شاپور اسماعیلیان . وکیل پایهیک دادگستری
در تفصیل تئوریهای کلان جرمشناختی، تئوری تعدد عوامل آنریکوفری، استاد شهیر حقوق کیفری و جامعهشناس بهنام دانشگاههای رم و تورینو، واجد اهمیت ویژه و جایگاه خاص بوده است. در زمینه بررسی برخی از پدیدههای جناییای مانند قتلهای سریالی بیجه (جنایتکار پاکدشت) یا امید، قاتل زنان کرجی و بلکه اغلب پدیدههای جنایی دیگر چون فرزندکشی یا همسرکشی و بهطور کلی جرایمی که جانیان و قربانیان آنها وابستگی فامیلی دارند میتوان مصداقهایی را در قالب این نظریه جرمشناختی تبیین و ارزیابی کرد.به بیان دیگر پدیدههای مجرمانه رایج (اعم از جرایم علیه اشخاص یا اموال و مالکیت) خواه سریالی و غیرسریالی معلول شرایط نابسامان اقتصادی، اجتماعی با تاثیرپذیری از «عوامل انسانشناختی» یا «درونزا»ست و تنها درجه یا سهم این شرایط و عوامل در تحقق پدیدههای مجرمانه، ممکن است متفاوت باشد. بدیهی است منظور نگارنده از عوامل انسانشناختی، الزاما عوامل نابهنجار درونی شخص بزهکار نیست زیرا درهمریختگی اوضاع اقتصادی و اجتماعی در یک برهه زمانی معین در هر جامعه، نمیتواند سبب افزایش نرخ جرایم با ویژگیهای خاص شود.از اینرو، انسانهای عادی و پاکسرشت نیز ممکن است تحت «فشارهای اقتصادی و اجتماعی» ناگزیر از ارتکاب جرم و بلکه متمایل به «انحراف» از هنجارهای اجتماعی شوند.
زیرا در چنین فرآیند تاسفباری انسانی که از منظر سرشتی، فطرتا، تحت فشار نیست، در اثر عوامل متعدد اقتصادی و اجتماعی (چون رکود، بیکاری، تورم، گرانی، تبعیض، شکاف طبقاتی، سرخوردگی و ...) دیگر خود را مقید به رعایت تعهد اجتماعی (قانونمداری) نمیبیند و میل و کشش به هرگونه انحراف از هنجارهای اجتماعی در او تقویت میشود. در این فرآیند دو محور اصلی در انگیزش فرد زیاد تاثیرگذار است؛ نخست اینکه با درهمریختگی ناشی از سوءمدیریت یا «نقض تعهد»اجتماعی ادارهکنندگان جامعه در عرصه زندگی اجتماعی دیگر اشخاص نهتنها خود را مقید به تعهد اجتماعی نمیدانند بلکه تدریجا ارتکاب پدیده مجرمانه بهمنظور تامین چیزی برای باقی ماندن از طرف مرتکب و دیگران عملی قابل سرزنش تلقی نمیشود. دوم اینکه با رواج فسادهای کلان از سوی برخی فرادستانی که به اموال عمومی دسترسی دارند طبقه فرودست محروم از حداقل امکانات مادی، با انگیزه بازپسگیری سهم ناچیز خود از این امکانات آن هم برای بقای حیات ناچار میشود به «دفاع جبرانی»یا انحراف متوسل شود. توجیهها برای ارتکاب جرم یا هرگونه انحراف از هنجارهای اجتماعی در مورد جنایتکار پاکدشت یا قاتل زنان کرجی ناشی از فقر مالی و فرهنگی آنان و سرشتی چون اختلال شخصیت ضداجتماعی است زیرا آنان به انگیزه انتقام از جامعه و با درنظرگرفتن وضعیت یا جنسیت، قربانیان خود را انتخاب میکنند. به بیان دیگر اگر وضعیت سرشتی و پیشینه نامطلوب شرایط زندگی دوران کودکی و نوجوانی، آنان را مستعد برای نقض مقررات اجتماعی در دوران جوانی ساخته است، در مورد انسانهای عادی و بهنجار، جبر ناشی از فشارهای اقتصادی و اجتماعی فزاینده در یک برهه زمانی میتواند آنها را به ارتکاب جرم و انحراف سوق دهد. بنابراین همانطور که آنریکوفری عقیده دارد: «بزهکار موجودی است که فعالیت جنایی او ثمره یک رشته از عوامل جرمزای درونزا و برونزاست» و اگر برای بهبود روند امور اقتصادی و اجتماعی،تدبیر اساسی اندیشیده نشود، نباید به تقلیل عوامل جرمزا و مهار شتاب نرخ بالا و نگرانکننده جرایم امیدوار بود.
روزنامه شرق 6/3/92