• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • ادبیات و حقوق 1

      تهیه:دکتر حسینقلی کاتبی‏ وکیل پایه یک دادگستری

      امانت

      گفت پیغمبر که دستت هرچه برد بایدش در عاقبت واپس سپرد

      «مولوی»

      گفتا بدو که یا شیخ در ده امانتم را فاللّه یأمر الناس بالعدل و الامانة

      «ادیب الممالک فراهانی»

      قصاص و کیفر

      از دور بدیدار تو اندر نگرستم‏ مجروح شد آن چهره پرحسن و ملاحت‏ وز غمزهء تو نیز شد آزرده دل من‏ وین حکم قضائی است جراحت بجراحت

      «لاادری»

      ***

      محتسب خم شکست و من سر او سن بالسن و الجروح قصاص

      «حافظ»

      ***

      کسی که گنهکار و خونی بود بکشور بماند،زبونی بود

      «فردوسی»

      سرقت-قصاص

      مروت نیست جرم بوسه«دزدان»را نبخشیدن‏ که بس باشد«قصاص»این گناه سهل،لرزیدن

      «صائب تبریزی»

      سهم بسهم و البادی اظلم‏ ستم با ستم‏پیشه عدل است و داد آغازکننده ستم ستمگر است و ستم بروی قصاص و کیفر

      رهن(گرو)

      از بس کتاب در«گرو»باده داده‏ایم‏ امروز خشت میکده‏ها از کتاب ماست

      «لاادری»

      حجت

      عشق هرکس را که خواهد،میکند زیر و زبر پشت و روی جنس دیدن،در خریدن«حجت»است

      «لاادری»

      جرم

      هست به نزدیک خلق«جرم»من و تو پدید من رخ تو دیده‏ام،تو دل من برده‏ای

      «انوری»

      تهمت

      عکس خود را دید در می،زاهد کوتاه‏بین‏ «تهمت»آلوده دامانی بجام باده بست

      «لاادری»

      گردآوری:افلاطون اسکندری

      آزادی

      گر«قبلاه»جنت،پیشکش کنی ندهم‏ یک نفس کشیدن را در هوای«آزادی»

      «عارف»

      راهزن

      بدست خویش چو دادی به«راهزن»شمشیر ببایدت که دهی تن به نیستی ناچار

      «لاادری»

      دزد

      گرفت چون ز گفت«دزد»قلچماق چماق‏ دگرنه دست دفاعت بود،نه راه فرار

      «عارف»

      گردآوری:خانم پروین رنجپور

      داوری

      گوئیا باور نمیدارند روز«داوری» کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند

      «لاادری»

      گردآوری:خانم زینا رضوی

      تیر باران

      مشغول عشق جانان گر عاشقی است صادق‏ در روز«تیر باران»باید که سرنخارد

      «سعدی»

      گردآوری:رضا نخعی

      دادرس

      شکایت از تو ستمگر کجا برم چکنم‏ تو«دادرس»،تو جفاجو مرا که«داد»دهد؟

      «شهیدی قمی»

      «حاکم»و«حکم»

      اگر تو پنجه بخونم زنی،ز دست غمت‏ کجا روم که تو هم«حاکمی»و هم«حکمی»

      «وصال»

      ***

      یکچند خوش بدرد دلم زود میرسید چون«حاکمی»که تازه رسد در ولایتی!

      «نوری اصفهانی»

      گردآوری:محمد مجیبی

      خطا

      چو بشنوی سخن أهل دل،مگو که«خطا»ست‏ سخن‏شناس نهء جان من،«خطا»اینجاست

      «حافظ»

      «عدل»و«ظلم»

      «عدل»چه افتاد که منسوخ شد رحمت و انصاف چرا کیمیاست؟ مردمی و«عذل»و«مساوات»نیست‏ زان،ستم و جور و تعدی رواست

      ***

      حدیث روشن«ظلم»شما و ذلت ما حقیقت است،چرا صحبت از مجاز کنیم

      «پروین اعتصامی»

      حقوق امروز » بهمن و اسفند 1342 - شماره 9 و 10

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft