نوشته :رحمن زارع - وکیل پایه یک دادگستری
قسمت اول:
ساعت سه نیمه شب پنجشنبه مورخه نهم اردیبهشت هزار و سیصد ونود در روستای کویری امروان از توابع دامغان در حیاط خانه ای با قدمت صد و پنجاه سال کنار آتش نشسته ام وبه رقص آتش نگاه می کنم. هرازچندگاهی شاخه های خشک درختان پسته کناراجاق آتش را به داخل آتش می اندازم و باز به آتش خیره می شوم ،کم کم زندگی صنفی خودم جلوی چشمانم سبز می شود.چه شد که به کسوت وکالت در آمدم ؟به گذشته های دورمی روم ، به وجه مشترک شخصیت خودم با همکاران وحساسیت های مشترکمان فکر میکنم . چند روز قبل از این با تعدادی ازهمکاران به دیدار همکاری که از زندان آزاد شده بود رفته بودیم اگر چه ملاقات کوتاهی بود ولی اندیشه نوشتن تأملات و یا تألمات یک وکیل دادگستری در بند به فکرم جرقه زد. موضوع را با یکی از همکاران مطرح کردم وقرار شد با همکار از بند رسته نشستی داشته باشم و اطلاعاتی از محیط زندان وبرنامه های روزانه وی کسب نموده وبا پشتوانه مطالعات قبلی وقدرت تخیل مسائل ومشکلات یک وکیل دادگستری و جامعه وکالت در این عرصه را به رشته تحریر در آورم.نمی دانم چه شد که از این تصمیم منصرف شدم.ولی حالا در کنار آتش باز این فکر مرا بخود مشغول کرده است .گاهی که افکار تندی به سرم می زند و فشار زندگی را تجربه می کنم پیش خود فکر می کنم زندگی در زندان برای یک وکیل زندانی در این عرصه به مراتب راحت تر از یک وکیل بیرون از زندان است چرا که بسیاری از تکالیف از او ساقط است او دیگر دغدغه سرنوشت موکل را ندارد. از جنجال ها ی بیرون و احتیاط کاری ها راحت است . دغدغه معاش و زن وبچه را ندارد ، بی حرمتی ها در موضع دفاع را نمی بیند ،مورد خطاب قاضی قرار نمی گیرد که چقدر گرفتی که از موکلت دفاع کنی؟متهم به ثروت اندوزی نیست.
در یکی از اعیاد نوروزی به دیدار وکیلی کهنسال رفته بودم وکیلی که بیش از شصت سال وکالت کرده بود و چندین دوره عضویت هیئت مدیره را پشت سر گذاشته و در دوران خودش وکیل مشهوری بود. خاطرات زیادی برایم تعریف کرد. از وکالت مجانیش برای بسیاری از بی بضاعت ها وحال بینائی یکی از چشمانش بواسطه کار زیاد از بین رفته بود .اوگفت:قراراست با هزینه پسرم چشمم را عمل کنم !!!. وکیل و ثروت اندوزی؟ راستی چرا خداوند تقدیر مرا و همکاران مرا وکالت قرار داده است؟ روایتی از قول حضرت رسول (ص) به ذهنم میزند که : خداوند به بعضی از بندگانش که توجه خاصی دارد مشکلات مردم را به آنها ارجاع میدهد. این بندگان کیستند؟ آیا کسی که درد همنوع نداشته باشد می تواند وکیل دادگستری شود؟ آیا کسی که بی عدالتی را می بیند وشانه هایش را بالا می اندازد ومی گوید سری که درد نمی کند چرا دستمال ببندم می تواند از یک مظلوم دفاع کند ؟ آیا کسی که مرفه بی درداست می تواند از یک دردمند دستگیری کند؟ آیا کسی که نسبت به آنچه در جامعه اش می گذرد بی تفاوت است هیچگاه کسوت وکالت را بر تن می کند؟ آیا کسی که عزت در زندگی برایش بی معنا ست می تو اند لباس عزت برتن کند؟ بگذریم. شاید همانطور که تقدیر مرا به سمت وکالت کشاند بسیاری از همکاران مرا به این راه کشانده است.
گرمی حرارت آتش از جلو ونسیم خنک باد کویری از پشت سر ، احساس مطبوعی را به درونم می نشاند دو احساس متضاد در یک آن.مانند تمامی دو پدیده متضاد در جهان هستی ، تاریکی و روشنائی. جلوی رویم روشن است وپشت سرم تاریک.به بالا نگاه می کنم زیباترین صحنه هستی، آسمان پر ستاره کویر...
قبولی من در رشته حقوق درسال 1357 شاید مرهون نمره بالائی بود که آوردم وخودم انتظار نداشتم. کارنامه را به دوست همکلاسیم نشان دادم وپرسیدم حالا من چکار کنم؟گفت: تومیتوانی هر رشته یا دانشگاهی را که بخواهی انتخاب کنی؟پرسیدم پیشنهادت چیست؟ گفت: رشته حقوق بهترین و بالاترین رشته است وبسیاری آرزوی قبولی در این رشته را دارند.پرسیدم: نتیجه؟گفت یا می توانی وکالت را انتخاب کنی یا قضاوت را .اگر وکالت را انتخاب کنی تازه اول درد سرت هست واگر قضاوت را انتخاب کنی باید طبق قوانین شاه! که ممکن است اعتقادی به آن نداشته باشی حکم صادر کنی وحقوق ماهانه ات را دریافت کنی! به همین سادگی! ومن با نیت ورود به عرصه وکالت در آینده وارد رشته حقوق شدم.اولین دادگاهی را که برای دفاع موکل وارد شدم با گنگی پشت سر گذاشتم.حکمی که به نفع موکل صادر شد مزه وکالت را به من چشاند.
خاطرات گاندی را خواندم او گفته بود پنجاه در صد موفقیتم را در وکالت مدیون خط زیبایم بودم.
لایحه ای نوشتم در بیست صفحه آنچه ازهنر نویسندگی میدانستم با استدلال حقوقی بکار گرفتم. وقتی برای اخذ نتیجه به رئیس دادگاه مراجعه کردم قبل از هر چیز به من گفت:خط زیبائی داری!
بله ....دنیای وکالت عرصه هنر نمائی است، رقص آتش است
با تشکر فراوان از جناب آقای زارع - سپهر عدالت