• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • ابراهیم شفیعی نسب لنگرودی

      در فروردين 1302 هـ . ش درساعت تحویل سال ، در لنگرود به دنيا آمد.

      مادرش دختر مرحوم میرزا احمد مجتهد لنگرودی و پدرش سید جعفر مشکوه السیاده ، فرزند آقا سید شفیع کهلستانی لنگرودی بود .

      مادر ابراهیم با آن که سوادش فقط در حد خواندن بود ( بیشتر قر آن را از بر داشت ) و نوشتن نمی دانست ، علاقه وافر داشت که نه تنها فرزندان بلکه نوه هایش نیز به تحصیلات عالیه بپردازند . اما ابراهیم در کلاس سوم ابتدایی به دلیل نداشتن شناسنامه و امتناع پدر از گرفتن شناسنامه برای چهار فرزند ذکورش ، ناچار به ترک تحصیل شد . اولین تجربه شغلی اش شاگردی برای یک کاسب جزء بود .

      بعد از فوت پدر و به تشویق مادرش دوباره راهی مدرسه شد . کلاس سوم متوسطه – اوایل سال تحصیلی – لنگرود را به قصد کار و تحصیل در رشت ، ترک کرد . روزها در دفتر وکالت مرحوم محمد رضا طلوع – از یاران سردار جنگل و از نامداران ملی عرصه سیاست ضد استعماری – کار می کرد و شب ها در کلاس های شبانه درس می خواند . مدتی هم در دفتر اسناد رسمی مرحوم شیخ بهاء الدین املشی که او هم از ستارگان درخشان جنگل و از همرزمان میرزا کوچک خان بود ، کار کرد .

      سیکل دوم متوسطه در دبیرستان اسلامی که صاحب امتیاز آن مرحوم میرزا غلامرضا صنیعی بود ، اسم نویسی کرد . میرزا غلامرضا که تلاش و موفقیت او را دید ، از گرفتن شهر به امتناع کرد .

      همراه برادرش که عزم ورود به دانشگاه را داشت ، به تهران آمد .

      کلاس پنجم متوسطه را در مدرسه دارالفنون نام نویسی کرد . شهریور 1320 هنگامی که روس ها شمال کشور را بمباران می کردند ، دوباره با سختی زیاد به لنگرود بازگشت و پس از آن که آ ب ها از آسیاب افتاد و متفقین جای پای خود را محکم کردند ، دوباره به تهران آمد . کلاس ششم رشته طبیعی را در دارالفنون ثبت نام کرد ، دیپلم طبیعی گرفت و در کنکور شرکت کرد . به دلیل وضع مالی نامساعد ، از این که در پزشکی پذیرفته نشد ناراضی نبود . یکی دو ماه در شعبه طبیعی دانشسرای عالی تحصیل کرد و پس از آن که متوجه شد در شته حقوق جزء قبول شدگان است ، به دلیل علاقه اش به مسائل اجتماعی ، دانشسرای عالی را ترک و در دانشکده حقوق ثبت نام کرد .

      دوره سه ساله دانشکده حقوق را در چهار سال گذراند ،زیرا بیشتر وقتش به فعالیت سیاسی ، روزنامه نگاری و خبرنگاری می گذشت .

      در سال 1325 موفق به اخذ لیسانس شد ، از فعالیت سیاسی کناره گیری کرد ، وارد خدمت قضایی شد. ابتدا به عنوان دادرس علی البدل دادگستری شهرستان سمنان ، فعالیت خود را آغاز کرد .

      شفیعی نسب می گوید :

      (( یکی از خوشحالی های بزرگ و فراموش نشدنی زندگی ام ، همیشه این بوده و هست که کار قضاوت را با مرحوم حسین نوری آغاز کردم که شخصیتی واجد همه گونه صفات انسانی و اخلاقی بود .))

      بعد از هفت ، هشت ماه کار در سمنان به تهران آمد ، تقاضای انتقالی کرد ، ابلاغی برای ریاست شعبه دوم دادگاه صلح رشت برای او صادر شد ، اما قبل از این که به این ماموریت برود ، به خدمت نظام فرا خوانده شد .

      نیمه دوم 1327 به دانشکده افسری رفتم و در گروهان هشت الف پیاده تحت فرماندهی زنده یاد سروان افشار بگلو که جان خود را در راه آرمانش فدا کرد ، خدمت کردم .

      در فروردین 1329 بعد از شش ماه اضافه خدمت که رزم آرا ،رئیس ، ستاد ارتش تعیین کرده بود ، با درجه ستوان یکمی به خدمتش خاتمه داده شد . فوراً خود را به وزارت دادگستری معرفی کرد و به عنوان دادستان به لاهیجان رفت . سیزده روز پیش از آن که ماموریتش در لاهیجان به پایان برسد ، حکم انتقالی به محلات را دریافت کرد .

      زمان حکومت مرحوم مصدق و در جریان انتخابات دوره هفدهم وارد محلات شد . دو دستگی میان طرفداران صدرالاشراف ( استاندار سابق خراسان ) و هواخواهان شهاب خسروانی ، امنیت این شهر را به هم زده بود . عدم موافقت یا مخالفت از هیچ یک از کاندیداها برای شفیعی نسب که فقط به وظیفه قانونی خود در راه صیانت امنیت عمل می کرد ، نتیجه اش انتقال به بوشهر بود .

      بعد از بیست و دو ماه خدمت به مردم محروم بوشهر ، پس از 28 مرداد 1332 به زاهدان فرستاده شد و هجده ماه هم دادستان آن دیار بود .

      در حالی که تصمیم گرفته بود دیگر به بلوچستان باز نگردد ، مرخصی گرفت و به تهران آمد . برای تقاضای انتقال به تهران ، به ملاقات دکتر علی امینی وزیر دادگستری رفت اما به جای انتقال به تهران او را دوباره برای تشکیل دادگستری محلات که در زمان آقای لطفی منحل شده بود ، به محلات فرستادند ، با وعده ماموریت شش ماهه که پنج سال به درازا کشید .

      سرانجام در 1339 به تهران منتقل شد و در سمت رئیس شعبه 26 دادگاه صلح جدید التاسیس برای اجرای اولین قانون مالک و مستاجر ، مشغول به کار شد . مدت بیست روز هم رئیس شعبه 12 دادگاه جنحه بود و با خالی شدن پست شعبه 10 دادگاه شهرستان ، به آن شعبه رفت .

      در 1347 خود را با بیست و یک سال خدمت ، بازنشسته کرد و پروانه وکالت خود را دریافت کرد و از آن تاریخ تا زمان حیات در همین کسوت به فعالیت خود ادامه داد . شفیعی می گوید :

      ((در تمام مدت خدمت با احساس مسئولیت و اتکا به قدرت قانون ایستادگی کردم ، هرچند ، بعضی از اقداماتم با سیاست روز وزارت متبوع و سلیقه مقامات استانی همخوانی نداشت ، لیکن من به آن چه به سود مردم بود و حفظ امنیت قضایی تشخیص می دادم ، عمل کردم که همیشه با نتایج مطلوب و کارساز همراه بوده است زندگی کردن و انجام وظیفه در جامعه ای که عوامل منحرف کننده آن بیش از اسباب حفظ سلامت است ، بسیار مشکل است و طاقت فرسا ، ولی به عقیده من که بیش از نیم قرن عمر خود را در کسوت قضاوت و وکالت گذرانده ام و می گذرانم ، در عین حال راحت ترین و آسوده ترین و بی دغدغه ترین گذران زندگی آن است که انسان با حفظ سلامت نفس و وجدان پاک با حداقل بسازد و به آلودگی ها میل نکند . ))

      ابراهیم شفیعی نسب لنگرودی قبل از انقلاب اسلامی عضو اصلی شعبه دوم دادگاه انتظامی کانون وکلای دادگستری مرکز بود و بعد از انتخابات کانون وکلا در 1376 ، نخست عضو اصلي شعبه‌ي اول و در دوره‌ي دوم عضو اصلي شعبه‌ي سوم بود و در دوره‌ي اخير رئيس شعبه‌ي دوم دادگاه انتظامي مركز بود.

