• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • شاهد و گواهی در آینه امثال فارسی

              نوشته محمد مهدی حسنی

       

      دروغزن ار چه گواهی راست دهد، نپذیرند. (تاریخ بیهقی،473)

      هرچند با گذشت زمان، شهادت به عنوان یکی از ادله اثبات دعوی، بنا به دلایل چند از جمله: افول اخلاقیات در میان مردم و نیز پیشرفت اجتماعات از حیث سواد و کتابت تعهدات، کمرنگ شده است و دلیل کتبی جای دلیل شفاهی را گرفته است. با این همه بی گمان،  در روزگار ما - اگرچه نه به اندازه گذشته-  در روند دادرسی و نتیجه آن بسیار تاثیر دارد و برای همین نیز در ادبیات عامه و مثل ها، به جوانب مختلف آن توجه شده و فراوان نمود می یابد. در نوشته زیر تلاش شده است تا ضرب المثل های با موضوع شهادت و گواه را گرد هم آوریم. امید که به قول زنده یاد دکتر متین دفتری، قضاوت هیچگاه دستخوش شهادت اشخاص ایمان فروش نشود.

                                                       (■)(■)(■)(■)(■)(■)

       از ارمنی شاهد خواستند، کسی را آورد که انگور لگد می کرد (ذوالفقاری)

      آشتی در راه است و گواهی در کار  (حسین شاه، نامه پارسی، ذوالفقاری)

      آش در راه هست و گواهی در کار (نامه داستان، افغانی، ذوالفقاری)

      اقرار مدعی، به از صد شاهد عادل است(شکورزاده، انوری)، شاید این مثل برگرفته از این سروده قطران تبریزی باشد، که در عین حال مصرع دوم آن، خود مثل سایر است: «ای داده به اقبال تو اقرار همه خلق || در حکم، یک اقرار، ز هفتاد گوا  به» (دیوان، 350)

      اگر شاهد تو از خانواده ات بیرون بیاید، قتل تو حتمی است (خوزستانی، ذوالفقاری)

      اگر که قاضی و مفتی شوند، سفله و دزد|| دروغگو و بداندیش را گواه کنند(پروین اعتصامی، 250)

      این خط، این نشان، این هم شاهدش ( سیرجانی، ذوالفقاری) و مانند آن: «این خط، این نشان، این هم کلاه درویشان» (شکورزاده) در مقام تهدید و شاخ و شانه کشیدن بکار می رود 

      بر جهل خود او دهد گواهی (ذوالفقاری) این مثل برگرفته از بیت زیر از سنایی است: «هرکس که برد به ‌بصره خرما|| بر جهل خود او دهد گواهی»(دیوان، 715)

      به روباه گفتند شاهدت کیه، گفت دمم!  عطار، در خسرو نامه گوید:«ز روباهی بپرسیدند احوال|| ز معروفان گواهش بود دنبال» این مثل بسیار شایع بوده و هست و توصیف حال شخص مقصری است که برای قانونی جلوه دادن عمل خلاف خود شریک جرمی را به عنوان شاهد معرفی کند (خدیش) و بصورت های مختلف کاربرد دارد: «شاهد روباه دم اوست»، «شاهد روباه آمد دم او» (دهخدا)، «گواه روباه دم او، شادی گوسفند دار کوچیدن او»(کرمانجی، ذوالفقاری)، «گواهش کیست؟ دمش» (سهیلی، ذوالفقاری)، «دم روباه گواه روباه است» (امثال موزون، عوام، حییم، دهخدا، شکور زاده، ذوالفقاری)، «روباه را گفتند گواهت کیست گفت دمم (حبله رودی، ذوالفقاری، خضرایی)، «چه کسی شاهد اوست، دم خودش» (شوشتری، ذوالفقاری)، «روباه دم خود را شاهد می گیرد» ( هزاره ای، ذوالفقاری). همچنین به جای روباه، سگ و گربه هم آمده است(ذوالفقاری)

      پول حرام یا خرج شراب شور می شود یا شاهد کور (شکورزاده، عوام، بهمنیاری، ذوالفقاری) و همچنین گاه بر سبیل مطایبه، وارون آن نیز بکار می رود: «پول حلال، خرج (صرف) شراب شور می شود یا شاهد کور» (دهخدا، شاملو، ذوالفقاری) که البته در اینجا از پول حلال، پول بادآورده افاده می شود (شاملو پ3850) مثل برابر آن: «بادآورده را باد می برد»  و یا: «هرچه آسان یافتی آسان دهی» (مولوی، رجب زاده 74). هرچند شاید مردمان ندانند، اما باید در اینجا، مراد واضع مثل، شاهد بازاری باشد و نه شاهد اصطلاحی ما.

      پول داری ضامن شو، بیکاری شاهد شو (شاملو، شکورزاده، افغانی، ذوالفقاری، خضرایی) صورتهای دیگر همین مثل: «اگر بیکاری شاهد باش، اگر قرض (پول) نداری ضامن باش (آذری، ذوالفقاری)، «اگر پول داری ضامن باش، اگر بیکاری شاهد باش ( شهر بابکی، ذوالفقاری)، «بیکار هستی شاهد بشو» (درگزی، ذوالفقاری) . نظیر آن : «ضامن یا دست به کیسه است یا دست به یقه!» (شاملو پ3850)

      ثابت شدن،  گواه بدست قاضی داد (مثمر، حسین شاه، افغانی، ذوالفقاری) در جامع التمثیل، نیز چنین ضبط شده است: «ثابت شدن گناه مجرم مفلس، باشد گواه مجرم(حبله رودی249)

      چون گواهت نیست شد دعوی تباه از مثنوی مولانا: «عشق چون دعوی جفا دیدن گواه|| چون گواهت نیست شد دعوی تباه»(مثنوی، 458)

      حرف امروز، گواه فرداست (لری، ذوالفقاری)

      حق درست نگردد چون بی گواه باشد (دهخدا) این مثل برگرفته از بیت زیر از  ادیب صابر ترمذی است: «گواه عشق من است اشک لعل و چهره زرد || که حق درست نگردد چون بی گوا باشد (دیوان،81)

      حق که نه بی حجتیست، مشتبه و عاطل است. این مثل برگرفته از بیت زیر از عمادی شهریاری است: «حجت خسرو به خصم تیغ بگوید از آنک|| حق که نه بی حجتیست، مشتبه و عاطل است» و عنصری گوید: «آن نکوتر باشد از دعوی که با برهان بود» (دهخدا)

      خضاب، گواهی به دروغ (تکلمه، ذوالفقاری)

      خونابه است شاهد خامی کباب را (امثال موزون، ذوالفقاری) برگرفته از بیت زیر از صائب تبریزی است: «از پـخـتـگی اسـت عـاشـق اگر گریه کـم کـند || خـونـابـه اسـت شـاهـد خـامـی کـبــاب را (دیوان،19)

      دروغگو شاهد را از دور می گیرد و یا: «دروغگو کسی را شاهد قرار می دهد که دور از دسترس باشد (آذری، ذوالفقاری)

      دروغی بگو، شاهدی بطلب (جیرفتی، ذوالفقاری)

      دزد، صاحب مال و شاهد از طایفه قندعلی هستند (بختیاری، ذوالفقاری)

      دزد می داند شاهدش کیست (لری، ذوالفقاری)

      دزد هم مگر گواه دارد (کرمانجی، ذوالفقاری)

      دزد و بز و قاضی راضی بودند . شاهد گفت: ماجرا را به جای نازک می رسانم. (کردی، ذوالفقاری) صورتهای دیگر مثل چنین است: «دزد و صاحب مال با هم کنار آمدند، شاهد می گوید: قبول نیست (من قبول ندارم). (بختیاری، ذوالفقاری)، «صاحبان دعوی ول کرده اند، شاهدان ول نمی کنند.» (جیرفتی، ذوالفقاری)، «ما از دعوی تیر شدیم و تو از شاهدی نی» (افغانی، ذوالفقاری)

      ز شرم دعوی باطل‌گواه می‌گرید مصرع دوم از بیت زیر از بیدل دهلوی است: «به امتحان وفا جبهه چشمه ی عرق است|| ز شرم دعوی باطل‌گواه می‌گرید (دیوان، 488)

      زندگی بدون دوست، مرگ بدون شاهد است (افغانی، ذوالفقاری) گمان اینکه اصل مثل انگلیسی باشد:

       «Life without friend is death without a witness»

      زنده و مرده بر این حال گواهی دارند. این مثل مصرع دوم از بیت زیر از اهلی شیرازی است: «لعل جانبخش تو عاشق کشد و زنده کند|| زنده و مرده بر این حال گواهی دارند» (دیوان، 220)

      سخن شمرده وسنجیده گوی، بی سوگند|| که شاهد سخنان دروغ، سوگند است(صائب، تکلمه، ذوالفقاری)

      سری که شکسته شده به شاهد احتیاج ندارد (قشقائی، ذوالفقاری)

      شاهد از غیب می رسد. گویند حق پوشیده نمی ماند بطور اتفاقی هم باشد شاهد و دلیلی برای آن پیدا و اثبات می شود. کاربرد این مثل جایی است که کسی ادعایی کنند و دیگری بدون اینکه سوالی از او شود تصدیق نماید یا شخصی بی خبر رسیده و سخنانی که موید آن ادعا باشد بگوید. (بهمنیاری، انوری)

      شاهد آنجا که رود، عزت و حرمت بیند (سعدی، حدیقه، ذوالفقاری)

      شاهد قبا آبی، شهادتش رّد نمی شود. مرحوم استاد بهمنیار ذیل این مثل گوید که: «رشوه و تعارف،  شاهدی عادل و مقبول الشهاده است.» (بهمنیاری) و در مثل بالا منظور این است که رشوه، کارساز است. اشاره به زمانی در قدیم دارد که دادن کله قند (که در کاغذی آبی رنگ پیچیده می شد) به عنوان تعارف یا رشوه مرسوم بود.

      شاهد می آورم که خرم از اول (اصل / کرگی) دم نداشته است نظیر: «خر ما از کرگی دم نداشت»(انوری). عرب نیز گوید: «شاهد الثعلب ذنبه» (فرائد الادب، فقهی 157). داستان این مثل را، که عین آن، به قاضی دیوان بلخ نیز نسبت داده می شود، مفصّل، شیرین و شنیدنی است که زنده یاد امیر قلی امینی آن را در کتاب داستانهای امثال خود، ذیل «انگار نه انگار که خر ما از کرگی دم داشت»، آورده است و علاقمندان می توانند به منبع مزبور مراجعه کنند و کاربرد مثل در جایی است که فرد بخواهد از زیر بار کار یا ادعایی که از آن منتظر نفع و نتیجه بوده لیکن برعکس اسباب زحمت یا زیان شده، شانه خالی کند از این رو و با تمسک به مثل بالا، به امتناع و تحاشی خود اشاره می کند ( امینی 60 به بعد)

      شاهد میخانه رو، انگور است (اهری، ذوالفقاری)

      قضا چو حکم نویسد، چه داوری، چه گواه. مصرع دوم از بیت زیر، از پروین اعتصامی است: «بنای محکمه ی روزگار، بر ستم است || قضا چو حکم نویسد، چه داوری، چه گواه (دیوان، 206)

      قضا قضاست و شاهد درست، قاضی عدل (ذوالفقاری).  این مثل مصرع دوم از بیت زیر، از عمعق بخاری است: «قضا قضاست و شاهد درست، قاضی عدل|| تو را بدانچه قضا اقتضا نمود رضاست(دیوان،134)

      فعل هرکس گواه فطرت اوست (نعیم اصفهانی، شکورزاده، ذوالفقاری)

      قاضی، به دو گواه راضی (است). (دهخدا، افغانی، حسین شاه، ذوالفقاری) مانند آن: «قانون کور است»

      قلم و جوهر بهترین شهودند(مثل پرتقالی) (اسدی)

      گواه بی گواهان چیست؟ سوگند. (دهخدا، ذوالفقاری) مصرع دوم از بیت زیر از جامی است: «بلي چون افتد اندر دعويي بند|| گواه بی گواهان چیست؟ سوگند»(هفت اورنگ، 686)

