دکتر غلامرضا طیرانیان وکیل دادگستری
هیچ فردی از افراد و هیچ قشری از اقشار و هیچ مقامی از مقامات را در جوامع بشری نمی توان یافت که به تمامی و تماما از بهترین و شایسته ترین و یا همگی از بدترین و ناشایسته ترین باشند. انسان ناقص است و به سوی کمال می رود. انسان های حقیقت جو ، در جهت اصلاح خود و جامعه آرام نمی گیرند و همواره با جستجوی میزان و معیارهای شایستگی ، به حاکمیت شایستگان در هر صنف و اجتماع می اندیشند و اگر خود از گروهی باشند که درباره افراد جمع و جمعیت خویش تعصب کور ندارند ، لاجرم با سنجش واقعیات موجود و جاری ، خوب یا بد ، در اصلاح گروه خود سخت تلاش می کنند. همراهان و همکارانی که به نیت پاک این خیرخواهان یقین دارند ، هرگز از خرده گیری همکار خویش نمی رنجند و آنان را به آرمان گرایی و خیالبافی و یا پرواز در فضای غیر ممکن ها متهم نمی کنند!
وکلای مدافع تربیت شده کانون های وکلای دادگستری ، نه هر کس که وکالت کند ، نیز از این باور جدا نیستند و آنان که عمری را ، از جوانی تا کهنسالی ، در تجهیز خود به علم و مهارت های عملی کوشیده اند ، باید بی پروا بار سنگین ارائه بهترین و بدترین های حرفه شریف وکالت دادگستری را بر دوش برند و از معرفی آنان و ادای وظیفه که شاید سبب رنجش برخی همکاران شود ، نهراسند و اجر خود را از معبودی بخواهند که خزائن همه خوبی ها و شایستگی ها نزد اوست.
بدترین ها گناه گمراهی و طمع ورزی و زیاده طلبی و حرام خواری خود را به تباهی جهان و ناکارآمدی صداقت و صلاح و امانت داری نسبت ندهند و خود را مبری نسازند. گر چه جهان آلوده است اما آن چنان آلوده نیست که همگان را در آلودگی غرق کند. ساختار وجود انسان به گونه ای نیست که قادر به حفظ سلامت خود در برابر حتی آلودگی های فراگیر نباشد. تاریخ جهان نشان داده است که آلودگی ها ساخته دست انسان هاست و خود فساد را پرورانده و افزایش داده اند. بسیارند انسان هایی که توان بازگشت به سوی صلاح و پاکی را دارند : چه گل های معطر و زیبا و انسان های مقدسی که از میان آلودگی های ساخته بشریت جاهلی برخاستند و بر فساد چیره شدند و تاریکی ها را شکافتند و با پذیرفتن رنج ها و با سینه ای گشاده و امیدی فراوان ، دیگران را نیز همراه خویش از عمق فساد و گمراهی به سوی صلاح و پاکی بردند. درود بر آنان باد ! حال درباره خوبان و بدان در جامعه وکالت دادگستری سخن باید گفت.
***
● وکیل خوب ، قبل از ورود به تحصیلات نخستین ، در ایام کودکی و در نوجوانی که در طریق درس و معرفت گام برمی داشت و پیش از آن که با جامعه آشنا شود و نیز چون به تحصیلات عالیه روی آورد و حتی در آن زمان که تصمیمی قاطع درباره آینده شغلی و زندگی خود نگرفته بود ، خود را بی اختیار عاشق حق می دید و شاد می شد چون از حق دفاع می کرد. او در سنین نوجوانی با دوستانی همراه و هم سو می شد که یاور حق و مدافع مظلوم بودند. تجاوز به حریم و حقوق همدرسان و دوستان خود را نمی پذیرفت و برافروخته در برابر متجاوز می ایستاد و مقاومت می کرد و زخم ها بر می داشت و در صورت ضعف جسمانی در برابر قوی ، با زبانی تند و با چهره ای نشان از ناخشنودی ، از کودکان و جوانان خودخواه و متجاوز به حقوق دیگران ، بیزاری می جست و آنان را تقبیح می کرد.
● وکیل بد ، در ایام خردسالی در جهت منافع خویش ، دوستان مدرسه را به دو گروه تقسیم کرده بود: گروهی قوی جثه و تنومند و در بذل و بخشش توانمند و به لباس زیبا آراسته و با پدرانی مرفه و صاحب منصب و مرکب. این طفل بدنهاد نمی دانست روزی به حرفه وکالت روی می آورد ، ولی بی اختیار به این گروه و تبعیت و تسلیم در برابر اینان گرایش داشت و با اندیشه بهره مندی از آنان ، لبخند حقارت و تملق بر چهره می آورد.
گروه دوم کودکان و نوجوانانی بودند در زمره ضعیفان و نیازمندان با دستانی خالی نه با خود بویی داشتند از خوراکی های لذیذ و نه عطری از چشیدنی های شیرین و شور و نه سکه هایی در جیب. دارای لباس هایی مندرس ، پای پیاده می رفتند و می آمدند. پدرانی داشتند عاری از مال و جاه با چهره ای نشان از فقر و چون نفعی از این گروه برای خود نمی دید با بی حرمتی از آنان دوری می جست و در تعارضات و تنازعات بین اطفال مدرسه ، همواره ضعیف را قربانی قوی می کرد و سود می برد. او یا حق را نمی شناخت و یا در برابر تجاوز و ستمگر ، از همان کودکی در اندیشه لذت خود ، آن جا می رفت که منافع ، او را می برد.
***
● وکیل خوب ، در خانه ای سرشار از تعادل و با تقوی چشم به چهان گشود : شجاعت ، صلابت ، همت ، بزرگ منشی و تیزهوشی را از پدر و فداکاری و عطوفت و عشق را از مادر خود ودیعت گرفت. او به زر و سیم خاندان خود نمی نازد و در فقر و تنگدستی خود را در برابر اغنیا نمی بازد. او یکسان در فقر و غنا ، احساس بی نیازی می کرد. در انسانیت خود را برتر از دیگران نمی دانست و هرگر به پستی و مذلت در برابر قوی تن نمی داد. او می دانست گنج جز به رنج عاید نمی شود.
او از خردسالی با سختی های بسیار خو گرفته بود و از تن پروری و راحت طلبی می گریخت. او خود را بی سبب بستانکار همگان نمی دانست تا تجاوز به مال دیگران و مفت خواری را حق خود بداند. گویی پدر و مادر او وظیفه خود می دانستند که فرزند خویش را برای طی طریق حق تربیت کنند. چه نیکو تربیت کردند او را.
● وکیل بد ، زندگی را در خانه ای آغاز کرد همواره ناآرام و در طوفان. نه ایمانی بر آن حاکم بود و نه عشقی که سبب پیوند پدر و مادر باشد. او هرگز نشاط کودکی و محبت را تجربه نکرد. آغوشی از مهر و فداکاری نبود که او را بپذیرد. آن گاه که پدر مالی به چنگ می آورد به فساد و ناآرامی در خانه پایان می یافت.
مادر از ستم شوی خود رنگ بر چهره نداشت. او غم و رنج مادر و ستم پدر را می دید. مادری جوان با چهره پیران و پدری با خشم و همیشه در فریاد. در دوری از پدر و مادر نه انسی را آموخت و نه مهربانی را آزمود. پدر در تهی دستی و ناتوانی خود را خوار می کرد و در برابر توانمندان به خفت سر تعظیم فرود می آورد و چون صاحب مال می شد ، بی اعتنا به نیاز خانه و فرزندان ، در جهت لذت خود هزینه می کرد.
او پیوسته در آرزوی عشق مادر ، هرگز گرمای آغوش او را احساس نکرد و با عقده ای فراوان رشد یافت.
***
● وکیل خوب ، با همه توانایی خود در ادامه تحصیل در علوم ریاضی و تجربی ، با عشق و انگیزه حمایت از حق و اجرای عدالت و شناخت روابط انسان ها به سوی علوم انسانی جذب شد . در طول تحصیلات عالیه با بهره از بهترین ایام عمر و جوانی خود ، در اندوختن علم پای می فشرد و لحظه ای را به غفلت سپری نکرد . او چون حق و تکلیف را شناخت ، هر روز بیش از پیش دلباخته علم حقوق و کتب و اساتید این علم شد .
او دریافت که پیشاپیش باید بخش هایی از کتب را مطالعه کند که استاد تدریس خواهد کرد تا اندک ابهامی در دروس برای او باقی نماند و قادر به بحث و گفتگو با اساتید خود باشد . این گونه او طرف عنایت بسیاری از اساتید علم حقوق و در زمره علم آموزان برجسته قرار گرفت و آینده نیکویی را برای خود بنا می نهاد . او بخشی از ساعات روزگار جوانی خود را به تفریحات سالمی اختصاص می داد که رشد جسمی و روحی او نیز فراهم شود . او از نوجوانی تنظیم برنامه و استفاده از زمان را برای زندگی می آموخت تا بیهودگی و کاهلی او را تباه نسازد . همه دوستان او را تلاشگر در تحصیل علم و آماده در صحنه ورزش می شناختند.
● وکیل بد ، ناتوان درفهم و تحصیل علوم دیگر به گمان آسانی به علوم انسانی روی آورد . او به هیچ علمی گرایش نداشت و عمر خود را در مسیر تفریحات بیهوده و ناسالم سپری می کرد .
او با اکراه و با ورود به مباحث علوم انسانی ، دریافت که علم حقوق نیز برای او جاذبه ای ندارد ، زیرا هرگز درباره روابط حقوقی انسان ها و احقاق حق و تسلیم در برابر عدالت نیندیشیده بود . او نه حق را باور داشت و نه تکلیف را . او ناگزیر به کمترین شایستگی برای قبولی در مدارج درسی تن می داد . اگر به استاد ، سلامی و کرنشی داشت نه از باب احترام به علم و استاد که به طمع تحصیل همین کمترین بود . او به علم حقوق به عنوان ابزاری می نگریست برای ورود به روابط انسان ها و گرایش به سوی قوی و غنی و تحصیل سود سال ها پیش از دیگران تحصیلات عالیه را به گونه ای ناقص در پایین ترین مرتبه به پایان رسانید .
***
● وکیل خوب ، پیشاپیش خود را شیفته و شایسته حرفه مقدس وکالت دادگستری می دید و در انتظار پایان تحصیلات حقوقی لحظه شماری می کرد و با عزمی راسخ و بدون اندکی تردید با حضور در آزمون و با کسب امتیاز برجسته به افتخار کارآموزی وکالت در کانون وکلای دادگستری دست یافت و چون خود را در زمره پذیرفته شدگان دید ، به مانند تشنه کامی بود که به چشمه زلال کامیابی رسیده است.
خوبان را به خوبان می سپارند ، آن چه پیش آمد به اراده نیرویی نامرئی بود که دوستدار و حامی نیکان و خوبان است . استادی که او را به همت و سخت کوشی و هوشیاری می شناخت و آینده درخشانی را در چهره او می دید ، او را به وکیلی باتجربه از خوبان جامعه وکالت معرفی کرد تا در ایام کارآموزی هدایت و سرپرستی او را بپذیرد . دو انسان شایسته یکی در نقش معلم و او در نقش متعلم ، هر دو حرمت یکدیگر را نگه می داشتند و سخت پای بند به وظایف خود بودند و از بحث و مناظره با یکدیگر لذت می بردند . وکیل سرپرست نیز از خوبان بود ، هر آن چه در حوزه عمل اندوخته بود ، بی دریغ در اختیار کارآموز خود می گذارد و او را شایسته این همکاری می دید و رشدی فزاینده در او احساس می کرد . او نه به علم و نه به عمل بسنده نمی کرد. او علم را در مجرای عمل به کار می گرفت و عمل را در تطبیق با علم می آموزد ، این گونه بود که در اختبار پایانی نیز در زمره کارآموزان ممتاز شناخته شد . سرشار و مجهز برای ورود به میدان وکالت دادگستری .
● وکیل بد ، در نخستین آزمون پذیرفته نشد و به کانون وکلای دادگستری راه نیافت . او به تلاش و قبول سختی خو نگرفته بود ، در آزمونی دیگر ، در پایین ترین رتبه کارآموزی وکالت دادگستری را آغاز کرد . او در حرفه وکالت دادگستری به زر و سیم ، زر و سیمی که در مسیر و پایان وکالت نهفته است می اندیشید و دیگر هیچ . او با تحصیلات حقوقی ، که سخت به پایان رسانده بود ، خود را شایسته وکالتی می دانست که نیاز به کارآموزی ندارد . او تنها برای ورود به جامعه وکالت تحصیل مدرک کرده بود . او با تصویری که از وکالت داشت به علم و مهارت های عملی محتاج نبود . او وکالت را سفره رنگین بی زحمت و در مسیر و انتهای آن انباشته هایی از زر و سیم می دید . او در جستجوی وکیلی بود که در این راه از تجربه های شیطانی سود برده باشد و به او نیز بیاموزد .
بدان را نیز به بدان می سپارند . در اندک زمانی کارآموز بد ، فریب ها و نیرنگ ها را از استاد باتجربه خود به سهولت فراگرفت . او دریافت که علم تقوی نمی سازد . علم چراغ روشنی است برای دیدن راه ، راهی که خود به هدف می رسد . هدف پاک یا هدفی ناپاک . معلم ناصالح ، قوانین و فنون عملی را به او آموخت تا در راه رسیدن و تامین خواسته های ناروای موکلین خود ، از علم و مهارت خود ، به خدعه ، بهره گیرد.آموخت آن چه را که در انطباق کامل بود با روح روان ناپاکان تا لذت برد از اغوای دیگران او پس از تجدید و تمدید کارآموزی ، روزی او را در زمره کارآموزان شرمنده از اختبار ، برای ورود به وکالت پذیرفتند ، در انتظار صدور پروانه وکالت پایه یک دادگستری . او وکلای شایسته و خوبان را که خود را پیرو حق و عدالت می دانستند ساده اندیش و خود را قهرمان فریب و نیرنگ می داند . در انتظار مزدوری برای نابکاران که به خدمت آنان درآید و منافع آنان سهیم شود .
***
● وکیل خوب ، گرچه خود را برای دفاع از صاحبان حق و ورود به عرصه عدالت به علم و تجربه آراسته و مجهز می دید ، ولی قلب او می تپید در انتظار انعقاد میثاق با خالق حق و میزان دار قسط و عدالت . او تنها با ادای سوگند خود را شایسته تلاش در حرفه وکالت می داند ، حرفه ای که قداست خود را از حق و حق تعالی کسب می کند . او به نور سوگند در مسیر وکالت به حرکت درمی آید . او با دلی سوگند یاد می کند که جایگاه خالق هستی است . سوگند یاد می کند که جز از حق پیروی نکند و در راه عدالت قیام کند . او جز شرف و شرافت انسانی ، از خود چیزی ندارد و تمام این دارایی معنوی را نزد خدای قادر متعال وثیقه می گذارد . او در عظمت امضای سند بندگی خود در برابر خالق ، می لرزد ، گرچه می داند که توان حفظ سوگند خویش را دارد و هیچ منفعت و یا خوف ضرر و بیم از قدرت او را در برابر سوگند متزلزل نمی سازد .
او با صدای رسا برخاسته از درون پاک خود معانی سوگند را بر زبان جاری و به قلب خود بازمیگرداند. او با ایمان راسخ به استواری حق و سستی باطل و با دو بال علم و عمل آماده پرواز است از دنیای الفاظ به اوج دنیای معانی که معنی حقیقت زندگی است و خزائن معانی نزد خالق متعال است .
● وکیل ناصالح ، آماده و در تعجیل است برای ورود به میدان امحاء حق و احیاء باطل . او جهان را بر باطل و تقوی و ایمان و میثاق را افسانه و اسطوره ای می انگارد که تأویلی بیش نیست و سخن حق را بیهوده می شمارد که در قصه و قلعه دیو و پری باید جستجو کرد . او قصد دارد زندگی و حرفه وکالت را بر اساس واقعیاتی بنا کند که در زوایای فاسد تباهی به هر حال جاری است . او حقیقت و حقایق را از اوهام و تخیلات می داند و در شگفت است که الفاظ و عبارات سوگند ، چگونه قادر به مراقبت از اوست ، آن گاه که منافع با پای خود به صوی وکیل می آید ، او برای میثاق و پیمان معنی و اعتباری نمی پذیرد . او خود را آزاد و از سلطنت الهی بیرون و سوگند را تنها تشریفاتی زائد می داند که برای اخذ پروانه وکالت پایه یک دادگستری ناگزیر باید ذیل سوگندنامه را امضا کند . او پیرو منافع خویش و در جستجوی سیم و زر است . او نقض عهد خود را آموخته و بارها آزموده بدون بیم از انسان های پیدا. او سهل تر می داند شکستن سوگند خود را در برابر خدایی که او را نمی بیند و ناپیداست. او آن چه را می بیند می پذیرد و خود را پای بند غیب و عالم ورای محسوسات نمی کند . او می پندارد که زندگی در دنیای الفاظ و جهان خاکی پایان می پذیرد ، دنیایی که جایگاه جدال برای بقا و تحصیل لذت و منافع است . او بالبخندی از تزویر سوگندنامه را امضا می کند تا آخرین مانع را نیز موذیانه برای ورود به وکالت از پیش رو بردارد .
***
● وکیل صالح ، مشعوف و مسرور از استقلال و عبور خود از سختی ها ، در انتظار ورود موکل است. نخستین مراجعه کننده ای که امروز ، او را وکیل پایه یک دادگستری می شناسد . این خود آزمونی دیگر است . قبول وکالت از او به موافقت هیچ مقامی موکول نیست . ناگهان به خاطر می آورد سوگندی را که قبول وکالت را مقید ساخته به موافقت حافظ حق . عقد وکالت با دو قصد و رضا به تنها منعقد نمی شود رضایت آن ثالث یکتا نیز ضرورت دارد .
انسانی وارد می شود در فضایی که نمی پذیرند ، مگر حق باختگان و ستمدیدگان را برای حمایت . این جا دفتر وکیل صالح است . او حرمت همه انسان ها را بر خود واجب می شمرد ، به احترام در برابر تازه وارد به احترام و ادب برمی خیزد. اما با صلابت و متانت نه بسان نیازمندان مزدور . سخن آغاز می شود. او با دقت تمام سخنان را می شنود . او هنر شنیدن را آموخته است و در جستجوی حقی است که باید پایه اولیه دعوی را بسازد.
مشکل شما چیست و علت مراجعه شما کدام است ؟
- پدر سالخورده و در بستر افتاده ای داشتم سخت بیمار . حمایت و پرستاری او را در پایان عمر تنها بر عهده خود داشتم و دیگر فرزندان پدر ، در داخل و خارج از کشور ، هر یک سرگرم زندگی و کسب و معاش خود بودند و بی اعتنا به پدر بیمار خود و او را در استیصال تنهایی رها کردند . از پدر خواستم که تمامی اموال خود را به پاس دریافت خدمات پرستاری که به او ارائه می کردم به من صلح کند . پدر هر نوع واگذاری اموال خویش را بدون حضور فرزندان دیگر خود میسر نمی دانست . اصرار من سودی نداشت . من از پدر پرستاری کردم . اموال او حق مسلم من است نه سایر فرزندان که او را در بستر بیماری گذاردند و رفتند . خواسته من از شما به عنوان وکیل دادگستری این است که از من مزد کافی بگیرید تا اموال پدر به من تعلق گیرد و برادران و خواهران مرا از میراث پدر بی نصیب سازید.
- پرستاری از پدر افتاده قابل تحسین است . اجر زحمات بی دریغ شما نزد خداوند محفوظ است ،ولی به حکم شرع و قانون خواسته شما قابل اجابت نیست و باید به سهم الارث خود بسنده کنید . من مانند هر وکیل دادگستری دیگری در انتظار حق الوکاله ام ، ولی نه به بهای نقض حقوق برادران و خواهران شما. مرا معذور دارید از این پیشنهاد ناصواب ، گرچه سخت به حق الوکاله ام نیاز دارم !
- می گفتند وکلای دادگستری هر ناشدنی را ممکن می سازند و از قانون به کمک تبصره های آن می گریزند و مزد خود می ستانند . شما می توانید خواسته مرا ممکن سازید . لحظاتی پس از مرگ پدر، این صلحنامه را که از پیش تنظیم شده بود با اثر انگشت پدر مسجل ساختم که به موجب آن ، پدر تمام اموال منقول و غیرمنقول خود را به من صلح کرده است .
- هر چند اقدام شما جرم و خیانت است ، ولی سپاسگزارم از این که حقیقت را بیان کردید . وکیل دادگستری در قید سوگند خود باشد خود را آلوده نمی کند و با اخذ مزد به پستی تن نمی دهد .
● وکیل ناصالح ، نیز در انتظار طعمه ای به نام موکل است تا در دام گسترده او پای گذارد و وکالت او را هر آن چه باشد حق یا ناحق بپذیرد . در نظر او حق معنی ندارد . حق آن نیست که در قوانین نگاشته اند . حق هر آن چیزی است که رأی بر تثبیت و اجرای آن صادر شود گرچه با مکر و حیله به دست آید . اخذ مزد کلان ، شیرین تر از احقاق حق است . حق الخیانه نرخی چندین برابر حق الوکاله دارد و با آن می توان موکل را به مقصود رسانید . اکتفا به حق الوکاله که ناچیز است ساده لوحی است! موکل باید زر و سیمی را که همراه آورده در دفتر وکیل بگذارد ! در باز و موکل وارد می شود . او فرزند همان پدری است که پس از سال ها بیماری به سختی جان داده است . در برابر وکیل نوپا این گونه سخن آغاز می شود :
- به توصیه جنابعالی صلحنامه ای را که تنظیم نموده بودید ، به خطی دیگر و ناشناس تحریر کردم و چون پدر عمر به پایان رسانید ، لحظاتی پس از اطمینان به فوت او ، به دستور شما صلحنامه را به اثر انگشت پدر مزین کردم ، کاملا به طور وضوح . حال به وعده خود وفا کنید . این من و این مدرک صلح و این شما . کار را به شما می سپارم .
- کاری بس خطرناک است ، اگر پنهان نماند . وکیل حافظ سر موکل است ولی حفظ اسرار و سکوت وکیل مزدی جدا می طلبد . شما مرتکب جرم و نسبت به براداران و خواهران خود مرتکب خیانت شده اید . من خود را به مزدوری به شما فروخته ام . ثمن آن قلیل نیست . من در اقامه دعوی و تعقیب آن همواره در تشویش اضطرابم و این نیز خود بهایی گران دارد و چون با حق الوکاله مقرر جمع گردد بیش از نیمی از اموال مورد صلح را شامل می شود و من وکالت شما را نمی پذیرم مگر آن که فی المجلس نیمی از آن را در این صلحنامه که تنظیم نموده ام واگذارکنید و الا رهایی از این دام که خود خواستید ، ممکن نیست .
- مرا اغوا کردید و فریب داده اید ، جز تفویض وکالت و قبول شرایط آن چاره ای نمی بینم !
- برای آغاز کار باید هزینه نقدی آن را معادل ده درصد بهای اموال بپردازید . من خواهران و برادران شما را فاقد اقامتگاه معلوم اعلام می کنم تا نخستین رأی در غیاب ایشان صادر و خواسته شما پایه گذاری شود
وکالتنامه تنظیم و وکیل و موکل آن را امضا می کنند . وکیل قبل از اقامه دعوی در جستجوی دادگاهی که با شرکت در حق الوکاله رأی به سود موکل صادر کند . او برای پیشرفت دعوی به استدلال عقیده ندارد . تطمیع و التماس را کارسازتر می داند . روزها برای رسیدن به مقصود ،همگان را می آزماید و دادگاهی نمی یابد که در این خیانت او را یاری کند و در حق الوکاله با او سهیم شود . مأیوس از این تلاش ، ناگزیر دعوای باطل را اقامه می کند و از حق و عدالت شرم نمی کند .
صالحان ، وکیل صالح را می شناسند و به او روی می آورند و برای استیفای حقوق خود او را به یکدیگر معرفی می کنند . علم و تقوی او سرمایه ای مادی و معنوی برای اوست ، گرچه مدتی سختی و درآمد اندک را پذیرفت . او در شهر و دیار خود از شهرتی مقدس برخوردار است . او را حامی حق و ضامن عدالت می دانند . او از مردم خشنود و مردم به وجود او شادمانند . مراجع قضایی حفظ حرمت او را بر خود واجب می شمارند و یقین دارند او تنها وکالت صاحبان حق را می پذیرد و در احقاق حقوق موکلین خود سخت می کوشد .
او نیز از رفاه در زندگی بهره مند است. هرگز اموال و اولاد سرمایه رنج و عذاب او نیستند . با خانواده ای که سعادتمند و مفتخر به وجود او ، به خود می بالند .
ناصالحان و مزدوران و بدکاران وکیل ناصالح را به خدمت می گیرند . او شأن و شخصیتی نزد موکلین خود ندارد و برای تجاوز به حقوق دیگران او را به مزدوری می گمارند . او جامعه وکالت دادگستری را نیز بدنام کرده و بدخواهان وکالت به سفسطه در بدنامی وکالت او را مثال می زنند . مراجع قضایی از مراوده با او پرهیز می کنند . همه حق طلبان از او می گریزند که عفونت او آنان را فرانگیرد . در هنگام مطالعه پرونده ماموری بر او می گمارند تا اسناد و مدارک از گزند او محفوظ بماند . دفتر او محل تردد جانیان و خائنان است
او مال بسیاری به دست آورده است . او از زندگی مرفه خود سودی نمی برد.در بیداری و خواب همواره در اضطراب است . خانواده و فرزندانی گستاخ و پراکنده دارد که برای پدر احترامی نمی شناسند . او در خانه و بیرون از خانه منفور است و این شقاوت مزد خیانت اوست . او حامل ثروت است نه منتفع از آن . او در انتظار صدور کیفر خواست از سوی دادسرای انتظامی کانون وکلای دادگستری است و با صدور آن ابطال پروانه وکالت او نزدیک است .
وکلای ناصالح که اوصاف آنان گذشت ، گرچه تعدادی انگشت شمارند ، ولی فساد و خیانت ، نمایشی برجسته دارد که مانع دیدن صالحان و صادقان می گردد . فساد وکیل ناصالح نه از باب ورود به حرفه وکالت است که او به هر شغلی روی می آورد ، خود آن شغل را نیز فاسد می کرد .
***
همکاران رنجیده خاطر نشوند . همه تلاش کنند که این اندک آلودگی را نیز بزدایند و وکیل ناصالح را از جامعه پاک وکالت دادگستری برانند تا ناصالحان سبب خشنودی بدخواهان و وسیله تسکین بیماری درون آنان نشوند و راه تبلیغ های مغرضانه و سخن پراکنی های نابخردانه علیه وکالت دادگستری بسته شود .
همه به خوبی آگاه اند و خردمندان بی غرض می دانند و به زبان نیز می گویند که ناصالحان در تمامی مشاغل اجتماعی مشغول خیانت به حق و عدالت اند . سایر گروه ها نیز خود باید از خود سخن گویند و حقایق را کتمان نکنند . معرفی ناصالحان سایر مشاغل و توصیف آنان جسارت می خواهد . آنان خود با بهره از اقتدار خویش معترض و منتقد را به دام اتهام می افکنند !
آن ها که خواهان حقیقت اند به زندان ها و بازداشتگاه ها بروند . متهمان و ناصالحان مشاغل دیگر را بشمارند . در مقایسه بی طرفانه معلوم خواهد شد که جامعه وکالت دادگستری همچنان جزء پاک ترین و شایسته ترین مشاغل اجتماعی و زندگی ساز امروز است . هیچ کس بر حسب فطرت فاسد نیست . راه بازگشت برای آنان که به مرز فساد نزدیک شده اند و غرق در منجلاب نشده اند گشوده است . خدای آنان را هدایت فرماید .
برگرفته از خبرنامه مدرسه حقوق (اصفهان)