمر، در یک سو جنگ برای کاهش کمیت و کیفیت مرگ و در دیگر سو تلاش برای افزایش کمیت و کیفیت زندگی، در یک سو تنوع وسیع و عمیق در گونه های رنج کشیدن و در دیگر سو تنوع وسیع و عمیق در گونه های لذت بردن از زندگی وجود دارد. در یک سو تراکم نفی فردیت و هویت فردی و در دیگر سو تراکم روش ها در حفاظت از فردیت ها و هویت های فردی. در یک سو تراکم وحشت و در دیگر سو تراکم آسایش موج می زند. در یک سو جهالت متراکم، و در دیگر سو حسا بگری و خرد متراکم، در یک سو گسیختگی متراکم و در دیگر سو نظم و انسجام متراکم، در یک سو حسرت متراکم و در دیگر سو ارضای متراکم، در یک سو قحطی اندیشه و تفکر و در دیگر سو فراوانی اندیشه و تفکر، در یک سو جهانی سیاه و سفید و دیگر سو جهانی رنگارنگ وجود دارد. این عدم تعادل ها در عالم واقع خود را به زبان های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ترجمه می کنند و تبدیل به عامل حرکت گروههای انسانی از کشورهای مبدا به سمت کشورهای مقصد می شوند.
3-اما دلایل اجتماعی این عدم تعادل ها چه می تواند باشد؟
"سرزنش قربانیان" یک روش متداول برای رفع تقصیر و مسئولیت از سیستم ها و ساختارها به سمت افراد و گروههای معین است. این رویکرد، نابرابری و رنج را از طریق جستجوی خطا در قربانیان نابرابری مدیریت می کند. در بررسی پدیده پناهندگی نیزاین منطق بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. برخی از نویسندگان و بویژه سیاستمداران دلیل این عدم تعادل را صرفاً در مشکلاتی که در کشورهای مبدا وجود دارد تعریف می کنند. آنها معتقدند که دلیل عقب ماندگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی در جوامع مبدا و وضعیت امروز آنها صرفا بدلیل ویژگیهای این جوامع و محصول تاریخ، فرهنگ و اقتصاد خود آنهاست. البته که این بخشی از حقیقت را بیان می کند اما نه تمام حقیقت را. این منطق در پی مخفی کردن نقش کشورهای شمال و توسعه یافته امروز در پدید آمدن عدم تعادل های معنی دار در سطح جهانی است. اروپاییان و کشورهای غربی قطعا نقش مهمی در این عدم تعادل داشته و دارند. پدیده استعمار مستقیم طی قرون گذشته و استعمار غیر مستقیم طی قرون 20 و 21، در مکیدن منابع مادی، انسانی وفرهنگی آنها نقش مهمی در وضعیت غیر قابل تحمل بسیاری از کشورهای مبدا مهاجرت داشته و دارد. این سیل مهاجران و پناهندگان به نوعی محصول منطقی همان سیاست ها در حوزه جهانی است که امروزه صرفا بخش کوچکی از آن مانند نوک کوه یخ بزرگی به چشم می خورد و به لطف رسانه های جمعی جهانی صرفا قابل مشاهده تر گردیده است. به عبارت بهتر این وضعیت ناگزیر و غیر قابل تحمل در کشورهای مبدا بخشی از عوارض پیش بینی نشده همان سیاست ها در پمپاژ منابع و ثروت های مادی و انسانی و هویتی می باشد. به عنوان مثال یک درصد جمعیت جهان صاحب نیمی از ثروتهای جهان است. بیش از یک میلیارد نفر از مردم جهان درگیر نبردی نومیدانه برای بقا هستند و روزانه یک یورو درآمد دارند. ۸۰۰ میلیون نفر در دنیا با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند. از پایان جنگ سرد تا کنون ۳۰۰ میلیون نفر به دلیل عوارض فقر جان سپردهاند و این یعنی بیش از کشتهشدگان تمامی جنگهای قرن بیستم.