      او معتقد بود که (( کانون با دستگاه بازرسی خود ، بیشتر با وکلا و دفتر آنان باید در تماس باشد و ضمن کنترل به راهنمایی و ارشاد بپردازد . انسان ها همواره به تذکر و یادآوری تا آخر عمر نیاز دارند . ))

      اردشیر آوانسیان در کتاب خاطرات خود می نویسد :

      (( در محلی که موقعی روزنامه رهبر و ظفر روزنامه سازمان جوانان در دورو بر خیابان فردوسی قرار داشت .... با عده ای از کارمندان جوان و نویسندگان مذاکره و تبادل نظر می کردیم . عده ای که در این جلسات شرکت می کردند عبارت بودند از جلال آل احمد ، علی جواهری جهانبگلو ، شفیعی و یکی دو نفر دیگر .))

      ابراهیم شفیعی نسب علاوه بر آن که مقالات متعددی در روزنامه رهبر و چند روزنامه دیگر می نوشت ، شعر هم می سرود . از او مجموعه شعری به نام سکوت کوهساران ( 1385) به جا مانده است . ابراهیم شفیعی نسب در یکشنبه 4 شهریور 1386 چشم از جهان بست . یادش گرامی باد .


      مرحوم شفیعی نسب درباره زندگی می گوید :

      زندگی امری جدی است و در میان گرسنگی تتا سیری در حرکت است . باید این راه را پیمود و یا از گرسنگی مرد . هر کس بخواهد زنده بماند باید زندگی را جدی بگیرد تا بتواند خود را سیر کند و از گرسنگی برهاند . آنان که به درماندگی می افتند نه رنج گرسنگی را کشیده اند و نه از لذت سیری آگاهند و چون از هردو بی خبرند زندگی را باری به هر جهت می گیرند لاجرم به بدبختی می افتند .

      زندگی امری جدی است . برای زنده ماندن باید احساس مسئولیت کرد ، مسئولیت حفظ بقا ، وبرای حفظ بقا باید تلاش کرد .

      و از یادداشت های او می خوانیم :

      از هر چمن گلی ، چرا نگوییم از هر شوره زا هم خسی . هر دو را در حد آفرینش باید پذیرفت و نسبت به آنها شناخت حاصل کرد . هردو در حد خلقت واجد زیبایی و حسن قبولند . هر دو در شرایط خاص تکوینی خود به وجود آمده اند و و جود دارند . نه گل می تواند در شرایط تکوینی خس و خار به وجود آید و نه خس در شرایط تکوینی گل . اساس خلقت بر این نهاده شده که هم خس در شوره زار بروید و هم گل در باغ . هر دو زیبا و پذیرفتنی هستند. پس نباید و نشاید که همواره از گل و رنگ و بوی آن بگوییم و از خس و خار و شناخت آن دوری جوییم . شناخت طبیعت و خلقت تجزیه پذیر و در خاص آن توقف جایز نیست ، بلکه باید در عام زیست و معرفت عام حاصل کرد . این معرفت حاصل نمی آید مگر آنکه قبول و تحمل عام داشته باشیم .

      نوشته های فوق برگرفته از کتاب (( از زندگی بیاموزیم ))چاپ شده توسط نشر نوشه بود که امیدوارم توانسته باشم قسمتی از حق شاگردی خود را به جا آورده باشم .

      در زمان دادستانی استاد گرانقدرم جناب آقای دکتر نصرالله قهرمانی ، مرحوم شفیعی نسب ریاست شعبه سوم دادگاه انتظامی کانون را به عهده داشتند . یکی از ابتکارات آقای دکتر قهرمانی در دگرگون سازی نوشتاری قرارهای دادسرا و آراء دادگاه برگزاری جلسات مشترک دادیاران دادسرا و اعضای دادگاه با ریاست مرحوم شفیعی نسب و با موضوعات انتظامی بود که در آن سالها ( که مانندش نخواهد آمد ) فعالیت فرهنگی بزرگی بود .

      یاد مرحوم جناب آقای هدایت نسب رئیس شعبه اول دادگاه انتظامی کانون وکلا و مرحومه سرکار خانم میمنت چوبک دادیار دادسرا در همان سالها را نیز با خواندن فاتحه گرامی می داریم .

      مرتضی شیخ الاسلامی 12/1/91

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft