دکتر ناصر فکوهی
موقعیت های کافکایی، رایج ترین موقعیت های موجود در جهان کنونی هستند: اینکه نمی دانیم چرا، اما اطمینان داریم که گناهکاریم، اینکه نمی دانیم چگونه، اما اطمینان داریم که بی شک مجازات خواهیم شد، اینکه نمی دانیم کجا، اما اطمینان داریم که جایی، این مجازات به سراغمان می آید، و اینکه نمی دانیم چه، اما اطمینان داریم سرنوشت دردناکی پس از این مجازات، انتظارمان را می کشد. اینکه فکر می کنیم این امر پوچی است، اما به هر حال در چرخه ای بی معنا اسیر شده ایم. همیشه دری هست که بسته می ماند، تا روزی که کسی که نمی شناسیم آن را بگشاید و به جرمی که نه خودش می داند و نه ما، نه خودش باوری به آن دارد و نه ما، «محاکمه» را آغاز کند. محاکمه ای که در آن رای از پیش معلوم است، اما هیچ کس نمی داند چیست. محاکمه ای که هیچ کس نمی داند به چه اتهامی انجام می شود و قرار است به چه نتیجه ای برسد و چه چیز را در جهان تغییر دهد، اما همه باور دارند که «ناگزیر» باید تحقق یابد و بنابراین چه بهتر که زودتر به واقعیت برسد و رای صادر شده بدون آنکه «اعلام» شود، تنها به «اجرا» در آید. سرنوشت انسان ها، پشت همین درهای بسته، رقم خورده است. اما، دردناک ترین خبر آنکه: هیچ تفاوتی ندارد که کدام سوی این درها باشیم، یا حتی خودمان باشیم که دری را می گشائیم یا کس دیگری، سرنوشت دردناک کافکایی ما در آیینه ای دو سویه حک شده است که گریزی از آن نیست.هم از این رو هر نوع گذار از این سوی در به آن سویش، نه یک رهایی بلکه رسیدن درست به همان چیزی است که از آن گریخته ایم: پایان آغاز و آغاز پایانی است که پوچی چرخه میان آنها جز درد، ثمری برای ما نداشته و نخواهد داشت. و در نهایت، هذیان، جنون، فرو غلطیدن در سراشیبی از سقوط معنا، و بازگشت به هاویه، برای بازیافتن «حقیقت» ی که هرگز جز توهمی نبوده است، راه هایی هستنند هر یک بیش ازدیگری بی حاصل، پیش پای ما گذاشته می شوند.
برگرفته از وبسایت وزین انسان شناسی و فرهنگ