4-موج دوم جهانی شدن و مهاجرت دیجیتالی
هنگامی که مک لوهان از پدیده دهکده جهانی سخن می گفت هنوز مفهوم جهانی شدن ( Globalization) چندان ماهیت خود را نشان نمی داد. مک لوهان معتقد بود که به لطف ابزارهای ارتباطی دیجیتالی جهان به تدریج به مثابه دهکده کوچکی خواهد شد که هر یک از اهالی این دهکده از وجود، حضور و فعالیت و نحوه بودن دیگران باخبر خواهند شد و جهان انسانی به هم نزدیکتر و قابل دسترس تر خواهد شد. نتیجه منطقی چنین ایده ای جهانی شدن بود. جهانی که به لطف وجود ارتباطات بیشتروتبادلات بیشتر تبدیل به مجموعه ای پیوسته از نقاط خواهد شد که در آن تبادل و معامله اصلی ترین ویژگی آن خواهد بود. پدیده ای که می توان آنرا به قانون ظروف مرتبط درعلم فیزیک تشبیه کرد. بازارها، فرهنگ ها، قاره ها و سرمایه و بویژه کالا براحتی در آن تبادل می شود. نیروی کار، سرمایه و ثروت بهم متصل خواهد شد و بتدریج جریانی از این موارد شکل خواهد گرفت که هر کس به سهم خود در آن مشارکت خواهد کردو به همان میزان از آن سود خواهد جست. به بیان لطیف تر این وعده نو لیبرالی که در این روند لقمه نانی هم گیر فقرا خواهد آمد.
"اما واقعیت همواره آن چیزی نیست که دیده می شود". در پدیده ای که من آنرا موج اول جهانی شدن می نامم بر اساس منطق بیان شده تحت عنوان اختلاف پتانسیل ، برنده این پدیده کشورهای توسعه یافته ثروتمند بودند. مناطقی در جهان که در آن تراکم ثروت، اندیشه، خرد سازمانی وسیاسی ، تکنولوژی و فرهنگ کالایی در حد بالایی بود و طبیعتا جریان یک سویه ای از این مناطق کم تعداد اما متراکم به سمت سایر مناطق پر تعداد اما کم تراکم سرازیر شد. سیل کالاها، سرمایه، تکنولوژی، و طبیعتا فرهنگ در معنای عام خود به سمت سایر نقاط جهان سرازیر گردید. این کشورها از طریق جهانی شدن هژمونی اقتصادی و فرهنگی و زیستی و سیاسی خود را گسترش داده درصدد تثبیت آن برآمدند و برنده واقعی در این بازار به ظاهر آزاد دادو ستد کشورهای شمال بودند که توانستند از منابع طبیعی و زیستی ارزان، بازار مصرف بالا، هزینه کارگری پایین، تسلط هژمونیک و رعب شخصیتی جهان جنوب بهره ببرند. به عبارت بهتر ،ثروتمندان ثروتمند تر و فقرا فقیرتر شدند اما به شیوه ای بسیار شیک. اما درکنار این پدیده بتدریج پدیده دیگری در سطح جهان رخ دارد که من آنرا در مقاله ای تحت عنوان "مهاجرت دیجیتالی" در سال 2010 مورد بحث قرار داده بودم. در این پدیده هنگامیکه جهان هژمنوتیک، در پی فرایند جهانی شدن ودهکده شدن جهان ، کل جهان را میدان بازی خود قلمداد می کند، به لطف ظهور رسانه های جمعی از جمله رادیو، تلویزیون و اینترنت و شبکه های ماهواره ای این کشورها برای بسط مدل زیستی خود به جهان اقدام کردند. نشان دادن سبک زندگی کشورهای شمالی به عنوان مدل برتر که در آن مصرف گرایی و لذت گرایی و مدل های متنوع وحسرت برانگیز خود را به رخ می کشاندند تا با گسترش سبک زندگی خود هم برای کالاهای خود بازار مصرف را تحریک کنند و هم هژمونی فرهنگی خود را بسط و گسترش دهند، نا خواسته درنهان منجر به پدیده ای گردیدند که مهاجرت دیجیتالی نامیده می شود. دیدن جهانی پر از لذت و آسایش برای مردمانی که در جوامعی که با بن بست های سیاسی اقتصادی و اجتماعی روبرو بودند و عملا رسیدن به چنین رویاهایی در آنها غیر ممکن می نمود منجر به پدید آمدن دو پیامد گردید، حسرت و نفرت. آگاهی از اینکه جهانی چنین متفاوت و مرفه وجود دارد و اینکه من و ما نیز باید چنین زندگی کنیم در جوامعی که عملا با بن بست های تئوریک و پراتیک مواجه بودند منطقا عوارضی داشته و دارد. که پناهندگی و مهاجرت مدلهای نرم این عوارض (side effect) و خشونت ، بنیاد گرایی و و غرب ستیزی مدل های خشن این دو پدیده حسرت و نفرت می باشند. در این مقطع با پدیده ای مواجه می شویم که به اعتقاد من می توان آنرا موج دوم جهانی شدن دانست. موجی که در آن و اکنون بتدریج عوارض عدم تعادل های جهانی و اختلاف پتانسیل های شدیدی که موج اول جهانی شدن آنها را تشدید کرده بود ظاهر می شود و در جهت عکس خود عمل می کند. جهانی شدنی که در آن اطلاعات و پول و سرمایه و تکنولوژی براحتی جابجا می شود، اکنون شاهد جابجایی گروههای انسانی است که به لطف وجود ابزارهای ارتباطی مواصلاتی، و جهانی ترین کالای موجود یعنی جان انسان، در حال حرکت هستند تا به سمت مناطق بهتر جهان جهانی شده، حرکت کنند و بدینوسیله بسیاری از ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را به چالش بکشند. به زبان دیگر می گویند که در جهانی که جهانی شده و همه چیز قابل تبادل، جابجایی و تملک و خرید و فروش و تاثیرگذاری است ما نیز سهم خود را می خواهیم. و به نظر می رسد موج دوم جهانی شدن در خود پدیده های شگرف بسیاری را بتدریج نمایان خواهد کرد.
5) کشورهای مقصد و انتخاب منطقی و غریزی آن توسط پناهجویان
کشورهای مقصد منطقاکشورهای توسعه یافته شمال در معنی عام آن می باشند که پناهندگان منطقا و بصورت غریزی به درستی آنها را تشخیص داده اند. کشورهای اروپایی عضو اتحادیه اروپا، آمریکا و کانادا و استرالیا مقصد هستند اما در این جا نیز جبر جغرافیایی تاثیر خود را به خوبی نشان می دهد. قاره سبز اروپا که دارای پیوستگی زمینی با آسیا از طریق ترکیه با خاورمیانه است و همچنین فاصله کم قاره آفریقا با اروپا در مدیترانه قرعه فال را به نام این مجموعه فرهنگی و سیاسی و اقتصادی زده است و آمریکا و کاناد ( آمریکای شمالی )و استرالیا به لطف اقیانوسها از عوارض مستقیم این پدیده برکنار مانده اند. گرچه اگر هدف یافتن مقصران این وضعیت عدم تعادل در سطح جهان باشد بدیهی است آمریکا به تنهایی نقش مهمتری از قاره کهن (اروپا) در این میان دارد اما اروپا بدلیل در دسترس بودن مقصد سهل الوصول تری می باشد. اما در میان کشورهای اروپایی نیز پناهندگان به صورت غریزی هدف را به خوبی تشخیص داده اند. کشورهای اروپایی غربی هدف اصل تلقی می شوند. کشورهایی که مجموعه متعادلی از رفاه اقتصادی، ساختارهای سیاسی دموکراتیک و ارزشهای فرهنگی مبتنی بر حقوق بشر و اقلیت ها و جوامع مدنی قویتر و عمق تاریخی و فرهنگی بیشتری هستند و کشورهای اروپای شرقی گر چه عضو پیمان شینگن هستند اما پناهندگان می دانند که رسوبات ذهنی و سیاسی بر جامانده از دوران جنگ سرد و کمونیسم در این کشورها پارادوکس عمیقی با مفهوم دیگرپذیری و مواجه با پدیده دیگری (othering) و مفاهیمی همچون، جامعه چند فرهنگی دارند. در میان این کشورها نیز آلمان، فرانسه، انگلیس ، ایتالیا و سوئد به عنوان مقاصد طلایی پناهندگی در نظر گرفته می شود.
6)رابطه جمعیت، وسعت و عمق فرهنگی با اعتماد به نفس فرهنگی و دیگر پذیری در کشورهای اروپایی
اتحادیه اروپا همواره مقصد بسیاری از پناهجویان سیاسی اقتصادی و فرهنگی در طی سالهای گذشته بوده است. امااین چنین موج جدید و ناگهانی، این مجموعه و رهبران آنرا دچار نوعی هراس و واهمه کرده است که طبیعی نیز به نظر می آید. این هراس از چندین جنبه قابل فهم است:
الف) هراس از بهم خوردن تعادل فرهنگی، این جوامع در صورت پذیرش آنها
ب)هراس از بهم خوردن تعادل اقتصادی این جوامع در صورت پذیرش آنها
ج)هراس از عواقب امنیتی این موج انسانی
د)هراس از خدشه دار شدن پرستیژ حقوق بشری و چند فرهنگی و دموکرات خود در صورت عدم پذیرش و برخورد نامناسب با آنها
که هر یک از این موارد نیازمند نوشته و تحلیل جداگانه ای است تا بتوان به تفصیل در مورد آنها سخن گفت اما نکته ای که در بررسی دقیق تر مواضع رهبران این کشورها و جوامع این کشورها می توان دریافت این است که به نظر می رسد بین وسعت خاک و جمعیت بالا و اعتماد به نفس فرهنگی بالاتر در مواجهه با پدیده غیر یا دیگری (othering) رابطه معنی داری وجود دارد. نحوه برخورد آلمان، فرانسه و ایتالیا با مهاجران در مجموع هم از نظر ساختارهای سیاسی و هم اجتماعی همواره بهتر بوده است. هر سه این کشورها از کشورهای وسیعتر این قاره با جمعیت انسانی قابل توجهی هستند لذا دیگر هراسی در آنها کمتر مشاهده می شود. به عبارت دیگر قدرت هاضمه فرهنگی و اجتماعی بیشتری در خود می بینند. مقایسه سوئد و دانمارک در این زمینه بسیار قابل جالب توجه است. دو کشوری که دارای زمینه های تاریخی، فرهنگی و اقتصادی و حتی سیستم های سیاسی مشابه بسیاری هستند اما تفاوت در وسعت و جمعیت، عملا دو نوع سیاست پناهنده پذیری را پدید آورده است. سوئددر این زمینه بسیار بازتر عمل می کند و دانمارک بسیار محافظه کارانه تر و همواره ترس از خارجی درذهنیت دانمارکی ها بیشتر از سوئدی ها بوده است.
7-پارادوکس ارزشهای حقوق بشری و وضعیت اقتصادی
گر چه در خصوص پذیرش غیر خودیها در جوامع مختلف عوامل فرهنگی و تاریخی و عمق فرهنگی و ارزشهای اخلاقی بسیار موثر و تاثیرگذار است اما به نظر می رسد این ذهنیت اجتماعی صرفاشرط لازم تداوم فرهنگ دیگرپذیری است ونه شرط کافی. شرط کافی تابعی از شرایط اقتصادی و رفاهی جوامع مقصد نیز می باشد. مشاهده میزان گسترش افکار و حرکت های ضد خارجی در کشورهای اروپایی با تحولات اقتصادی و دوره های رونق و یا رکود اقتصادی قابل توجه می باشد. کشورهای با اقتصاد پر رونق روی بازتری به پناهندگان نشان میدهند و کشورهای ضعیف تر با سخت گیری های بیشتری با این پدیده روبرو می شوند. در میان مردم این کشورها جریان های ضد مهاجر همواره با بحران اقتصادی و رکود بیکاری رشد می کنند و اوج می گیرند و با رونق اقتصادی کاهش پیدا می کنند و البته این رویکرد کاملا با ساختار طبیعی و زیستی بشر که همواره جنگ بر سر منابع محدود بوده است همخوانی دارد. و لذا می تواند نشانه آن باشد که ارزشهای مدرن از جمله ارزشهای بالقوه حقوق بشری عملا جهت اجرا نیازمند شرایط اقتصادی خاصی است و بعنوان ارزشهای انتزاعی مستقل از اقتصاد و سیاست عملا کاربرد چندانی ندارند.
8-پارادوکس پناهندگان مسلمان و جوامع مسیحی اروپایی
مهمترین و اساسی ترین بحرانی که اروپای مسیحی با سیل پناهندگان با آن مواجه خواهد بود جدای از مسئله اسکان، تغذیه، شغل و کنترل سابقه امنیتی آنها، مسئله تطابق پذیری و جذب در جامعه یا (integration) خواهد بود. این واقعیتی جدی است که فاصله فرهنگی عمیقی بین ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی پناهندگان غالبا مسلمان با جوامع مسیحی اروپایی وجود دارد. مشکلی که در تطابق پذیری پناهندگان مسلمان در جوامع مسیحی وجود دارد، عملاهمان دلیلی است که به حق تاکنون از عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا جلوگیری کرده است. نوع نگاه پناهندگان مسلمان به مسیحیان غالبادارای ویژگیهای خاص است. این نوع نگاه مانع جدی در راه تلاش برای ورود و ادغام در جوامع مسیحی است. مسئله رابطه زن ومرد(Sex Policy) ، مدل آزادی زن و روابط خانوادگی، مسئله پرداخت مالیات به مسیحیان، پدرسالاری و غالبیت فرهنگ قبیله ای از جمله این موارد است. پناهندگان مسلمان عموما دارای 4 فاز استقرار در جوامع اروپایی هستند:
مرحله اول: پناه بردن، تلاش برای حل مسئله حقوقی وکسب اقامت
مرحله دوم: تثبیت اقتصادی و خانوادگی
مرحله سوم:هویت یابی مجدد و بازگشت به هویت های گروهی مشترک با هم کیشان و تعریف یک هویت مبتنی بر د.وگانه مسلمان – مسیحی در جوامع مسیحی
مرحله چهارم: شامل نوزایی حسن نوستالژیک برای ارزش های فرهنگی سابق و تلاش برای احیای آنهادر جوامع مقصد. پدیده ای که من آنرا "هویت اسکیزوفرنیک" می نامم. وضعیتی پارادوکسیکال به این شرح که زندگی، در امد، امنیت، هویت و پاسپورت و حقوق شهروندی و مدنی در جوامع مسیحی اروپایی و همزمان مقاومت ذهنی در پذیرش ارزشهای جامعه مسیحی اروپایی از جمله دیگرپذیری، تساهل فرهنگی، قانون پذیری، مشارکت، آزادی فردی، آزادی انتخاب و نوعی حس انزجار و تحقیر ارزشهای مسیحیان. نحوه مواجهه جوامع مقصد با این موارد بسیار مهم و حیاتی و بسیار دشوار می باشد. در مواجهه با این مسئله جوامع اروپایی با سه نسل مختلف سر و کار خواهند داشت.
نسل اول : پناهندگان بالغ و میانسال که عملا هیچ کاری بر روی آنها نمی توان انجام داد.
نسل دوم: نوجوان و جوانان که تا حدودی در مسیر تحصیل و کاریابی می توانند در جامعه بصورت نسبی ادغام شوند.
نسل سوم: کودکانی که عملا فاقد ذهنیت در چهارچوب اجتماعی ثبت شده هستند. اما موفق ترین فرایند ادغام فرهنگی به دلایل مختلف که نیازمند نوشته ای دیگر است در میان زنان و دختران مهاجر قابل تحقق است. گر چه بافت خانوادگی بسیار بسته و پدرسالاری و مردسالاری غالب در خانواده های مسلمان موفقیت در این سطح را نیز بسیار دشوار می کند. مجموعه این موارد از چالش های اساسی است که جوامع مقصد با آنها مواجه خواهند شد. البته لازم به ذکر است که با وجود موج گسترده آوارگان و پناهجویان در سراسر جهان، جای هیچگونه نگرانی در مورد «غلبه غریبهها» بر جوامع اروپایی هنوز نیست. ۸۶ درصد از کل کسانی که در سال ۲۰۱۳ به دلیل پیگرد و جنگ جان خود را به دندان گرفتند، به کشورهای «جنوب» پناه بردند. این میزان در ۱۰ سال پیش از آن ۷۰ درصد بود. در لبنان به تنهایی ۱،۲ میلیون پناهجوی سوری ثبت شدهاند که به این میزان باید ۵۰۰ هزار نفر دیگر را اضافه کرد که به طرق دیگر وارد لبنان شدهاند. از هر سه نفر ساکن لبنان یک نفر پناهجو است. تنها پای اقلیت کوچکی به خاک اروپا میرسد. مثلا در آفریقای جنوبی ۵۰ میلیونی، هفت میلیون مهاجر بدون اقامت معتبر حضور دارند اما در اروپای ۵۰۰ میلیونی تعداد مهاجران غیرقانونی بین ۲،۶ تا حد اکثر شش میلیون نفر تخمین زده میشود.