      گواه تو بس دو گوش دراز (عفیفی) جامی در  هفت اورنگ(150) گوید: «زد خری لاف با خران دگر|| که مرا رخش رستم است پدر// داد از آنها یکی جوابش باز|| که گواه تو بس دو گوش دراز»

      گواه چُست و قاضی سست. (عوام، ذوالفقاری) در بیشتر جاها: «مدعی چُست و قاضی سست» ضبط شده است. (عوام، دهخدا،، ذوالفقاری) و نیز وارون آن نیز ضبط شده است: «قاضی چُست و گواه سست»(حسین شاه 282) مانند: «کاسه از آش گرمتر»

      گواه دروغ گو همیشه با اوست.(قشقایی،آذری، ذوالفقاری) و بصورت زیر هم کاربرد دارد: «شاهد دروغ گو، پیشش (کنارش) است (آذری، ذوالفقاری)

      گواه دزد، کیسه برو، گواه مست، می فروش (دهخدا، ذوالفقاری)

      گواه عاشق صادق در آستین باشد. این مثل که در بیشتر جاها آمده، برگرفته از بیت زیر از عماد فقیه است: «گواه حال من اشک است و آستین پراز اوست || گواه عاشق صادق در آستین باشد» (دیوان 159) و مراد این است که از قیافه آدمی و حالات و نشانه های آَشکار، درستی ادعای فرد ثابت می شود و در جایی بکار می رود که بخواهند ظواهر امر را دلیل صحت ادعا تلقی کنند. زیرا به گفته بهمنیار، «آدم راستگو را از قیافه و حالاتش می‌توان شناخت».

      به نقل از سام میرزای صفوی، قاضی محمد غفاری(متوفی 932 ھ. ق.) که خود مدتی قاضی ری بوده و تخلص وصالی می‌کرده، در هنگام جوانی، صادق نامی او را در حوض آبی انداخته و دستش را مجروح می سازد، وی مثل بالا را در قطعه زیر، چنین زیبا تضمین کرده است: «ز عشق صادق اگر دست من شکست، چه باک؟|| کسی که عاشق صادق بود چنین باشد // پی ثبوت مرا احتیاج بیّنه نیست|| گواه عاشق صادق در آستین باشد (تحفه سامی، 121).

      به نقل نوشته ای از تارنمای <A href="http://sarapoem.persiangig.com/link7/zarb75.htm">سارا شعر</A>، اصل مثل، عاشق صادق بود و بعدها به اقتضای موضوع و مطلب تحریف شده است، چه بعد از انقراض سلسله تیموریان به ویژه در دوران صفوی، وفور نعمت و ثروت، موجب رواج فساد و انحطاط اخلاقی کشور،  به ویژه اصفهان شد به همین جهات و ملاحظات جوانان مرفه و بیکاره غالباً در میخانه ها و معروفه خانه ها به سر برده و برخی شان  که عشق شهوانی، عقل و دینشان را ربوده بود از میان زنان معروفه، معشوقه برگرفته و بر اثر همچشمی جاهلانه، هر چه داشتند در راه جلب علاقه و محبت معشوقه های هر جایی خود نثار می کردند. یکی از سیاحان در این باره گوید: «ایرانیان تمایل جنسی زیادی دارند. در پاره ای موارد برای نشان دادن شدت علاقه خود به زنی بازوی خود را با آهن تفته داغ می کنند و می خواهند بگویند که آتش عشق دلشان از آتشی که بازویشان را داغ می کند سوزناکتر است. یکی از بزرگ زادگان که با من دوستی نزدیک داشت سوختگیهای متعددی را که در بازو و دیگر نقاط بدنش داشت به من نشان می داد و می گفت این کار را برای اظهار شدت علاقه ام به یک زن صیغه ای که همواره با زن اولم در جدال بود کرده ام».  بنابراین عاشق صادق وقتی می توانست عشق و شیدایی خود را به معشوقه اثبات کند که از درون آستین یعنی در  بازوان خویش داغ عشق را  به عنوان گواه، بیاورد.

      گواه من بر این معنی زمین و آسمان باشد.  برگرفته از بیت زیر از کمال خجندّی است: «گواه من بر این معنی زمین و آسمان باشد|| نباشد بر زمین سروی چو تو بر آسمان ماهی (عفیفی)

      گواهی می دهد دل کان چنان نیست. برگرفته از بیت زیر از امیر خسرو است: « فلک را دعوی مهر است لیکن || گواهی می دهد دل کان چنان نیست (عفیفی)

      مرگ چو قاضی است و رنجوری گواه (مثنوی مولوی، ذوالفقاری)

      مستوفی سند می خواهد، قاضی گواه (دهخدا، شکور زاده، عوام، افغانی، حسین شاه، مثمر، حبله رودی، ذوالفقاری)

      مقبول تر نهند زخامه، گواه را (ذوالفقاری) این مثل برگرفته از بیت زیر از اثیرالدین اخستیکی است: «افعال او بس است بر این داد او گواه || مقبول تر نهند زخامه، گواه را»(دیوان، 6)

      نان را با کور بخور خدا را شاهد بگیر(وکیل کن). (لری، بروجردی، عیلامی، ذوالفقاری)

      نگاه ترجمان دل است و گواه دوستی و دشمنی (دهخدا، حییم، ذوالفقاری)

      نه دید، نه شنید. گواه شد (حسین شاه، ذوالفقاری)

      هر کی شاهدش دوره،  روش سیاهه به صورت های مختلف ضبط شده است مانند: «هر کس شاهد از دور بیاورد، روسیاه است ( نهاوندی، ذوالفقاری)، «هرکس گواهش نزدیک است رویش سفید است (بختیاری، ذوالفقاری)

      هرکه با خود دو گواه از رگ گردن دارد || میبرد پیش دو صد دعوی بی معنی را (صائب، تکمله، ذوالفقاری)

      هر گاه شاهد داری برخیر و بیاور، اجازه خواستن در این مسئله سرگوشی لازم ندارد

      دو نفر نزد قاضیی به مرافعه رفتند. یکی از آن ها نزدیک قاضی رفت و آهسته به گوش او گفت: "چند ذرع پارچه ابریشمی و یک طاقه ی شال ترمه ممتاز برای جناب عالی آورده و به خدام سپردم، دانسته باشید."   قاضی برای این که حاضرین گمان بدی در مورد سر گوشی حرف زدن آن شخص در حق او نبرند، با صدای بلند گفت: " هر گاه شاهد داری برخیر و بیاور، اجازه خواستن در این مسئله سرگوشی لازم ندارد!." (ذوالفقاری2، 205)

      هم خصم و هم گواه نتوان بودن (دهخدا، ذوالفقاری) فردوسی پاکزاد گوید: «تو دعوی کنی هم تو باشی گوا || چنین مرد دانش ندارد روا»

      وجدان بد در آن واحد تهمت زننده ، قاضی ، شاهد و به دارزننده است. (مثل هلندی) (اسدی)

      وجدان به اندازه هزار شاهد خوب و با ارزش است. (مثل ایتالیایی) (اسدی)

      یک التفات(عنایت، رعایت، حمایت) قاضی بهتر (به) از صد (هزار) گواه. (حبله رودی، شکورزاده، بهار عجم، مثمر، دهخدا، حییم، شاملو، شیرازی، شهر بابکی، ذوالفقاری، خضرایی)

       

       منابع و مصادر:

      1- اخستیکی اثیرالدین، دیوان، بتصحیح رکن الدین همایون فرخ، کتابفروشی رودکی، 1337

      2- اسدی دکتر سیف الله، گلچینی از ضرب المثل های جهان ؛ انتشارات اشجع، چاپ ششم، 1390

      3- اعتصامی پروین، دیوان قصاید و مثنویات و تمثیلات و مقطعات، تهران، ناشر: ابوالفتح اعتصامی، چاپ هشتم، مرداد 1363

      4- انوری - فرهنگ امثال سخن ،  2جلد ، دکتر حسن انوری ، انتشارات سخن ،  چاپ اول ، 1384 ، تهران .

      5- اهلی شیرازی، کلیات اشعار مولانا، بتصحیح حامد ربّانی، تهران، انتشارات کتابخانه سنایی، چاپ دوم 1369

      6- بهمنیار استاد احمد، داستان نامه بهمنیاری، انتشارات دانشگاه تهران ،  چاپ اول ،  مهرماه 1361 ،  

      7- بـيـدل دهـلوي عبدالقادر، دیوان، تهران، بـه تـصحيح استاد خليل اللّه خليلي، با مقدمه مسعود منتظر، نشر بین الملل، چاپ اول،

      9- بیهقی ابوالفضل، تاریخ بیهقی، خطیب رهبر ، تهران، نشر مهتاب،  1386

      10- ترمزی ادیب صابر، دیوان، بتصحیح احمد عبدالله اف، تهران، انتشارات بین الملل الهدی، چاپ اول 1380 ،

      11- جامی، مثنوی هفت اورنگ ، بتصحیح و مقدمه آقای مرتضی مدرس گیلانی ،  نشر گلستان کتاب ، چاپ ششم ، بهار 1370

      12- حبله رودی محمدعلی، جامع التمثیل، تصحیح: دکتر حسن ذوالفقاری، تهران، انتشارات معین 1390

      13- حسین شاه متخلص به حقیقت، خزینه الامثال (ترجمه منتخب مجمع الامثال)، به اهتمام احمد مجاهد، دانشگاه تهران، چاپ اول پائیز 79

      14- خاوری محمد جواد، امثال و حکم مردم هزاره  ، مشهد، نشر عرفان ، 1379.

      15- خدیش (ایرج) حسین، متل ها، کنایه ها اصطلاحات و شاعران، شیراز، انتشارات نوید شیراز،  چاپ اول،  1386

      16- دهخدا علی اکبر، امثال و حکم  ، 4جلد ، تهران، موسسه انتشارات امیر کبیر ، چاپ چهارم ،   1357

      17- ذوالفقاری دکتر حسن، داستان های امثال،  تهران،  انتشارات مازیار، چاپ اول 1384- ص 673

      18- ذوالفقاری دکتر حسن، فرهنگ بزرگ ضرب المثل های فارسی، 2ج ،  انتشارات معین 1388

      19- رجب زاده دکتر هاشم، برخی از مثل ها و تعبیرات فارسی ( ادبی و عامیانه )، مشهد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی ، چاپ دوم ، 1376.

      20- سام میرزای صفوی،  تذکره تحفه سامی، به تصحیح و مقدمه رکن الدین همایون فرخ، تهران، انتشارات علمی ، بی تا

      21- سنائی غزنوی، دیوان، بسعی و اهتمام  استاد مدرس رضوی، تهران، انتشارات کتابخانه سنائی،  چاپ سوم،  1362

      22- شاملو احمد،  کتاب کوچه ( جامع لغات، اصطلاحات ، تعبیرات ، ضرب المثل های فارسی )، با همکاری آیدا سرکیسییان، تهران، انتشارات مازیار، چاپ دوم 1378 ،

      23- شکور زاده دکتر ابراهیم، ده هزار مثل فارسی، مشهد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول ، 1372 ،

      24- صائب تبریزی، کلیات، به اهتمام بیژن ترقی، تهران کتابفروشی خیام، سال 1336،

      25- عفیفی دکتر رحیم، مثلها و حکمتها در آثار شاعران  قرن سوم تا یازدهم هجری، سروش، 1371، ص 661

      26- عمعق بخارايي،  ديوان، با مقابله ومقدمه و تصحيح استاد سعید نفيسي، تهران، انتشارات کتابفروشی فروغی،  1339 ،  

      27- فقهی دکتر عبدالحسین و رضایی دکتر ابوالفضل، فرهنگ جامع مثل ها و حکمت ها، تهران،  انتشارات  دانشگاه تهران، 1389

      28- قطران تبریزی، دیوان، از روی نسخه مرحوم محمد نخجوانی، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول 1362

      29- لاله تیک چندبهار، بهار عجم، 3 ج،   به تصحیح دکتر کاظم دزفولیان،  انتشارات طلایه،  چاپ اول 1380 تهران

      30- مولانا، مثنوي معنوی، به سعی و اهتمام و تصحيح رینولد آلین نيكلسون، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، 1353 

       (برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان داخلی کانون وکلای دادگستری خراسان، شماره ششم و هفتم  -  سال دوم/ پاییز و زمستان 1391) 

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft