محمد نخی - مدرس دانشگاه
در شهادت حضرت حسین،باید با قلب رقیق و عقل دقیق گام به وادی عشق حضرت رفیق شفیق نهاد تا غریق دریای عقیق عتیق گشت.
روز دهم محرم سال۶۱هجری،سرزمین کربلا،صحنه رویارویی دو شخص نیست.بلکه دو تفکر نیکی و زیبایی از سویی و پلیدی و خباثت از دیگر سو در مقابل هم ایستادند.
این رویارویی در طول تاریخ تکرار می شود.یا باید حسینی بود یا یزیدی.راه سومی وجود ندارد.
ممکن است آداب ظاهری شرعی را نیز رعایت کنیم(نماز بخوانیم-روزه بگیریم-حتا بر حسین اشک بریزیم و...)اما یزیدی باشیم.آنانکه حسین را کشتند،روزه نذر کردند برای کشتن آن حضرت.نماز خواندند.برخی خلفای بنی عباس برای امام حسین مجلس روضه می گرفتند و قاتل امامان عصر خویش شدند.
حسینی بودن یک تفکر و منش توامان است.زهیر بن قین بجلی و حر بن یزید ریاحی در خط حسین نبودند ولی با یک تلنگر حسینی شدند.ولی ابن عباس زخم خورده از معاویه و یار علی و حسن به ناگاه در خط معاویه می شود.
نکند در ماه محرم و در خلال زیارت عاشورا،دشمنان حسین را لعن کنیم و خود سزاوارتر به این نفرینها باشیم.
خط حضرت حسین(ع)،خط آزادگی ،کرامت و شرافت انسانی است.آن حضرت چه قبل و چه حین رویارویی با دشمن خود حتا در لحظات آخر زندگانی خود تلاش می کند تا انسان به بیراهه رفته را به مسیر انسانیت برگرداند. در زیارت روز اربعین امام حسین،یک جمله بسیار زیبا و تکان دهنده وجود دارد: و بذل مهجته لیستنقذ عبادک من الجهاله.حضرت حسین جان و مال و زندگی و خانواده اش را در راه خدا داد تا بندگان خدا را از تاریکی جهالت و نادانی نجات دهد.این همان فلسفه امامت در شیعه است.
روز عاشورا و اتفاقاتی که در این روز در کربلا افتاد،یک مکتب است.مکتبی آمیخته از عاطفه،عرفان،عزت،آزادگی،شجاعت،کرامت و اخلاق که در وجود امام حسین و اطرافیان ایشان تجلی پیدا می کند.
همه اقشار در دو طرف صحنه رویارویی کربلا نماینده دارند.
در جبهه حضرت حسین،نوزاد شیرخوار(عبدالله یا علی اصغر)-نوجوان(عبدالله و قاسم)-جوان(علی اکبر-عباس-جعفر-عثمان-وهب)پیرمرد(حبیب بن مظاهر)-صاحب شوکت و ثروت(زهیر بن قین)-صاحب قدرت و قوت فیزیکی(حربن یزید و مسلم بن عوسجه)-زنان(زینب-مادر وهب و..)و..... هستند که جملگی پروانه شدند گرد شمع عرفان،حضرت اباعبدالله الحسین.اینها در کنار احساسات پاکشان،مسیر خود را باتعقل و اندیشه انتخاب نمودند و وجه اشتراک همه شان اینست:عاشق و ژرف اندیش.
در جبهه مقابل،فرزند یار پیامبر و عالم دینی(عمربن سعد)-نمازخوان شقی(شمربن ذی الجوشن و..)-بیرحم و سنگدل(حرمله بن کاهل و...)-ناسزاگو(مالک بن نسر)-دزد به ظاهر دیندار(اسود بن خالد و اخنس بن مرثد و بحر بن کعب و...که لباسهای حسین را ربودند) حضور داشتند که رذیلت و خباثت وجودشان را گرفته بود اگرچه درهنگام کشتن حسین الله اکبر می گفتند و نمازخوان بودند.اینان درک و شعور را به کناری نهاده بودند و کورکورانه و به دنبال دیگران و با چشم بسته به بیراهه رفتند.
تمام نورانیت و عشق و درایت و شجاعت در برابر تاریکی و نفرت و کج اندیشی و ظلم ایستاده است.
واقعه کربلا که منجر به شهادت امام حسین (ع) و یاران آن حضرت شد، درسها و عبرتهای فراوانی دارد.اشک و سوگ وعزاداری نباید شیعه را از آموختنیهای این واقعه مهم دور نگه دارد.ظاهر قضیه اینست که در سال ۶۱ هجری قمری سپاهی انبوه و مجهز از سوی حاکمیت به ظاهر اسلامی در مقابل تعدادی اندک از یاران حسین بن علی که از سوی حکومت آشوبگر و مرتد محسوب شده بود صف آرایی کرده و جنگی رخ می دهد که نتیجه اش بر همگان هویداست.اما باید ژرف نگریست و ورای این ظواهر را هم دید.
یکسو لشکر عمر بن سعد است:حاکمیت دینی مستبد -زورگو-بی اخلاق-ضد ارزش-دروغگو-حیله گر-قربانی کنندگان دیانت در مسلخ سیاست-آغازگر جنگ-مخالف مبانی انسانیت و اسلامیت-نفرت-شقاوت-نخوت.
سوی دیگر گروه حسین بن علی است:اخلاق مدار-عاشق-شجاع-تکریم انسان-حاکمیت ارزشها-صداقت-وفاداری-آزادگی-تلاش برای احیای خوبیها وسنتهای فراموش شده-موعظه و تلاش برای نجات هویت و انسانیت در اوج جنگ.
داغ شهادت حضرت حسین و یاران آن حضرت راباید در دل زنده نگه داشت.تسلیت نگوییم تعزیت باید گفت تا پرجم مبارزه با ظلم برای همیشه برافراشته بماند.
برگرفته از وبلاگ سلام انسان