9-مسئله خشکسالی، بحران آب و پدیده پناهجویان اقلیمی
در سال 2011 در مقاله ای با عنوان " پارادوکس صلح و خاورمیانه" چرا خاورمیانه نمی تواند منطقه ای صلح آمیز باشد، به 10 عامل متفاوت و اساسی که مانع وجود ثبات و پایداری در جوامع می شوند اشاره کرده بودم و منطقه خاورمیانه منطقه ای است که اتفاقا تمام این 10 عامل یکجا در آن جمع شده و بصورت افزایشی (Additive) و رزونانسی عمل می کنند. یکی از عوامل مهم در تنش های پایدار تاریخی در این منطقه را بحران آب و خشکسالی های تاریخی در این منطقه ذکر کرده بودم. امروزه بتدریج روشن می شود که مسئله خشکسالی و کاهش منابع آبی به جد از عوامل موثر در بحران های اجتماعی بویژه در خاورمیانه و آفریقا می باشد و پیش بینی می شود با گسترش این مسئله بتدریج انواع و ارقام گسست ها و تعارض های انسانی و به تبع آن موجهای جدید و گسترده جابجایی های انسانی بوقوع بپیوندد. موضوعی که می توان رد پای آنرا در بحران های عراق، سوریه، اتیوپی، سومالی، مصر، اوگاندا و بتدریج در سایر مناطق از جمله آمریکای مرکزی نیز مشاهده کرد. سازمان بینالمللی مهاجرت (IOM) میگوید از آغاز هزاره سوم تا کنون تعداد آوارگان زیستمحیطی یعنی کسانی که به دلیل خشکسالی یا سیل، بستر بقای خود را از دست دادهاند دو برابر شده و از ۲۵ به ۵۰ میلیون نفر رسیده است. برآورد شده که شمار این عده در سال ۲۰۵۰ به ۲۰۰ میلیون نفر برسد. تا سال ۲۰۲۵ دو سوم زمینهای کشاورزی آفریقا بلااستفاده خواهند شد و ۱۳۵ میلیون نفر راه آوارگی را در پیش خواهند گرفت.
نمونه دیگر از عدم تعادل جهانی، از یک سو افزایش جمعیت جهان و رشد جمعیت در سایه گسترش خدمات بهداشتی در سطح جهان بویژه جهان توسعه نیافته و از سوی دیگر محدودیت منابع آبی و تغییرات اقلیمی و کمبود مواد غذایی در همین کشورها ست که وضعیت بغرنجی را در سطح جهانی پدید آورده و خواهد آورد. چه بخواهیم و چه نخواهیم انسان موجودی بیولوژیک و ارگانیسم زنده است و از اصول زیستی پیروی می کند. زمین یک سیستم بسته است و ظرفیت محدودی دارد و جنگ آب سرنوشت سالهای آینده جهان خواهد بود.
10-رویکردهای عملا ممکن برای کشورهای اروپایی در مواجهه با سیل پناهندگان
الف)پذیرش تمامی مهاجران: عملا غیر ممکن می نماید بویژه که خود می تواند مشوق موجهای جدیدتر و تداوم بیشتر و تحریک تقاضا شود.البته می تواند مزایایی نیز در بر داشته باشد. از جمله حل مشکل نیروی کار ارزان در جوامعی که اکثرا با رشد منفی جمعیت مواجه هستندکه در صورت مدیریت صحیح و وجود رونق اقتصادی می تواند از مزایای این سیاست باشد اما خطرات فرهنگی و سیاسی خاصی نیز دارد.
ب)مقاومت در برابر پناهندگان و اخراج آنها
موقعیت جغرافیایی اروپا عملا امکان بستن تمامی راههای زمینی و دریایی را غیر ممکن می کند.علاوه بر اینکه همانطور که قبلا توضیح دادم پناهنده های امروزی دارای انگیزه بسیار عمیق و قوی جهت فرار از نیستی و جدال با مرگ و زندگی هستند و هیچ روش غیر خشونت آمیزی را یارای سد جریان آنها را نخواهد داشت. علاوه بر این وجود سیستم شینگن عملا نمی تواند مانع حرکت آزادانه افراد وقتی که پای در یکی از این کشورهای اروپایی گذاشتند شود. لذا تنها راه ممکن توسل به خشونت، دستگیری کردن، زندانی کردن و اخراج کردن است که چنین رویکردی نیز علاوه بر اینکه با ارزشهای حاکم بر اروپا که عملا خود را مدافع آنها می داند تعارض دارد ،هزینه های سنگین سیاسی، فرهنگی و بین المللی نیزخواهد داشت.
ج) تلاش در جهت ایفای نقش بیشتر در بحران های جهانی و مشارکت در توسعه جوامع مبداء:
شاید این راه حل کوتاه مدت نباشد اما به نظر می رسد راه حلی پایدارتر، بلند مدت تر و عملی تر باشد. تلاش بیشتر برای کاهش عدم تعادل های شدید جهانی در جوامع انسانی. بدیهی است پرداختن به چنین موضوع گسترده و پیچیده ای نیازمند پژوهش ها و نوشته های بیشتری می باشد.
.وبسایت وزین انسان شناسی و فرهنگ